فهرست

راهنمای سفر دیدگاه ها

انگیزه من از سفر کنجکاوی برای درک جوامع بشری ،مشترکات و تفاوت های آنهاست. چون ایرانی هستم ،در این جستجو همواره گوشه چشمی به زادگاهم دارم .روشن نمودن خواستگاه من در این سفر،  به خودم و به همسفرانم این آگاهی را می دهد که من کجا ایستاده ام و از چه منظری به دنیای می نگرم .

خود شیفتگی

کودک که بودم دنیای را با معیار های خانوادگی ام می سنجیدم . هر خورشت قرمه  سبزی که با خورشت خانه ما متفاوت بود ، حتما یک ایرادی داشت!  بعد ها دانستم که کوتاه بینی و خود مرکز بینی تنها به من محدود نمی شده  و چنان رایج است که  برای بسیاری به عنوان امری طبیعی بنظر می آید . این نگرش  همانقدر برای آن روستایی که در گوشه پرتی از دنیا زندگی می کند و هرگز از روستا یش خارج نشده صدق می کند که برای یک ساکن نیو یورک  که  دنیایش به محل های خاصی محدودمی شود و شیوه زندگی خودش را الگوی بشریت فرض می کند!  این خود محور بینی اغلب برای شهر نشینان کشور های  پیشرفته صنعتی بیشتر صدق می کند . این  خود شیفتگی تنها به افراد محدود نمی شود  گاهی اوقات ملت ها ، پیروان ادیان و صاحبان ! تمدن های کهن نیز به خودشیفتگی دچار می شوند .

اما سفر و کنجکاوی در شیوه زندگی دیگری  راه را برای شناخت همه جانبه تر از رخداد ها هموار می کند.دیگری آیینه  است  برای باز شناسی خودمان .پیمودن راه برای شناخت دیگری سیر در نفس خود هم است .

……………………………………….

در راه سفر به  بالکان بار ها به  خود محور بینی اروپاییان اشاره کردیم. ریشه این خصیصه در اروپا به تمدن یونان باز می گردد . در آن دوره هر کس که به زبان یونانی سخن نمی گفت “بربر” خوانده می شد . رمی ها که جانشین یونانیان شدند همچنان واژه بربر را برای اقوامی خارج از امپراتوری رم به کار می بردند.  این امر تا دوره رنسانس  وآغاز  عصر جدید  ادامه داشت .  در این دوره  اومانیسم  بشر را در مرکز نگرش خود قرار داد . در سده هجدهم و متفکران دوره روشنایی یا روشنگری پیشرفت و خوشبختی بشررا  هدف تمدن تعریف کردند .

گمان می رفت که در تمدن جدید جایی برای برتری طلبی نباشد .اما چنین نشد ایده پیشرفت و خوشبختی بشر بیک  ایدئولوژی تبدیل شد و کشور های اروپایی به نام گسترش تمدن به چپاول دیگر کشور ها پرداختند.  بسیاری از متفکران و روشنفکران طراز اول اروپا که از مصلحین جامعه به شمار میروند ( مانند ویکتور هوگو و آلبرت شویتزر*….) که خدماتشان به جامعه بشری غیر قابل انکار است به نوعی به رسالت تمدن جدید اعتقاد داشتند و از حضور اروپاییان در  دیگر مناطق جهان را در جهت خیر بشسریت قلمداد می کردند. در سده بیستم پیروان اومانیسم و روشنگری به دو گروه تقسیم شدند . آنهایی که تحت عنوان گسترش تمدن چشم به برتری طلبی اروپائیان می بستند و “متمدن بودن” جواز تحت سلطه قرار دادن دیگری بود . و دسته دوم آنهایی که اومانیسم را دستاوردی بشری می دانستند و نه صرفا اروپایی. هر چند که در اروپا فرموله شده باشد.

خود محور بینی به اروپاییان خلاصه نمی شود. در سفر هایمان هر کجا رفتیم این خصیصه را مشاهده کردیم و دانستیم که “خود محور بینی” کم و بیش در همه اقوام وجود دارد .، در ترکیه نگرش حاکم  به گذشته همچنان گستردگی امپراتوری عثمانی و تسخیر افریقای شمالی و یا بخش هایی از اروپا را مایه افتخار می نامد و اخراج و کشتار ارامنه  امری لازم .

قرار شد که دیگران آیینه ای برای شناخت خودمان باشد ! چگونه می توان حمله عرب و مغول را فاجعه بار خواند وبر حمله نادر شاه و یا 21بار حمله سلطان محمود بر هند چشم فرو بست . اسکندر را گجسته خواند و  کمبوجیه  را فاتح مصر.

من ایرانیم ، وبهر چه بنگرم “عکس رخ یار ” در آن می بینم . اما  از دید من  نه گستردگی  خاک بل نحوه زیست مردمان کشورم  مهم است. به دیگران هم از همین منظر می نگرم .

………….

تمدن

یونان بی هیچ شبهه ای یکی از پایه های اصلی تمدن اروپایی و از خاستگاههای مهم تمدن جهانی است. در یونان  تعداد زیادی دولت – شهر وجود داشت که شامل یک شهر و مجموعه مناطق مسکونی اطرافش بود و بصورت مستقل اداره می شد.  در سده ششم پیش از میلاد افراد مستبد (تیران ها) بر شهر آتن حکمفرمایی می کردند . آنها برای مقابله با اشرافیت،  ازتفکر شهروندی در آتن حمایت می کردند . بدین ترتیب  توازن قوای جامعه بصورتی در آمد که هیچیک از بازیگران نمی توانستند دیگری  را نفی نمایند. دموکراسی  توسط فیلسوفان خلق نشد بلکه محصول این توازن قوا بود . در سده پنجم پیش از میلاد در آتن گسترش تفکر شهروندی به پیدایش دموکراسی انجامید.

برای اداره امور شهری ، قضاوت و حتی امور نظامی  شهروندان  درجلسات عمومی گفتگو می شدو همه مسئولان حکومتی را با رای مستقیم انتخاب و یا بر کنار  می شند.  آنها  رهبران مذهبی را هم برای مدتی مشخص انتخاب می نمودند. دستگاه روحانیت مستقلی از رای مردم وجود نداشت. شهر بر اساس سازماندهی اجتماعی بنا می شد و فضای مهمی از شهر به محل جلسات گفتگوی عمومی”فورم”  اختصاص داشت. تاتر و نیایشگاه های بنا شده در شهرها نیز کار بردی اجتماعی داشت و مناسک مذهبی و تآتر روحیه شهروندی را ترویج می کرد . مسابقات ورزشی هم  اهرم  مهمی برای افزایش روحیه همبستگی اجتماعی به شمار میرفت.

جمعیت آتن  بسیار محدود بود و تنها شهروندان می توانستند دراداره امور شهر و در دفاع از آن شرکت نمایند . احساس شهروندی و دلبستگی به جامعه انگیزه اصلی آنها از دفاع در مقابل دشمن خارجی بود و همین همبستگی آنها را در مقابل دشمنی بمراتب قوی تر چون امپراتوری هخامنشی حفظ کرد .

اما دموکراسی آتنی رویه دیگری هم داشت: جمعیت آتن را در اواسط قرن چهارم پیش از میلاد،  کمتر از سیصد هزار نفر دانسته اند که ترکیب آن چنین بوده است.

–21  هزار نفر شهر وند.

—80 هزار نفر زن و کودک . زنان اساسا حق رای نداشتند و در زندگی اجتماعی غایب بودند. tsalonique

–10هزار نفر خارجی که به آنها متیک می گفتند.                                                                                                                                                          مجسمه                                                                                      ارسطو در شهر تسلونیک یونان

–150هزارنفر برده ..

  • کمتر از 10در صد ساکنان که مالیات می پرداختند  شهر وند  محسوب می شدند. مرز میان شهروند و برده چندان روشن نبود. شهروندان  در صورت عدم  پرداخت مالیات به بردگی می افتادند. تجارت برده نیز بسیار رایج بود  و حتی اغلب آموزگاران فرزندان شهروندان از میان  اسیران جنگی با سواد شهر های مغلوب انتخاب می شدند. کار تولید وامور جاری خانه بر دوش بردگان بود و شهروندان وقت خود به آموزش علوم و فلسفه و امور ادره شهر اختصاص می دادند.  آموزش نظامی نیز لازمه شهروندی بود.
  • دموکراسی در آتن و دیگر دولت – شهر های یونان بر دوش بردگان بنا نهاده شده بود.  اگر شهروندان آتنی امکان بحث و گفتگو های فلسفی در زیر درختان زیتون را داشتند  بخاطر کار بردگانی بود که بجای آنها کار می کردند.
  • بررسی دولت – شهر آتن  بیانگر این حقیقت دردناک است که دستاوردهای تمدن بشری از خون و عرق انسانها ریشه گرفته اند، حتی آنجا که گفتگو از دستاورد های  متفکران انسان دوستی چون سقراط و ارسطو است.. در اینکه دموکراسی آتنی تجربه ارزشمندی در اداره جامعه می باشد و یا  نقش آنها در گسترش تاتر و فلسفه بی همتاست حرفی نیست، اما راه رفته را باید باز شناخت تا آگاهانه و بخصوص با فروتنی بیشتر به آنان که زیر چرخ تاریخ له شدند بنگریم. زمانی که محصور زیبای آمفی تاتر در شهرباستانی”افسوس”  ویا سیسیل می شویم سازندگان واقعی آنها را فراموش نکنیم.

عدالت

  • بیاد داشته باشیم که عدالت در فرهنگ یونانی بمعنی رعایت هارمونی در نظام  جهان است .ونظام اجتماعی نیز پرتویی از همانست.  خدایان یونانی در جنگ با نیروهای اهریمنی “آشفتگی” را از میان بردند و نظم  را به عالم  بازگرداند. عدالت در این نظام هر کس را بجای خود می نشاند و بزرگترین خطای انسان این بود که از جای تعیین شده سر پیچی نماید و هارمونی جامعه را از میان ببرد. از همین رو جامعه ایده ال ارسطو و بویژه افلاطون تناقضی با برده داری ندارد.
  • این مفهوم از عدالت به متفکران شرقی همچون فارابی نیز منتقل شده است و مدینه فاضله او  صاحب نظمی راکد است که ریشه در نظام عالم دارد. می باید هنوز سده ها منتظر ماند تا “منتسکیو” ریشه حقوق و قوانین را از آسمان به زمین بیاورد.
  • فلسفه کانت و مقدم بودن فکر انسان در فهم جهان . رابطه ذهن و عین .
  • قوانین طبیعت ربطی به عدالت ندارد.
  • نقش تمدن بشری در ایجاد مفاهیم اخلاقی جدید.

 هویت فرهنگی در چهارچوب دولت -ملت های امروزین

توریست ها درهمه اماکن تاریخی ترکیه لول میزنند .بنظر می آید که هم مردم محلی و هم توریست ها بسیار خشنودهستند.اما این رضایت یک مسله حل نشده ای را در جامعه ترکیه می پوشاند و آن وجود ترکیب متنوع فرهنگی و قومی جامعه ترکیه است.
…در دوران معاصر که دولت- ملت ها در اروپا شکل گرفتند ، دوران نوین هویت سازی آغاز شد .تا آنزمان این وابستگی های قبیله ای ، محلی ویا مذهبی بود که پایه همبستگی اجتماعی را تشکیل می داد. اما تعیین مرز های جدید در اروپا لزوم تعریف جدیدی را از ملت ضروری می کرد. کاوش در انبان تاریخ و افسانه ها آغاز شد و هر جامعه مطابق با نیازها و مدل های مطلوبش برای آینده، هویتش را شکل داد. باز تولید این هویت ، این ذهنیت را بوجود اورد که گویا ملت مفروض همواره به شکل امروزش وجود داشته است . خلاصه کلام اینکه هویت فرهنگی اجتماعی بگونه ای ازلی و غیر قابل تغییر معرفی شد که هر تحولی در آن نوعی انحراف به شمار می رفت. ویژگی دیگر این هویت سازی ملی ، بخش دشمن تراشی و نفرت پراکنی از دیگران -بویژه همسایگان است. دشمنی هایی که مایه دست دولتمردان برای بسیج مردم در هنگام جنگ است…اروپا محوری نوعی از هویت سازیی ست که بر جعل تاریخ استوار است . اما جعل تاریخ منحصر به اروپا نیست : در دیگر مناطق دروغ های تاریخی و یا حذف کردن دیگران، بویژه اقلیتها ، مایه اصلی این هویت سازیست.
…نمونه بارز اینگونه هویت سازی در سفر ما کشورهای بالکان وترکیه هستند. انها خصلت تحول پذیر وچند تکه ومتنوع یک ملت را نمی پذیرند. آنها نقش دوره های تاریخی، دستاورد های وام گرفته شده از تمدن های دیگر را کسر شان خود می دانند…..چگونه می توان حضور 2500 ساله مردم یونانی نسب را در غرب ترکیه نادیده گرفت ؟ چگونه می توان دستاورد های هلنیسم را در این خاک نادیده گرفت؟ چرا باید ارزش تمدن بیزانس را دستکم گرفت ؟ چرا باید کرد را ترک کوهی حواند؟ چرا باید ارمنی ها و یهودیان که حتی در دوره عثمانی جایگاه بلندی داشتند، به عنوان شهروند درجه دو به حساب آورد؟………بیک کلام چرا هویت را باید تک پایه بر ضد دیگری و به ویژه همسایه بنا کرد .مگر نمی توان هویت مثبت داشت.هر جامعه ای -ملتی- ترکیب ویژه ای از دستاورد های بشری ست و این چند گانگی زیبا و سازنده است.

11 May 2019

Istanbul

بگمان من اجتماعات بشری هم مانند افراد بداشتن هویت محتاج اند. چهارچوب این هویت را جغرافیا و تاریخ و توسعه اجتماعی تعیین می کند و هر ملتی مطابق آگاهیش ،ذهنیتی از جایگاه خود در این جهان می آفریند. مرز های جغرافیای هم ضرورت اجتناب ناپذیر شرایط امروزی جهان است . منتهی دولت – ملتها برای تحکیم موقعیت خود اغلب دست به جعل های تاریخی می زنند و این است که مسله سازست. اگر هویتی مثبت بر اساس تاریخ و اساطیر در چهار چوب همزیستی مسالمت آمیز استوار باشد هم نیاز خاطره جمعی و دلبستگی به آب و خاک را پاسخگوست و هم ویژگی های همسایه مایه همبستگی بیشتر می شود.
باز هم به گمان من اجتماعات بشری برای حل مسایلشان با همسایه در درجه اول احتیاج به یک وفاق داخلی دارند. در هر کشوری نیز هر چه تصمیم گیری ها محلی تر و در واحد های کوچکتر باشد ، میثاق های اجتماعی بیشتر نشانگر واقعیت خواست مردم است.کشور هایی که سابقه تاریخی در این زمینه دارند کمتر با خواست های جدایی طلبانه مواجه شده اند. بر عکس کشور هایی که سابقه تمرکز قدرت را دارند ، گرایش هایی از این دست فراوان است.بنا براین بدون ایجاد یک سیستم تصمیم گیری دموکراتیک، با هیچ چسبی نمی توان مردم را مجبور به همزیستی کرد .یوگسلاوی سابق بهترین نمونه است . با اینکه تیتو و هم حزبی هایش پایه توده ای وسیعی داشتند و سیستمی هم که ایجاد نمودند بر اساس اتوژستیون بود و از جهت منابع طبیعی هم کشورشان بسیار ثروتمند بود ، نهایتا جنگ های قرن پیش با شدتی بیشتری از سر گرفته شد.این یک نمونه شکست” مهندسی های اجتماعی”است . مسلما قصد تیتو در جا بجایی جمعیتی از صربستان به بوسنی و یا کرواسی برای نزدیکتر کردن “خلقها” بوده است ، اما این “هدف انساندوستانه” مانع از آن نشد که بعد از 50 سال فجیع ترین جنایات صورت بگیرد. لازم به یادآوری جابجایی جمعیتی زمان استالین نیست. – در ازبکستان پیرزنانی از استونی و اکراین دیدم ،که آوارگی و تنهایی در چهره شان موج می زد! از آن بدتر در دوره عثمانی ، بدون فراموش کرد ن دوره شاه عباس کبیر!
4 June 2019

تابلویی در شهر استانبول  ، حکمان تاریخ

ما وارثان تاریخیم

حال که از دستاورد های مثبت جامعه سود می بریم ، عواقب خطا های گذشتگان  ها نیز خواه ناخواه بما مربوط میشود   می باید تا آنجا که می توانیم اشتباهات گذشتگان را جبران کنیم.

 رابطه گذشته و اینده با ما

در سفر در یافتم که آنچه را گمان می کردیم محصول کار و فکر ما و یا پدران ماست در حقیقت :دیگران” هم در آن نقش داشته اند.

رابطه ما با تمدن های پیشین  رابطه ایست دو سویه ..از یکسو این فرهنگ جامعه است که فکر ما را شکل می دهد و از سوی دیگرکشفیات جدید و علوم نوین  ابزارهای برای فهم رخدادهای گذشته در اختیار ما می گذارد .

و باز ازهمین روست که تاریخ  با ما زندگی می کند و رشد و تحول  می یابد.

……………………..

از بالکان تا  فرانسه ، دو شیوه برخورد با گذشته

گفتیم که آیین “بوگومیل ” در  جنوب شرقی اروپا  بعبارت دیگر  بالکان، در حدود سال 1000 م پا گرفت و علیرغم سرکوب تا امدن عثمانی ها در سده چهاردهم در میان روستاییان رایج بود.    این ایین نامش را از اسم  کشیش مسیحی اهل بوسنی “بگوومیل ” گرفته است .  به همگونی های این آیین با مانویت اشاره کردیم . لازم به یاداوریست که مانویت در سده سوم م از چین تا اقیانوس اطلس ریشه دوانیده بود و حتی در میان سربازان رمی هم پیروان زیادی داشت . بهمین جهت هم رمی ها که آنرا دین ایرانی می دانستند و هم مسیحیان با آن دشمنی زیادی داشتند . از سوی دیگر  کشته شدن بابک خرمدین  به فرمان خلفای بغدادو عزیمت “خرم دینان ” به اناتولی و سرزمین های تحت تسلط امپراتوری بیزانس  هم می تواند در گسترش افکار ایرانی در این منطقه تاثیر گذار باشد .اما آنچه بطور یقیین  مهمترین عامل انتقال افکار مانی به عالم مسیحیت می باشد ،  اگوستین مقدس است . او که به مدت هشت سال پیرو آیین مانی بود  ، حتی پس از پیوستن به مسحیت  هرگز بن مایه فکریش را از دست نداد. سنت اگوستین که کشیش اعظم در افریقای شمالی بود بزرگترین متفکر مسیحی قرون وسطی است . او که تا سی وچهار سلگی مانوی بود تا پایان عمر  بر اهمیت جستجوی فردی برای تزکیه نفس ،نگاه تخقیر آمیز به تن و زندگی مادی  و جستجوی عدالت  تاکید داشت .او مقابله با بدی را از فرد آغاز می کند و بزرگترین آوردگاه را در این نبرد ذهن فرد آدمی می خواند. این نکات همه بن مایه های فکری بوگومیل ها و کاتار ها می باشد………………..امروزه جنوب غربی فرانسه ” سرزمین کاتار” ها خوانده می شود و  وجود آنها  را در این ناحیه  را گرامی   می دارند . چندین مرکز مطالعه  کاتاریسم  وجود دارد و دستاورد های فکری آنها مورد توجه است ، حتی کلیسای کاتولیک هم به آنها ارج می گذارد !بر عکس در کشور های بالکان باید با ذره بین بدنبال  سیت های تاریخی بو گومیل ها گشت! با اینکه جنبش بوگومیل هم از جهت گسترش و هم از جهت زمانی بسیار وسیع تر از کاتار ها می باشد ، اما توجهی به آن نیست وتا جایی که در موزه شهر بلگراد در پاسخ سوال من در مورد آثار مربوط بدوره بو گومیل ها ، مسئول آن دوره گفت که مقامات مذهبی اجازه قرار دادن آنها را در موزه نمی دهند!*  برخورد به گذشته و باز شناسی نقش “آن دیگری” که از میان رفت ، نشانه برخورد امروز به ” آن دیگری ” است که با حاکمیت تفاوت دارد . محو گذشته برای پاک کردن حال است.*همین جا یاد آوری کنم که موزه بلگراد بسیار مجهزو دارای کیفیت  نمونه ای می باشد.                                                                                                                                                                                                                                                                گورستان بوگومیل ها در هرزگوین