بازبینی”راه” : جستارهای گذشته
فهرست
چشمانداز کلی: تداوم جریانهای رازورانه از مدیترانه تا فلات ایران
سرزمین بزرگ مدیترانه و فلات ایران، از روزگار باستان تا پس از ورود اسلام، خاستگاه و گذرگاه جریانهایی بود که در آن دین، فلسفه و عرفان درهم تنیده شد و دستگاههای رازورانهٔ چندقومیتی و چندزبانی شکل گرفت. آموزههایی چون مانویت، گنوسیگری، نوافلاطونیگری و عرفان یهودی ـ هلنی در بستری پدید آمدند که در آن میراث یونانی، ایرانی، یهودی، رومی و بینالنهرینی پیوسته با یکدیگر درمیآمیخت. همین درهمتنیدگی فرهنگی و جهانبینیهای مشترک بود که بعدها در لایههای پنهان سنتهای دینی و عرفانی ایران و سپس در عرفان اسلامی اثرهایی ژرف بر جای نهاد.



گنوسیگری: آیینی رازورانه بر پایهٔ دوگانهانگاری نور و ظلمت
گنوسیگری واژه ایست برای مجموعهای از دستگاههای معنوی که بر دوگانهانگاری بنیادین نور و ظلمت، روح و ماده، و جهان فرادین و فروتر استوار است. در نگاه گنوسی، انسان در ژرفای وجود خود شرارهای از نور ملکوتی دارد که در زندان ماده گرفتار شده و تنها از راه شهود، ریاضت و معرفت باطنی رهایی مییابد.
ریشههای این اندیشه از هند تا یونان و از میانرودان تا ایران گسترش داشت، اما سدههای نخست میلادی زمان تکوین شکل منسجم و فلسفی آن در شرق مدیترانه، بهویژه در اسکندریه، بود؛ جایی که میراث یونانی، سنتهای یهودی و آیینهای رازورانهٔ ایرانی و مصری در هم میآمیخت.



خاستگاههای مدیترانهای: اسکندریه و آمیزهٔ سنتها
در سدهٔ نخست و دوم میلادی، اسکندریه* نقطهٔ تلاقی سه جریان بزرگ فکری بود:
- فلسفهٔ یونانی، بهویژه نوافلاطونی اولیه،
- یهودیت هلنی،
- و آیینهای رازورانهٔ سرزمینهای شرقی.
در همین شهر بود که گنوسیگری صورتبندی فلسفی یافت. اسنیان* ـ فرقهای زاهد و رازورانه در میان یهودیان ـ به مصر کوچ کردند و آموزههای معنوی آنان، که بر پاکی، زهد و دوری از دستگاه قدرت پای می فشردند، در شکلگیری فضای گنوسی نقشآفرین شد. فشار رومیان بر یهودیان، فساد دستگاه روحانیت رسمی، و آشفتگیهای اجتماعی نیز میل به رستگاری فردی و سلوک باطنی را تشدید میکرد.
اصول بنیادین جهانشناختی و انسانشناختی گنوسی
باورها و کیهانشناسی گنوسی را میتوان در چهار اصل کوتاه بیان کرد:
خدا و ملکوت :خدا در اندیشهٔ گنوسی وجودی مطلقاً متعالی و ورای وصف است؛ در عقل و زبان نمیگنجد. این نگاه یادآور برخی آرای فیلسوفان یهودی اسکندریه و نیز اندیشهٔ ایرانیِ «زمان بیکران» در سنت مزدایی است.
جهان و آفرینش :جهان مادی نتیجهٔ سقوط نور از اصل خویش یا دورافتادن از سرچشمهٔ ملکوتی است. ماده، بهسبب پیوندش باسیاهی، ماهیتی ناقص دارد و همین کمبود، سبب گرفتاری روان آدمیان میگردد.
انسان و «شراره نور»:در درون انسان شراره ای از نور فرادین نهفته است که باید با ریاضت، مکاشفه و معرفت باطنی بیدار شود.
شر در این دستگاه ماهیتی ریشهدار و همزاد ماده دارد؛ از اینرو گنوسیگری آیینی دوبُنی و مبتنی بر کشاکش نور و ظلمت است.
پیوندهای گنوسی با نوافلاطونیگری و میراث یونانی
گنوسیگری با نوافلاطونیگری در بسیاری از بنمایهها هم رای است: نزول نور به جهان، بازگشت روح به گوهر خود، سلسلهمراتب هستی از «احد» تا عالم ماده، و سرشت قدسی(افلاکی) روح.
با این همه، نوافلاطونیان برخلاف گنوسیان به خدای خالق جدا از جهان باور نداشتند. همین آمیزشهای فکری در اسکندریه بود که بعدها از راههای گوناگون به ایران ساسانی رسید و در دستگاه فکری مانویت تأثیری ژرف گذاشت.



گنوسیگری و ایران: زمینههای اثرگذاری بر مانویت
در سدهٔ سوم میلادی، بابل و میانرودان مرکز بزرگ جامعههای یهودی و حامل سنتهای گنوسی بود. مانی در چنین فضایی بالید. هرچند او از زرتشتیگری، بودیسم و مسیحیت نیز تأثیر پذیرفت، اما دوگانهانگاری نور و ظلمت، سیر نزولی نور، رسالت نجاتبخش پیامبر و پالایش روح برای رهایی از ماده، همگی رنگوبوی آشکار گنوسی دارند.
با این حال، مانویت منظومهای مستقل است و برخلاف برخی مکاتب گنوسی، دستگاه کیهانی و اخلاقی خود را بر سنت نور و ظلمت ایرانی استوار میکند.
میراث گنوسی در عرفان اسلامی
پس از اسلام، عناصر گنوسی و نوافلاطونی از طریق ترجمهٔ آثار یونانی در بغداد، حضور مسیحیان، یهودیان و مانویان در قلمرو عباسی، و نیز سنتهای دیرینهٔ ایرانی به جهان عرفانی مسلمانان راه یافت.
مفاهیمی چون نور و ظلمت، دو جهان بالا و پایین، سیر روح از هبوط به صعود، معرفت شهودی و ایدهٔ «انسان کامل» در عرفان اسلامی، همه نشانههایی از این میراثاند؛ هرچند در قالبی اسلامی و توحیدی بازتفسیر شدهاند.
بستر تاریخی پیدایش گنوسیگری در شرق مدیترانه
در روزگار پیدایش مسیحیت، شرق مدیترانه زیر سلطهٔ روم بود.
پس از فروپاشی قدرت سلوکیان، سوریه و یهودیه به ایالتهای رومی بدل شد. هِرود بزرگ با پشتیبانی روم بر یهود فرمانراند و با بازسازی معبد و ایجاد بندرها رونقی اقتصادی پدید آورد. همکاری روحانیان رسمی با رومیان و نفوذ سبک زندگی رومی سبب ناخشنودی فرقههای زاهد شد.
در همین بستر، چهار فرقهٔ بزرگ یهودی شکل گرفتند: فریسیان، صادوقیان، اسنیان و زِلاتها.
اسنیان که زاهدانه میزیستند و مالکیت فردی را کنار گذاشته بودند، جامعههایی در مصر و شمال افریقا برپا کردند و همین حضور، همراه با فلسفهٔ یونانی و عرفان مصری، زمینهٔ گسترش گرایشهای رازورانه، از جمله مانویت و مکاتب گنوسی، را فراهم کرد.
پیوندهای گنوسیگری با عرفان ابنعربی و حکمت اشراقی سهروردی
رابطهٔ میان گنوسیگری و برخی دستگاههای عرفانی و فلسفی اسلامی، بهویژه آثار ابنعربی و سهروردی، از مهمترین مباحث در تاریخ ادیان و اندیشهٔ ایرانی واسلامی است.
هرچند شباهتهایی ژرف میان این دستگاهها دیده میشود، این شباهتها الزاماً نشانهٔ وابستگی مستقیم تاریخی نیست؛ بیشتر همگراییهای فکریاند در پاسخ به پرسشهایی هم راستا: معنای هستی، جایگاه انسان، نسبت نور و ظلمت، و راه معرفت.
معرفت باطنی و «کشف»
در گنوسیگری، رستگاری از راه «گنوسیس» یا معرفت باطنی است؛ معرفتی شهودی که بیرون از دسترسی عقل برهانی است.
در عرفان ابنعربی نیز «کشف»، «شهود» و «معرفت قلبی» بنیاد راه حقیقت است. حقیقت را باید «دید» نه اینکه استدلال کرد. این همسویی سبب شده برخی پژوهشگران عناصری گنوسی در عرفان ابنعربی بازشناسند؛ هرچند او برخلاف گنوسیان جهان را شر نمیداند، بلکه عرصهٔ تجلّی حق میبیند.
مراتب نور و ظلمت
در نظام گنوسی، جهان مادی عرصهٔ ظلمت و دورافتادگی از اصل نورانی است.
سهروردی نیز در حکمت اشراق، عالم را به مراتب نور و ظلمت تقسیم میکند و روح را رهرویی میداند که باید از «هیاکل ظلمانی» عبور کند و به عالم انوار قاهره بازگردد.
این شباهت به معنای یکسانی کامل نیست، اما ساختار وجودشناختی( ) هر دو دستگاه در پیوند نور و رستگاری مشترک است.
انسان بهمنزلهٔ موجودی میان نور وظلمت
در نگاه گنوسیگری، انسان حامل شراره نورانی است.
در عرفان ابنعربی، انسان آینهٔ تمامنمای حق، و گوهر او نور وجودی است.
در حکمت سهروردی نیز، روح از عالم نور آمده و در قالبهای ظلمانی گرفتار شده است.
با این همه، تفاوت بزرگ آن است که در عرفان اسلامی، جهان عرصهٔ ظهور اسماء الهی است، نه سقوطی در ظلمت محض. روشنایی تابیده در افلاک هرچه بیشتر به پایین فرو می شود بیشتر به تاریکی جسم آلوده می گردد. این حرکت دوسویه “فرو شدن” نور و “برشدن” مجدد آن بسوی سرچشمه ملکوتیش از سیستم فکری نو افلاطونی سده دوم وام گرفته شده است. بویژه اگر بیاد بیاورم که این هردو ایده در یک زمان در شهر اسکندریه بال و پر گشودند.
تفاوتهای بنیادی
- جهان در گنوسیگری اغلب «خطا» یا «سقوط» است؛ در عرفان اسلامی «تجلّی» است.
- گنوسیگری رستگاری را گسست کامل از عالم میداند؛ عرفان اسلامی آن را صعود درون منظومهٔ الهی.
- دوگانهانگاری سختگیرانهٔ گنوسی با نظریهٔ «وحدت وجود» ابنعربی ناسازگار است.
همنشینی نه وابستگی
پژوهشگران امروز بیشتر بر همگرایی ساختاری تأکید میکنند تا تأثیرگیری مستقیم. مسائل مشترکی چون معنای رستگاری، غربت انسان در جهان، و جستوجوی راه رسیدن به حقیقت، سبب شدهااست که دستگاههای گنوسی و عرفانی، هر یک در جهان و زبان خویش، پاسخهایی مشابه پدید آورند.
پانویس
*اسکندریه در زمان تسخیر مصربه فرمان اسکندر بنا شد(در سده سوم پیش از میلاد). این شهر پس از مرگ اسکندر مرکزجانشینان او/سلسله بطلمیوس بود ،که تا هنگام فروپاشی این دودمان در دوره فرمانروای کلوپاترا در سده نخست میلاد ادامه داشت. اسکندریه در سده های پیش از میلاد پناهگاه اندیشمندان و گزوه های گوناگون مذهبی بود. به ویژه اقلیت های یهودی مخالف حاکمیت رمی ها بر اورشلیم در این شهر متمرکز شدند. از آن میان “اسنیان” ایده های گنوسی گری درشمال افریقا رواج دادند. اسکندریه پس از پیدایش مسیحیت همچنان یکی از مراکز مسیحیت و راهبان ریاضت کش در بیابان های اطزاف این شهر ساکن بوند.
مراجع:
esséniens fils de lumière
conférence| Les Esséniens, de Jésus jusqu’à nous
– رازوری در آیین زرتشت ” شیوا کاویانی . خانم کاویانی کتابی هم تحت عنوان ” عرفان و فلسفه یهود ” نگاشته اند که بسیار پر ارزش است . : منصوره كاوياني در زمينه فلسفه و اديان غرب و شرق به ويژه ايران ، زيبايي شناسي ، موسيقي ، جامعه شناسي و ادبيات تطبيقي در ايران و در سطح جهان مطالعه نموده است.








