در دهه اخیر شهرهای بوسنی هرزگوین چون موستار و سارایوو به مقصد “تازه کشف شده” بنگاه های گردشگری در اروپا و آمریکا بدل شده است:”سویس بالکان”، همراه مسجد ها و مناره ها و حمام ها و بازار ها و دیگر بناهای دوره عثمانی ، جذابیت “رومانتیک شرقی” این شهر ها را دو چندان میکند . برای گردشگران غربی احساس سفر به “دور دست ” را در دل اروپا فراهم می کند و برای گردشگران ترک و عرب و مسلمان آشنایی با فرهنگی خویشاوند در کادری اروپایی. به این دلشادی “معنوی” گردشگران ، ارزان بودن هزینه زندگی را هم باید افزود که البته مزید بر علت است. اما آنچه کمتر مورد توجه قرار می گیرد چگونگی زیست مردمی است که در این سرزمین زندگی می کنند، گویی آنها آدمک هایی هستند در نقش چهره پرداز “سفر رویایی” ایشان . 

 

   واقعیت زندگی این مردمان که همچنان جزو تهیدست ترین مردم اروپا می باشند همچنان مملو از پیامدهای جنگ داخلی است . بیم از هم گسیختگی های جامعه بخاطر کینه و نفرت مذهبی، قومی و فرهنگی و طبقاتی چنان شدید است که هر قدرت سیاسی را لرزان می کند، پژواک این شرایط در سیستم حکومتی بوسنی هرزگوین تبلور یافته که در دنیا یگانه است و اگر این کشور در اروپا نبود ، شاید جنگ داخلی آن همچنان از مردمانش کشته می گرفت و کمتر گردشگری به تماشای آن راغب بود.

سفر به بوسنی به عنوان یکی از جمهوری های یوگسلاوی سابق ، برای من بسیار آموزنده بود و می کوشم این آموخته هایم را با شما در میان بگذارم.  

جغرافیا، آب و هوا ، کاربری سرزمینی 

بیش از نیمی از کشور از جنگل پوشیده شده و اغلب در مناطق کوهستانی قرار دارد.در جمهوری هرزگوین ، در جنوب کشور، دشت گسترده ای هست که رود …آن را مشروب می کند این رود از کوه های مرکزی سرچشمه می گیرد و به دریای مدیترانه می ریزد . در بوسنی رود های فراوانی وجود دارد که نقش مرز با کشور های همسایه را دارند و بیشترشان به رود دانوب می پیوندند تا به دریای سیاه برسند. مردمان این سرزمین پر آب و سر سبز از گذشته های دور از کشاورزی زندگیشان را تامین می کردند و به دلایل گوناگون اجتماعی و سیاسی شهر ها بزرگ و در نتیجه تجارت و صنعت رشد چندانی نیافت و همچنان جمعیت روستای آن نسبت به دیگر کشور های اروپایی بسیار پر شمار تر است . روستا ها نیز متمرکز نبوده و خانه های اهالی اغلب به شکل پراکنده از یکدیگر قرار دارند. این پراکندگی جمعیت مانع از تجمع گروه های قومی و مذهبی در یک ناحیه نشده است ،چنانکه صرب ها در استان های شرقی بسیار پر شمارند و مسلمانان در روستا و شهر های کوچک محصور.بر عکس صرب ها در شمال در میان کروات ها محصور می باشند. پراکندگی قومی در دیگر مناطق کشور نیز بر همین شیوه است. اما تنها این عوامل شکل دهنده جامعه امروز نیستند بلکه موقعیت ژئوپولیتیک و تاریخ این سرزمین نقش تعیین کننده ای در پیچیدگی وضعیت امروزی بوسنی هرزگوین

دارد. 

  نگاهی به رخداد های تاریخی

از سده نخست تا ششم میلادی این سرزمین بخشی از امپراتوری رم بود اما با تجزیه این امپراتوری به دو بخش غربی و شرقی (رم و قسطنطنیه/استانبول امروز /در 395م.) بوسنی در مرز میان این دو امپراتوری قرار گرفت .  

از سده ششم تا دهم اسلاو ها از شمال وارد این منطقه شدند .(یوگسلاوی از ترکیب واژه یوگ/جنوب/ و اسلاو به وجود آمده که به معنی سرزمین اسلاو های جنوبی است) 

از سده دهم تا شانزدهم پادشاهی بوسنی ، دوران طلایی تاریخی این سرزمین گفته شده است. 

بوگومیل هاو مسلمانان :در سده دهم جنبش “بوگومیل”، به عنوان یک فرقه رافضی در مسیحیت پا در بالکان شکل گرفت که بر ضد ثروت اندوزی کلیسای ارتدوکس و کاتولیک بود. و در شهرو روستا پایگاه گسترده ای در میان صنعتکاران و تهیدستان پیدا کرد. سرکوب شدید این گستردگی جنبش را متوقف کرد ، اما شمار زیادی از پیروان این فرقه در ضدین با کلیسا ،با آمدن عثمانی ها داوطلبانه به اسلام گرویدند. “بوگومیلیسم” رگه هایی از تفکرات مانویت و خرمدینان را در خود دارد و در سده های بعدی به شکل “کاتریسم” در فرانسه متجلی شد.

یهودیان در بوسنی :در سده شانزدهم ، شماری از یهودیان رانده شده اسپانیا از طریق ایتالیا و یونان به سرزمین بوسنی وارد شدند و بعد ها تحت حمایت حاکمیت عثمانی ، نقش مهمی در انتقال فرهنگ آندالوزی به بالکان داشتند.( شمار یهودیان در یوگسلاوی 82 هزار بود که از این میان 14500 نفر در بوسنی می زیستند .شمار زیادی از آنها در جنگ دوم توسط آلمان ها به اردوگاه مرگ فرستاده شدند و برخی مهاجرت کردند.امروزه تعداد شمار کمی از یهودی در بوسنی زندگی می کنند.

.     

   حاکمیت عثمانی: از سده 15 تا 19 عثمانی بر این سرزمین حاکم بود و فرهنگ اسلامی- عثمانی در منطقه رواج یافت

  اواخر سده 16 تا پایان جنگ اول بوسنی ضمیمه خاک امپراتوری اتریش – مجار/هابسبورگ/ بود. در این دوره  شمار زیادی از صربها توسط حکومت در شمال و شرق  بوسنی مستقر شدند.

  1918 استقلال قلمرو صرب کروات اسلوونی و به دنبال آن در سال 1929 تشکیل نخستین دولت یوگسلاو که بوسنی را هم دربر می گرفت. 

آلمان ها در بوسنی :1941 تسخیر بوسنی توسط ارتش نازی و ورود بیش از 15 هزار آلمانی به این سرزمین برای استفاده از معادن منطقه به ویژه آلومینیم. کارخانه مرسدس بنز در این زمینه سرمایه گذاری بزرگی کرد . امروزه همچنان واحد پول بوسنی مارک می باشد و زبان آلمانی در میان مردم شهری رایج است. 

945-1992 بوسنی یکی از جمهوری های وابسته به یوگسلاوی 

1992 استقلال بوسنی هرزگوین. 

پس از فروپاشی بلوک شرق، جمهوری های یوگسلاوی نیز هریک به نوبه خود خواستار استقلال شدند. دولت صرب و رهبر آن میلوسویچ که خود را جانشین بر حق یوگسلاوی می دانست با جداسری جمهوری ها مخالف بود و با بهانه وجود اقلیت های صرب در جمهوری های دیگر خواستار تداوم حاکمیت صرب ها را بر کشور بودند. ابتدا جنگ میان کروات ها و صرب ها در کرواسی آغاز شد . فجایع وحشیانه ای از سوی دو طرف اعمال می شد .در نهایت بیش از هشتاد هزار صرب از کرواسی به صربی مهاجرت کردند 

جنگ داخلی 

در سال 1992 با اعلام استقلال بوسنی هرزگوین جنگ در بوسنی آغاز شد صرب ها گروه های نظامی تشکیل داده و سیاست اخراج اهالی غیر صرب را در پیش گرفتند. در روز تظاهرات وسیع صلح در سارایوو ، نیرو های صرب بوسنی شهر را محاصره نموده و جنگ ابعاد تازه ای گرفت .دولت مرکزی صربستان در بلگراد در پشتیبانی از آنها تصمیم گرفت کرواسی را رها کرده و هم خود را صرف جنگ در بوسنی نماید. محاصره سارایوو با قطع آب و برق،بستن مسیر ورودی شهر برای جلوگیری از تامین آذوقه همراه بود و تک تیراندازان صرب در محلات شهر همشهری های قدیم خود را کشته و به دختران جوان تجاوز می کردند. بزودی جنگ ابعاد گسترده تری گرفت و کروات ها در ابتدا در کنار بوشنیاک ها(مسلمانان) بر ضد صرب ها وارد جنگ شدند ، اما پس از تسخیر موستار ، جبهه جدیدی به جنگ اضافه شد و کروات ها هم با صرب ها و هم با بوشنیاک ها می جنگیدند. کروات های بوسنی با حمایت کرواسی ، جمهوری کروات بوسنی و هرزگوین را تشکیل دادند و در سال 1995     

 

سازمان ملل کوشید با ارسال مواد غذایی و دارو و سپس نیروهای حافظ صلح در جنگ را خاتمه دهد ، سیاست سازمان ملل کوشش برای آوردن طرفین پای میز مذاکره بود و حل مسئله از طریق نیروهای محلی ،اما کینه و نفرت چنان عمیق بود و جنایات چنان هولناک که طرفین جز به “پاکسازی”مناطق خود از وجود دشمن رضایت نمی دادند. نیروهای حافظ صلح اغلب ناظر این فجایع بودند نمی توانستند دخالت کنند( سیاست سازمان ملل بر بی طرفی  تکیه داشت) .اما نظامیان صرب در چند نوبت نیروهای حافظ صلح را بازداشت کرده و از آنها به عنوان سپر دفاعی سود می جستند . جنگ هر روز باعث کشتار و آوارگی بیشتر مردم به ویژه بوشنیاک ها می شد .بالاخره  حمله گسترده صرب ها به بازار مرکزی سارایوو و کشتار جمعی مردم  موجب دخالت نیروهای نیرو های ناتو به رهبری آمریکا شد و بمباران شدید نیروهای صرب جنگ را پایان داد.و میلوسویچ *مجبور شد نیرو های خود را از بوسنی خارج کرده و گروه های نظامی صرب دست از محاصره سارایوو بکشند.

اما پایان جنگ به معنی حل مسئله نبود، چگونه می شد کسانی که خانه های یکدیگر را آتش زده اند و موجب آوارگی همسایگان شده اند با هم حکومت مشترکی برای اداره کشور تشکیل دهند؟ مذاکرات ابتدایی در واشنگتن در سال 95 به همگرایی دو فدراسیون بوشنیاک و کرورات در یک دولت شد و سپس مذاکرات چند ماهه “دیتون “در آمریکا میان نیروهای متخاصم با نظارت سازمان ملل و کارشناسان بین المللی منجر به امضای معاهده صلح در سال  1995 با ساختاری پیچیده و یگانه در تاریخ ،دست یافت :هرچند این ساختار بر اساس سیستم جمهوری پارلمانی شکل گرفته است ،اما دولت های( جمهوری بوسنی مرکب از کراوات ها و مسلمانان و جمهورس صرب بوسنی )فدرال تشکیل دهنده آن  از جهت تشکیلات قانونگذاری ، قضایی و اجرای مستقل بوده و دولت مرکزی تنها بر برخی امور ویژه حاکمیت دارد و حتی ریاست جمهوری نیز هر هشت ماه میان سه گروه بوشنیاک، کروات و صرب دست به دست می شود .در این میان اقلیت های هر منطقه هم که محصور در سرزمین “دیگر اقوام” قرار دارد از حقوق ویژه برخوردارند . سیستم آموزش و پرورش میتواند روشنگر پیچیدگی و چند لایه تقسیمات کشوری و ساختار سیاسی کشور باشد: هر استان برای خود برنامه آموزشی !ویژه ای دارد و مدارس اقوام مختلف از یکدیگر جداست، آنها به خط و زبان خود آموزش می بینند. 

این ساختار لرزان اجتماعی -سیاسی بر پایه توافق نیروهای میانه رو از هر گروه شکل گرفته است که بطور مداوم از سوی نیرو های افراطی همه گروه ها  تهدید می شود. هرچند که مسئولیت ناسیونالیسم صرب که در پی ایجاد “صربستان بزرگ” است بیش از دیگران است اما گروه های افراطی کروات ها و بوشنیاک ها هم در توحش واز میان بردن نیایشگاه های طرف های مقابل کم نیاوردند: شمار مساجد ، کلیسا های ارتدکس و کاتولیک و دیگر آثار تاریخی و فرهنگی در این جنگ فراوان بوده است . در پایان باید به این نکته اشاره کرد که بوشنیاک ها(مسلمانان) بوسنی تا پیش از جنگ بسیار روادار بودند و مذهب شان با عرف جامعه خوانائی داشت. جنگ پای مجاهدین افغان و داوطلب های دیگر کشور های اسلامی را به بوسنی باز کرد و سرمایه های نفتی کشور های خاورمیانه ، ترویج اسلام سلفی و دیگر فرقه های متعصب را رونق بخشید . بطوریکه در کارزار “داعش” شمار مسلمانان بوسنی که به این گروه پیوستند چشمگیر بود و آنها حتی گردان وِیژه بوشنیاک را هم در شمال سوریه براه انداختند که دستمایه تبلیغاتی داعش در اروپا بشمار میرفت . با فروکش کردن اسلام سیاسی، در بوسنی هم این .افراد به حاشیه رانده شدند اما همچنان به تبلیغات فرهنگی و ایجاد سازمان های مددکاری و دیگر طروق به فعالیت خود در محلات فقیر نشین ادامه می دهند.

با اینهمه آتشی که در زیر پوست این سرزمین نهفته است ، صلح به دست آمده و کاندید بودن بوسنی برای پیوستن به اتحادیه اروپا چشم انداز امیدوار کننده ای را در جامعه ترسیم کرده است .سرمایه گذاری خارجی و پیشرفت اقتصادی هرچند که در مرحله نخست به سود طبقه فرادست تمام شد و حتی اختلاف طبقاتی را هم دامن زد ، اما چرخ تولید و تجارت به کار افتاد  تا شاید در باز تولیدش روابط پوسیده گذشته را با شهروندی جوامع معاصر جایگزین نماید. توریسم هم نقش بسیار مهمی در اقتصاد و صلح اجتماعی و توافق میان جوامع متخاصم دارد ، چرا که مردم دریافته اند که هر درگیری موجب از میان رفتن وسیله معاش آنها می شود. اما مهمتر از همه در این میان نقش امید بخش زنان است: دسترسی زنان به حقوق اولیه شان در دوره یوگسلاوی  جایگاه اجتماعی آنان را ارتقا داد اما در طول جنگ  بیشترین هزینه را آنها پرداختند. نه تنها از کشتار دشمن در امان نبودند بلکه تجاوز به دختران و زنان امری رایج بود: سربازان دشمن با تجاوز به دختران جوان در پی باردار کردن آنها از تخمه قوم خود و نابودی قوم رقیب بودند. تجاوز به زنان یک حربه جنگی بود و زنان این سرزمین ، وابسته به هر گروهی، آن را تجربه کردند و این تجربه دردناک در حافظه جمعی حک شده است  از همین رو این امید هست که زنان این سرزمین  پرچمدار صلح و آرامش و عامل تحول در جامعه باشند .