روند “ملت سازی” در آلبانی نسبت به دیگر کشور های اروپایی با تاخیر بسیار آغاز شد.

در پی استقلال   یونان (1829) و صربستان (1876) ، دراوایل سده بیستم  رشد آگاهی به فرهنگ مشترک  در آلبانی هم  گسترش یافت.  در طول جنگ بالکان درسال 1912  استقلال آلبانی  و در پی آن استقلال کلیسای ارتدکس** اعلام  شد.  سال  بعد برای  حل بحران ناشی از جنگ بالکان در کنفرانس لندن ، دو قدرت اصلی وقت اروپا، آلمان و انگلستان، تصمیم گرفتند که با تشکیل کشور جدید آلبانی، دست صربستان را از دریا کوتاه نمایند و درعوض اراضی محدودی در بالکان به آن کشور داده شد، و بدین‌گونه کشور کوچک آلبانی در بخش غربی بالکان و ساحل شرقی دریای آدریاتیک پدید آمد.

.

 روند “ملت سازی” در آلبانی از کشور های همسایه چون صربستان و یونان دشوارتر بود : چرا که این سرزمین همواره از سوی قدرت های زمانه تسخیر شده و یکپارچگی سرزمینی وجود نداشت  و اکثریت مردم در روستا ها ی کوهستانی زندگی می کردند . آنچه بیش از هرچیز عامل همبستگی این مردمان بود همانا زبان مشترک شان بود. بر سر تبار مشترک جدال وجود داشت* و چند گانگی پیروان ادیان نمی توانست موجب انسجام  کشور باشند. دولت های آلبانی از بدو پیدایش کشور کوشیدند با دستچین کردن عوامل تاریخی و فرهنگی برای مردم کشور هویت مشترکی بسازند که سنگ بنای انسجام اجتماعی باشد.

کشاکش صربستان  و یونان برسر آلبانی

 با ازمیان رفتن امپراتوری اتریش- مجار و امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، در قلمرو آنها در بالکان خلا قدرت به وجود آمد که  زمینه ساز دخالت قدرت های منطقه ای چون صربستان در شمال و یونانی در جنوب شد که هر یک آلبانی را از آن خود می دانست.  باشندگان این سرزمین که شمار بیشترشان در روستا ها زندگی می کردند  تحت حاکمیت روابط قبیله می زیستند و برای گذر عمر فلاکت بارشان گوش به فرمان روسای قبایل بودند. این طوایف برحفظ هویت خود پای می فشردند و شرایط بعد از جنگ را مساعد استقلال طلبی خود دانسته با جنبش روشنفکران شهری خواستار استقلال کشور همنوا شدند . در آن دوره نظام پارلمانی در اروپا جا افتاده بود و دو حزب اصلی کشور تازه تاسیس  در همین چارچوب فعالیت حود را آغاز نمودند . حزب محافظه کار بیشتر در شمال نفوذ داشت و حزب رقیب  در جنوب در میان ارتدکس ها و مسلمانان پایه اجتماعی داشت. خواست جامعه سیاسی کشور استقلال و رفرم ارضی و ساختن زیر ساخت ها و گسترش آموزش و تحول در موقعیت زنان و اصلاحاتی از این دست بود  نخستین رئیس جمهور حزب محافظه کار تا حدودی در این زمینه پیشرفت ، اما پس از چندی جمهوری را منحل و خود را پادشاه خواند. این رخداد ها  با روی کار آمدن موسولینی و سرمایه گذاری ایتالیا ****در آلبانی همزمان  شد. در ابتدا حکومت فاشیست ایتالیا از پادشاه حمایت می کرد ،اما پس از چندی ترجیح داد  اداره  چاه های نفت تازه کشف شده در جنوب و معادن  آلبانی را  خود به دست بگیرد. با لرزان شدن پایه حکومت موسولینی ، آلمان نازی جایگزین آنها شد.

سیاست شرقی آلمان نازی بسیار زیرکانه طراحی شده بود : در مقابل همکاری، بسیاری از خواسته مردم مورد حمایت دولت نازی قرار می گرفت ، از جمله  نظام پارلمانی آلبانی  به رسمیت شناخت شد  و آلمان  از خواست آلبانی  برای حاکمیت بر آلبانی تباران مونته نگرو و به ویژه  بر “کوزوو”  را به رسمیت شناخت و بدین ترتیب توانست حتی یک واحد از آلبانی تباران را در ارتش نازی ، آنهم در خط اول جبهه جنگ با شوروی تجهیز نماید. بدین ترتیب یک گره دیگر بر کشمکش میان صرب ها و آلبانی تباران در منطقه و به ویژه کوزوو افزوده شد.

پیدایش جنبش کمونیستی به رهبری انور خوجه

  کشور آلبانی فقیر ترین کشور اروپا و مردمانش علیرغم رفرم های میان دو جنگ همچنان در فقر، بیسوادی و روابط ماقبل سرمایه داری به سر می بردند.  بخشی از نخبگان جامعه در پی اصلاحات  وضع اسفبار هم میهنان خود بودند . آلبانی تازه شکل گرفته  و صاحب دولت مستقلی شده بود ، اما هیچگونه تجربه اجتماعی و سیاسی منسجمی در جامعه وجود نداشت و نیرو های سیاسی آن درنبود تشکل های جامعه مدنی از قبیل سندیکا  وانجمن ها و احزاب جا افتاده ، در نخستین گام ها  با  افق سیاسی پیچیده ای روبرو شد: شرایط  جهانی میان دو جنگ ، آنها را در برابررقابت  سرمایه داری غرب و روسیه شوروی قرارداد. انقلاب بلشویکی امید دسترسی به عدالت اجتماعی  را در میان مردمان کشورهای مستعمره و  فقیر دامن میزد و ادعا داشت با سیستم مشابه آنچه در روسیه مستقر شده بود می توان کوشش برای از میان برداشتن  مشکلات بشریت را با یک انقلاب  در مسیر درست قرار داد. باور بسیاری از کنشگران سیاسی براین بود که با پیروزی سوسیالیسم در” کشور شورا ها” و گردآمدن احزاب کمونیستی در کمینترن تحت رهبری استالین، احزاب برادر با حمایت  شوروی و کمینترن می توانند مبارزات خود را برای تصاحب قدرت سیاسی شدت بخشند.

 در چنین فضائی ، انور خوجه دانش آموخته سال های بیست در فرانسه  و پیرو مکتب کمونیسم به آلبانی بازگشت و به عنوان آموزگار زبان فرانسه در یک دبیرستان  به کار پرداخت.

  کمینترن در کشور های بالکان فعال بود و تیتو*** سازماندهی جنبش را در این منطقه بر عهده داشت . با توافق  تیتو انور خوجه هم بزودی دست به کار سازماندهی مقاومت  ضد فاشیستی در آلبانی شد. البته جریانات دیگری هم  بودند که در راه استقلال مبارزه می کردند، از جمله  طوایف شمال آلبانی و یا طرفداران پادشاه  پیشین، اما آنها هیچکدام پشتوانه و لجستیک کمونیست ها را نداشتند .  زمانیکه طرح متفقین برای گشودن جبهه دومی در جنوب بالکان به شکست انجامید ، ماموران انگلیسی با انور خوجه تماس گرفته وبا آنها همکاری کردند.

پس از شکست آلمان نازی در جنگ ، ابتدا یوگسلاوی به رهبری تیتو اعلام موجودیت کرد و در سال بعد 1949 آلبانی هم تحت رهبری حزب کمونیست به قدرت رسید. یونان حکومت آلبانی را به رسمیت نمی شناخت و درگیری های مرزی میان دو کشور بالا گرفت . کشور برادر و دوست ، “یوگسلاوی تیتو”، ابتدا با فرستادن مستشاران نظامی و سپس با نیروی نظامی در این بحران از انور خوجه حمایت نمود . طولی نکشید که روابط تیتو با استالین تیره شد و به دنبال آن یوگسلاوی و رهبرش از سوی شوروی و سپس کمینترن  به خیانت به سوسیالیسم  متهم شدند. انور خوجه  هم برای  خارج شدن از سایه برادر بزرگ منطقه ای ، مارشال تیتو، با مسکو هم صدا شد و گرامیداشت استالین را دو چندان کرد و همچنان از کمک های روسیه برای پیشبرد رفرم ارضی و صنعتی  کشور بهره مند شد .در طول این سال ها مردم آلبانی برای گذران زندگی می بایست خود را با همه تغییرات ناگهانی حزب تطبیق میدادند. از جمله  زمانی  که  روابط  چین و شوروی  تیره شده انور خوجه نیز همنوا با رهبر چین، شوروی را سوسیال امپریالیزم خواند . بسیاری از اعضای حزب  از چگونگی این تغییرات بی خبر بودند و درنبود آزادی مطبوعات به  اطلاعات جدید دسترسی نداشتند و همچنان بر مواضع پیشین پافشاری می کردند. این افراد  به عنوان نوکران نفوذی امپریالیزم و انواع  برچسب های متداوال آن روزگار از حزب و محیط کار رانده و زندانی و یا به قتل می رسیدند . دیری نپائید که حزب کمونیست چین هم متهم به روزیزیونیسم  شده و انور خوجه  “سیاست سه جهان”  حزب برادر را همکاری با امپریالیسم و  تجدید نظر طلبی خواند. در آخر همه کشور ها از دور و نزدیک هر یک با برچسبی دشمن نامیده شدند.

تعیین وتفسیرسیاست چند دهه در آلبانی بر مبنای ایدئولوژی حزبی  تحت رهبری انور خوجه انجام می گرفت . خوانش او از ایدئولوژی بر اساس  کیش شخصیت رهبر شکل گرفته بود ، تیتو، استالین ، مائوتسه تونگ همگی رهبران فرزانه ای بودند که  توان تشخیص درست از نادرست را میدانستند و مخالفت با آنان در حکم ارتداد پیروان از “آیین مقدس” حاکم بود. گویی تمام کشور های جهان در تباهی بسر می بردند و تنها مردم آلبانی تخت رهبری خوجه راه رسیدن به مقصود را یافته بودند. نتیجه اینکه کشور در انزوای بین المللی بسر می برد و سیاست  خودکفایی داخلی با شکست روبرو شده بود و مردم همچنان با فقر دست و پنجه نرم می کردند. سرکوب و همزادش “بیگانگی از خود” چنان در جان مردم رخنه کرده بود که پس از سقوط رژیم کمونیست همه اموال دولتی به غارت رفت و رابطه فرد و جامعه همچنان در عقب ماندگی تاریخیش پایدار ماند. بیهوده نیست که مافیای آلبانی معروفیت جهانی یافت و نوکیسه گان آن بر ماشین های آخرین مدل آلمانی  ثروتشان را به رخ  مردم می کشند.

چند رخداد تاریخی تا پیدایش کشور آلبانی

1190 ، برای نخستین بار بخش مرکزی آلبانی امروز یک پرنس نشین مستقل می شود، که سده بعد شارل شاه سیسیل و برادر پادشاه فرانسه،سنت لویی خود را شاه آلبانی می خواند

سده 14 و 15 عثمانی ها ، آلبانی را باجگزار خود می کنند

1443 تا 1468 قهرمان حماسی مردم آلبانی ، اسکندر بیگ، خواستار ایجاد قلمرو مستقل آلبانی شد.

سده 15 تا 19 حاکمیت عثمانی

1929 استقلال یونان از امپراتوری عثمانی و بیداری ناسیونالیسم در دیگر کشور های بالکان

1876-1878 استقلال مونته نگرو و صربستان و وفادار ماندن آلبانی به امپراتوری عثمانی.

 پا نویس

* ساکنان باستانی آلبانی از اقوام ایلیری ( همتباران یونانی ) بودند .  صرب ها هم در سده هفتم میلادی وارد این سرزمین شدند.  عثمانی هم در طی پنج سده  دست به جابجایی طوایف  ترک به  آلبانی زدند . مردمان امروز آلبانی عمدتا از ترکیب این سه تبار تشکیل شده اند ، اما دلبستگی عمومی به تبار ایلیری است که در عین حال  سنگری است در مقابل ادعای های ارضی صربستان. باشندگان این سرزمین ادیان مختلفی هم داشتند : در شمال شمار کاتولیک ها و در جنوب ارتدکس ها بیشتر است اما اکثریت مردم با سنت اسلام حنفی پرورش یافته اند هر چند که پیروان فرقه بکتاشی هم چشمگیر است ، بنابراین نه خاطره یا تبار و یا دین مشترک  نمی توانست  نقش درجه اول در روند شکل گیری این ملت باشد و تنها زبان، عامل اصلی مشترک هویت  باشندگان این سرزمین بود. مرز های  کشور آلبانی برای نخستین بار  در 1919 پس از جنگ اول جهانی در معاهده ورسای تعیین شد . هرچند بسیار از آلبانی تباران(زبانان) در طی چندین سده حاکمیت عثمانی در مونته نگرو، مقدونیه شمالی و کوزوو  مستقر گردیده و ( به ادعای صرب ها )موجب مهاجرت صرب ها شده بودند

** در هر کشور مستقل ، کلیسای محلی خودگردان است.

*** کیش شخصیت  دیکتاتورها ایجاب می کند همکاران سابق  و کسانی که دیکتاتور وامدار ایشان است از میان بروند. در تاریخ آلبانی عکس های تیتو  از کتاب های درسی محو شد. در نوشته بعدی به پیدایش و فرو پاشی یوگسلاوی می پردازیم.

**** رابطه ایتالیا و این سرزمین ، به دوره باستانی رم برمیگردد، در دوره جمهوری رم و سپس امپراتوری رم این سرزمین تحت حاکمیت رم بود. در سال 395 زمانی که امپراتوری رم دو قسمت شد بازهم آلبانی تابع امپراتوری رم غربی ماند . در سده های میانی هم جمهوری ونیر این نقش را ادامه داد. زمانی که عثمانی ها به آلبانی یورش بردند ، شمار زیادی از مردم به جنوب ایتالیا و به ویژه ناپل مهاجرت کردند.در سده بیستم هم ایتالیا در منطقه حضور داشت. و در هنگام فروپاشی یوگسلاوی ، زمانی که میلوسویچ به رای مونته نگرو احتیاج داشت تا آخرین جمهوری را در غالب یوگسلاوی حفظ نماید با پا درمیانی ایتالیا و قول سرمایه گذاری در مو نته نگرو ، این کشور را تشویق به جدایی از یوگسلاوی کرد و بدین ترتیب صربستان تنها ماند و یوگسلاوی عملا از صحنه روزگار محو شد .