فهرست

پیش در آمد

پیدایش ایتالیا /Risorgimento /یا یکپارچگی ایتالیا به دوره ای در سده نوزدهم گفته می شود که شماری از حکومت های محلی به رهبری پادشاهی خاندان ساوا* بخش بزرگی از شبه جزیره ایتالیا را به سوی یکپارچگی سرزمینی پیش بردند .این فرآیند از دهه 1820 آغاز و در سال 1861 به تشکیل دولت مرکزی انجامید و در دهه پیش روی، اتحاد شبه جزیره با کمک دیپلماسی و جنگ به سرانجام  خود رسید. تشکیل کشور ایتالیا بخشی از فرآیندی است که نه تنها برای ملت های اروپا بلکه برای دیگر اقوام هم پیشامد: دگرگونی در ساختار اجتماعی-سیاسی در شماری از حکومتها در گوشه و کنار جهان، موجب پیدایش کشور های مدرن شد. در این روند کشورها تازه تاسیس خواستار مرز های پایدار و به رسمیت شناختن آنها از سوی همسایگان بوده و به بازسازی هویت ملی خود اقدام می کردند تا جدا سری خود را توانمند سازند.

.

در مورد ایتالیا، گذشته تاریخی و ریشه های فرهنگ پرمایه این سرزمین روند هویت سازی ملی را آسانتر می کرد. انقلاب فرانسه و رمانتیسم سده نوزدهم و نخبگانی چون گوته ، وردی و دیگر هنرمندان در راستا بازسازی هویت ایتالیائی جایگاهی ارزشمند داشتند. اما حضور قدرت های خارجی چون اتریش و فرانسه و قدرت کلیسا که مرزی را بر نمی تافت، دستیابی به یگانگی “ملی” را با چالش های گوناگون روبرو می ساخت. سه دوره جنگ های استقلال،  گام های بلندی در به فرجام رساندن این فرآیند بود.

گام نخست، (1848-1849) “جنبش بازسازی Risorgimento شاهد گسترش شورش های انقلابی گوناگون و جنگ علیه امپراتوری اتریش بود. این گام با وجود پیشرفت های نخستین، زود گذر بود و به شکست انجامید و اتریش همچنان چیرگی خود را حفظ نمود.

گام دوم (1859-1860). روند اتحاد به شکل چشمگیری پیش رفت و با اعلام پادشاهی ایتالیا در 17 مارس 1861 به فرجام خود رسید. ونتو ” استان ونیز”در سال 1866 به ایتالیای یگانه افزوده شد و سپس در گام سوم این یکپارچگی با پیوستن رم، پایتخت فرمانروایی پاپ،به دولت مرکزی در 20 سپتامبر 1870 به انجام خود رسید.

“پدران وطن”، پدرانی نا همگون!

جوزپه(ژوزف) مازینی،

متولد 1805 در جنوا ، درگذشت 1872 در پیزا، مازینی یک انقلابی و میهن‌پرست ایتالیایی، جمهوری‌خواه پرشور و مبارز راه یکپارچگی ایتالیا است. او در کنار جوزپه گاریبالدی، ویکتور امانوئل دوم و کامیلو کاوور یکی از «پدران موطن» به شمار می آیند. پدرانی ناهمساز که توانستند در کنار یکدیگر به ایتالیا را به یکپارچگی و استقلال رهنمون سازند.

مازینی در تمام جنبش‌های شورشی در ایتالیا که شمار بیشتر آنها به شکست انجامید، شرکت داشت. هر چند این شورش ها به پیروزی دست نیافت اما موجب بیداری مردمان ایالت های کوچک شبه جزیره ایتالیا شد که در درازای سده ها از یکدیگر جدا افتاده بودند. پا گرفتن ایده “ملت” و “یگانگی “ایتالیا ناخرسندی حکومت های محلی و قدرت های خارجی پرنفوذ /اتریش و فرانسه/ را در پی داشت .دشمنی آنها با مازینی و همفکرانش در این گفته مترنیخ، نخست وزیر اتریش،نمایان است: “من باید با بزرگترین سربازان، ناپلئون می جنگیدم. من موفق شدم امپراتورها، پادشاهان و پاپ ها را به توافق برسانم. هیچ کس بیشتر از یک راهزن ایتالیایی برای من دردسر ایجاد نکرده است: لاغر، رنگ پریده، ژنده پوش، اما گویا همچون آذرحش، فروزان همچون یک رسول، حیله گر همچون یک دزد، معمولی همچون یک بازیگر، خستگی ناپذیر همچون یک عاشق، به نام: جوزپه مازینی. »

مازینی از دوران نوجوانی روحیه شورشی خود را در برابر روش های سرکوبگرانه مسئولین و سنتهای اشرافی- مذهبی حاکم بر سیستم آموزشی آن دوره ابراز داشت. دانشکده پزشکی را نیمه کاره رها کرد و در سال 1879 دیپلم خود را در رشته حقوق مدنی بدست آورد و از آن پس همچون کنشگر مدنی و روزنامه نگار آغاز به کار کرد.

آبشخور فکری مازینی ، اندیشه های دوره روشنگری و به ویژه ایده هایی همچون تمدن، شهروندی، پیشرفت ، بهروزی همگانی و پنداره هایی از این دست بود. ایده جمهوری را از انقلاب فرانسه وام گرفته بود و آن را با اندیشه های رمانتیسم **سده نوزدهم در اروپا در هم آمیخته بود: مفاهیمی همچون میهن دوستی ، یگانگی ملی ، همیاری ملت ها در چارچوب اروپا و ایجاد تمدنی جهانی پایه و اساس تئوری های اجتماعی او بود. همجوشی این ایده ها فکرِ سیاسی او را به دو هدف اصلی یگانگی ایتالیا و جمهوری رهنمون کرد. جملات کلیدی مقالات او در این سبک و سیاق بودند: «وطن یک ایتالیایی نه رم است، نه فلورانس یا میلان، بلکه کل ایتالیا است»…. “ما می توانیم و بنابراین باید برای آزادی میهن بجنگیم.”ابزار دستیابی به این اهداف، آموزش و قیام است…..”وطن خانه انسان است نه منزلگاه بردگان”

در سال 1827، مازینی یکی از اعضای کاربوناری* بود که در سال 1830 به یک رهبر واقعی شورشی تبدیل شد. او یک سازمانده شورش های محلی بود و بهمین جهت تمامی عمر تحت تعقیب ، زندانی و یا تبعیدی بود و چندین بار به مرگ محکوم شد. در دوران تبعیدش در انگلستان با تبعیدیان فرانسوی چون لدرو رولان* و ویکتورهوگو گفتگو داشت و در فرانسه با نحله چپ از پیروان سن سیمون گرفته تا باکونین و مارکس در ارتباط بود. گرایشات سوسیالیستی او مانع از این نشد که جمهوری واحد با یک دولت مرکزی را به عنوان تنها شرط ممکن برای رهایی مردم ایتالیا از مهاجمان خارجی بداند. به گفته مازینی” پروژه فدرالیستی، از آنجا که بدون اتحاد، فاقد قدرت بود، ایتالیا را به کشوری ضعیف تبدیل می کرد”. هدف او استقلال، وحدت و آزادی بود، اما مشکل یافتن فردی بود که بتواند رهبری جنبش را به عهده بگیرد و در این راستا مازینی برای دستیابی به جداسری ایتالیا ابائی نداشت که از مخالفان سیاسی اش چون پاپ درخواست کند که رهبری جنبش یگانگی ایتالیا را بدست گیرد، همچنانکه در دوره ای دیگر از ویکتور امانوئل دوم برای پادشاهی ایتالیای متحد چنین درخواستی کرد.با این حال پس از رسیدن به هدف استقلال و تشکیل دولت یگانه در ایتالیا، مازینی همچنان جمهوری خواه باقی ماند.

مازینی، همچون دیگر متفکران انقلابی زمانه اش ،مارکس و باکونین ، نقش طبقه کارگر را در تحولات اجتماعی ارج می نهاد ، اما یکپارچگی و جداسری ایتالیا برای او گام نخست برای بهبود شرایط اجتماعی بود و جدال او با مارکس و باکونین در این زمینه پرتنش بود. مازینی شورش های محلی را چون ابزار رسیدن به هدف می دانست و چند دهه پیش از لنین به نقش بسیج کننده روزنامه پی برده بود و برجسته کردن نقش “هسته های شورشی” او یادآور شیوه های حزبی لنینی است.از همین رو دولت تازه پای ایتالیا به او بسیار بدبین بود. او با دیپلماسی نخست وزیر در بزنگاه های حساس،چون جنگ با اتریش ویا گفتگو با پاپ بر سر حاکمیت رم،مخالف بود. مازینی همچنین از شیوه های لیبرالی دولت برای بهبود اقتصاد ناخرسند بود. با اینکه گاریبالدی یار و همفکر او بود،اماجا بجا در برابر شیوه های مبارزاتی مازینی با او شدیدا مخالفت میکرد. اما این”پدران وطن” توانستند در کنار هم مانده و یکپارچگی و جداسری ایتالیا از کشور های خارجی را به نتیجه برسانند. و شگفت اینکه داوری مردم و تاریح ایتالیا نام این افراد نا متجانس را در کنار هم چون “پدران میهن” ارج می نهد!

زمانی که مازینی درگذشت با اینکه دولت جدید از او ناخرسند بود، خبر مرگ او به سرعت پخش شد و ایتالیا را شوکه کرد. یک روز پس از مرگ او، پارلمان به اتفاق آرا دستور کار خاکسپاری و تسلیت او را تصویب کرد، اما هیچ یک از نمایندگان مجلس از ترس ناخشنود کردن ویکتور امانوئل دوم و دولت نطقی در مراسم خاکسپاری مازینی نکردند. با اینحال گاریبالدی و یاران سرخ پوش او در مراسم حاضر بودند.

“روی سنگ مزارش در گورستان شهر جنوا چنین نوشته شده است: «جوزپه مازینی یک ایتالیائی “جسم در جنوا، نام آوازه قرن ها، روح در بشریت”.

https://fr.wikipedia.org/wiki/Giuseppe_Mazzini#La_pens%C3%A9e_politique

گاریبالدی

جوزپه گاریبالدی در سال 1807 در شهر نیس زاده شد. او مبارزی خستگی ناپذیر بود، ژنرال و سیاستمداری میهن دوست که نقشی کلیدی در وحدت و استقلال ایتالیا ایفا نمود . او که مبارزی آرمانگرا و انساندوست بود برای دستیابی به اهداف میهنی اش این درایت و از خود گذشتگی را داشت که با مخالفان سیاسی اش کنار بیاید .گاریبالدی جمهوری خواهی پیگیر بود ، با این حال به اقتدار شاه ایتالیا و نخست وزیرش گردن نهاد تا اشغالگران اتریشی از ایتالیا رانده شوند و دست کلیسا را از حکومت بر رم ،پایتخت باستانی ایتالیا ، کوتاه کند.

گاریبالدی نه تنها مهین دوستی شجاع و از خود گذشته ، بلکه جهان وطنی پیگیر بود که در شمار ی از رویداد های عصر خود حضوری فعال داشت. او به دلیل فعالیت‌های نظامی که در آمریکای جنوبی و اروپا انجام داد، به «قهرمان دو جهان» در برون و درون خاک ایتالیا پرآوازه است. نام او در درازای زندگی اش در جراید و نشریات بین المللی ارج نهاده می شد بزرگانی چون ویکتور هوگو، الکساندر دوما، جورج ساند از دوستداران او بودند. و سیاستمداران پیشرو در بریتانیا و ایالات متحده او را در بزنگاه های سخت پشتیبانی مالی و نظامی کردند.

گاریبالدی و یارانش در میدان نبرد با توانمندی و شجاعت پروژه های بلندپروازانه ای به انجام رساندند . از آن جمله در کوران جنگ های استقلال در سال 1860 ،گاریبالدی به همراه هزار تن از یاران سرخ پوش خود، با کشتی در سیسیل فرود آمد تا پادشاهی دو سیسیل را که توسط بوربن ها اداره می شد فتح کنند. هزار داوطلب شورشی به رهبری گاریبالدی با ارتش قدرتمند در آویختند و آنها را شکست دادند. این لشکر کشی موفقیت بزرگی بود و با یک همه‌پرسی به پایان رسید که ناپل و سیسیل را به پادشاهی ساردینیا واگذار کرد. لشکر داوطلبان به سرکردگی گاریبالدی از سیسیل به ناپل و از آنجا به سوی رم رفت تا پایتخت کهن ایتالیا را از پاپ بازپس بگیرد. اما نخست وزیر ،کاوور از ترس دخالت ارتش فرانسه پیشدستی کرده ارتشی به رم فرستاد و در گفتگو با پاپ به توافق رسید . هر چند گاریبالدی این توافق را به گونه ای خیانت به خود میدید، اما با خویشتن داری همچنان دست از پشتیبانی دولت تازه تاسیس بر نداشت.

رابطه گاریبالدی و کاوور( صدر اعظم) تا پایان جنگ دوم استقلال (1859) فراز و فرود زیادی داشت. گاریبالدی از اقدامات دولت و آماده سازی برای درگیری برای بیرون راندن اتریش پشتیبانی کرد و کاوور هم رهبری شورش لومباردی را به گاریبالدی سپرد. اولین اختلافات اندکی پس از آن ظاهر شد، به ویژه زمانی که کاوور زادگاه گاریبالدی، شهر نیس را در سال 1860 به فرانسه واگذار کرد.
کاوور که در واقع هرگز به ایده های انقلابی اعتماد نداشت، لشکرکشی هزاران(داوطبان سرخ پوش) را از نزدیک زیر نظر گرفت و با فرستادن نیروهای منظم برای تسخیر پادشاهی دو سیسیل، آن سرزمین تحت اختیار ویکتور امانوئل دوم قرار گرفت،

گاریبالدی و مازینی
رابطه مازینی و گاریبالدی هم زیر و بم فراوان داشت: او در آغاز ایده های مازینی را پذیرفت، ایده ملت ایتالیا، برادری جهانی بین مردمان، رهایی کارگران. اما با گذشت زمان از او دور شد. با اینحال در جریان رخدادهای جنگ اول استقلال و جمهوری رم در کنار هم قرار گرفتند.

در سال 1855، گاریبالدی از استراتژی مازینی فاصله گرفت ،چراکه پشتبانی پادشاهی را ابزار دستیابی به اتحاد ایتالیا برآورد می کرد. گاریبالدی از مازینی به دلیل انجام شورش هایی که اغلب منجر به شکست و مرگ شرکت کنندگان آنها می‌شد و «دکترین شهید» او انتقاد می‌کرد. گاریبالدی مازینی را سرزنش میکرد که همیشه در مورد مردم صحبت می‌کند،بدون اینکه واقعاً آنها را بشناسد، مازینی دهقانان را کنار می‌گذارد در حالی که گاریبالدی آنها را با کارگران علیه استبداد سیاسی هم پیمان می‌دانست. مناسبات این دو در پایان لشکر کشی گاریبالدی به سیسیل آشفته شد چرا که گاریبالدی علیرغم ناخرسندی از خیانت وسازش دولت با پاپ ، همچنان به پشیبانی خود از دولت پادشاهی ادامه داد. در این رویداد گاریبالدی ، مازینی را متهم می کرد که او ترجیح می دهد پاپ در رم حکومت کند تا اینکه رم به حکومت پادشاهی به پیوندد.

در سال 1864زمانی که این دو در بریتانیا بودند، روابط نزدیکی آغاز شد. گاریبالدی مازینی را به عنوان تجسم آرمان های آزادیخواهانه و همبستگی ملت ها می ستود و او را برای همیشه دوست و آموزگار خود می خواند: “در او هرگز شعله عشق به میهن و آزادی فروکش نمی کند»

در پی رخدادهای کمون پاریس در 1871 ، زمانی که تنش میان این دو شدت یافت گاریبالدی گفت” من و مازینی پیر هستیم و نمی توانیم با هم از در آشتی در آیم چرا که آدم های مغرور می میرند ،اما خم نمی شوند”.اما زمانی که مازینی چشم از جهان فروبستگاریبالدی با شرکت در مراسم خاکسپاری او احترام خود را به آموزگار و رقیب سیاسی خود نشان داد.

فرازهایی از زندگی گاریبالدی در خارج از ایتالیا

نماینده مجلس اروگوئه در فوریه 1848.

نماینده شورای دفاع ملی شهر پاریس در فوریه سال 1871. گاریبالدی همراه پسران و دامادش نقش پررنگی در دفاع از پاریس در برابر آلمانها(پروسی ها) داشت: میهن دوست و ژنرال ایتالیایی جوزپه گاریبالدی در طول جنگ 1870 از جمهوری فرانسه حمایت کرد. او با پسرانش منوتی و ریچیوتی از اکتبر 1870 تا ژانویه 1871 در بورگوندی با پروس‌ها جنگید و آنها را شکست داد.


از نوامبر 1870 تا ژانویه 1871، ارتش Vosges تلاش کرد تا پایتخت بورگوندی را پس بگیرد. ارتش پروس را از طریق عملیات چریکی مورد آزار و اذیت قرار داد که بخش عمده ای از نیروهای دشمن را در محل از کار باز داشت. در 19 نوامبر، ریچیوتی گاریبالدی 200 اسیر آلمانی را در Chatillon-sur-Seine در 80 کیلومتری شمال دیژون گرفت و اسلحه و مهمات آنها را ضبط کرد.

گاریبالدی و پروژه جامعه ایده آل: پس از سیزده ماه دریانوردی، به نیس بازگشت و در مارس 1833 عازم قسطنطنیه شد. سیزده مسافر فرانسوی، پیروان هانری دو سن سیمون، به خدمه اضافه شده اند که جامعه ایده آل شان را در جایی از امپراتوری عثمانی بر پا نمایند. رهبر آن‌ها امیل بارو،  سخنوری بود که  گاریبالدی را باایده‌های «سنت سیمونی» آشنا کرد.  «مردی که جهان‌وطن می‌شود، انسانیت را به عنوان وطن خود می‌پذیرد و شمشیر و خون خود را به همه مردمی که علیه استبداد می‌جنگند تقدیم می‌کند، او بیش از یک سرباز است. او یک قهرمان است”

ویکتور امانوئل دوم ، نخستین پادشاه ایتالیای یکپارچه

ویکتور امانوئل دوم (به ایتالیایی: Vittorio Emanuele II)، متولد ۱۴ مارس ۱۸۲۰ در تورن و درگذشته در سال ۱۸۷۸ در رم، دوک ساوا، پادشاه ساردینیا، شاهزاده پیمونت و کنت نیس بود. پادشاهی او در ساردنیا از نخستین دولت هایی بود که قانون اساسی لیبرالی را پذیرفت و از آنجائیکه یکپارچگی و جداسری ایتالیا را در دستور کار دولت خود قرار داده بود توانست سران شماری از حکومت های محلی را با خود همراه کند و مهمتر از همه جنبش های مردمی که بیشتر زیر نفوذ جمهوری خواهان بود با دولت ساردنیا همدستان شده و در راه استقلال ،وحدت و آزادی ایتالیا کوشش های خود را هم هماهنگ نمودند.از همین روی ویکتور امانوئل دوم پادشاه منتخب نیز نامیده می شود او از 17 مارس 1861 تا زمان مرگش پادشاه ایتالیا بود. نخستین پارلمان ایتالیا در 18 فوریه 1861 تشکیل شد و امور اداری به دست دولت مرکزی افتاد. ارتش ایتالیا به رهبری ویکتور امانوئل توانست با یاری ناپلئون سوم ، حاکمیت امپراتوری هابسبورگ را از شمال شرقی ایتالیا در لمباردی و ونیسیا بر چیند. هرچند که در برابر پشتیبانی فرانسه ، ویکتور امانوئل مجبور شد نیس و ساوا را به فرانسه واگذارد. زمانیکه گاریبالدی در یک قدمی آزادسازی رم از حاکمیت پاپ بود ارتش ناپلئون سوم اینبار در مقابل خواست مردم ایتالیا ، در پشتبانی از پاپ برآمد و رم در حاکمیت کلیسا باقی ماند. اما یک دهه بعد زمانی که در سال 1970 ناپلئون نیروهایش را از رم برای جنگ با پروس فرا خواند، ارتش ایتالیا از این رخداد سود جسته و رم را به دامان ایتالیا باز گرداند.

کاوور Cavour

متولد 10 اوت 1810 در تورن و درگذشته 6 ژوئن 1861 در همان شهر، کاوور، دولتمرد ایتالیایی، اگرچه هیچ برنامه از پیش تعیین شده ای برای اتحاد ایتالیا نداشت، اما توانست اکثریت میهن پرستان ایتالیایی را در اطراف پادشاهی ساردینیا گرد آورد و رویداد هایی را که منجر به تشکیل پادشاهی ایتالیا شد مدیریت کند. او آشکارا با ایده‌های جمهوری‌خواهانه جوزپه مازینی، مخالفت کرد و اغلب در برابر اقدامات انقلابی جوزپه گاریبالدی ایستادگی می کرد.

او وزیر پادشاهی ساردینیا از 1850 تا 1852، رئیس دولت از 1852 تا 1859 و از 1860 تا 1861 بود. در سال 1861، با اعلام پادشاهی، نخستین نخست وزیر ایتالیا شد. او که حامی اندیشه های لیبرال و اصلاح طلب، رهبر راست میانه رو بود و توانست چپ های میانه رو را با دولت خود همسو نموده و گروه های تندرو را مدیریت نماید. از سوی دیگر دولت او مذهبیون تندرو را که از سوی پاپ پی نهم پشتیبانی می شدند سرکوب نمود.

در سیاست خارجی، او دوستی با حکومتهای لیبرال اروپایی همچون بریتانیا و فرانسه را در پیش گرفت ، سیاستی که نتیجه اش شرکت ارتش فرانسه در کنار ارتش تازه پای ایتالیا در جنگ در برابر امپراتوری هابسبورگ اتریش بود.

در زمینه اقتصاد، کاوور تجارت آزاد با کشورهای همسایه را ترویج کرد، سیستم مالیاتی را بازنگری کرد، همکاری بین بخش دولتی و خصوصی را تشویق کرد و سرمایه‌گذاری‌های صنعتی عمده را در بخش نساجی انجام داد. دولت او همچنین راه‌آهن را که یکی از پایه های پیوند مردمان گوشه و کنار کشور بود گسترش داد. کشاورزی را با بهره گیری از کودها و آبیاری مدرن کرد تا به قحطی های مکرر ایتالیا (که موجب مهاجرت تهیدست به آمریکا می شد) پایان دهد.

پانویس

*رمانتیسم……
فراتر از تأثیر انقلابی، چیزی که واقعاً جنبش ملی ایتالیا را به وجود آورد، تأثیر رمانتیسم بر جامعه اروپای قرن نوزدهم و آشنائی مردم ایتالیا با آن بود. فرانچسکو سانکتیس ساستمدار و نویسنده سده نوزدهم گفته بود: «این فرهنگ بود که وحدت میهن را ایجاد کرد. «رویش دوباره » ریشه‌های فرهنگی ایتالیا، در ادبیات، نقاشی یا موسیقی، این امکان را فراهم نمود تا گذشته باشکوه این کشور را بهتر نشان دهیم و نیاز به باز سازی “یگانگی سرزمینی” درک کنیم. مازینی :ایتالیای رومی‌ها و ایتالیایی کاتولیک‌ها، ما باید یک «ایتالیای سوم» جمهوری‌خواه ایجاد کنیم.

**کاربوناریسم

جنبش سیاسی برخاسته از یک جامعه مخفی که ابتدا در جنگل ها تشکیل می شدو شرکت کنندگان در باره تحولات اجتماعی مسائل اجتماهی گفتگو می کردند. این انجمن ها از الگو فراماسونری گرته برداری کرده و در سده نوزدهم در ایتالیا و فرانسه و اسپانیا و پرتغال فعال بودند. هموندان این انجمن ها در فرایند یکپارچگی و جداسری ایتالیا نقش پررنگی داشتند. مازینی و به ویژه گاریبالدی عضو این جنبش بودند.

*** مازینی و پادشاهان….مازینی درخواست از شاهان و پاپ برای پذیرش رهبری جنبش استقلال خواهی و یگانگی ایتالیادر 27 آوریل 1831، چارلز آلبرت ساردینیا به تاج و تخت پادشاهی ساردینیا ملحق شد و امیدهای زیادی را به دلیل مشارکت او در حوادث شورشی سال 1821 در تورین برانگیخت. مازینی، اگرچه جمهوری‌خواه بود، نامه‌ای برای او فرستاد که در مارسی منتشر شد و از او دعوت کرد تا پادشاه ایتالیا شود و خود را در رأس جنبش ملی ایتالیا قرار دهد و از انتخاب‌ها چشم پوشی کند. چارلز آلبرت به این فراخوان پاسخ نداد و درگیر سرکوب شدید جنبش‌های لیبرال شد…در 8 سپتامبر 1847 او از پاپ پی نهم خواست تا رهبری جنبشی برای اتحاد ایتالیا را به عهده بگیرد.

رویکرد اروپایی مازینی :در 15 آوریل 1834، در نزدیکی برن، هفت ایتالیایی از جمله مازینی، پنج آلمانی و پنج لهستانی انجمن(اروپای جوان) Giovine Europa را از طریق یک اتحاد برادرانه تاسیس کردند. “اروپای جوان” بزرگترین تحقق ایده های او در مورد آزادی ملل بود. هدف آن گرد آوری کشورهای اروپایی بر پایه جمهوری خواهی بود.مازینی گمان داشت که ایتالیا باید رهبری جنبش برای بازسازی اروپا را بر عهده بگیرد. در این فرآیند ابتدا می بایست ایتالیا یکپارچه شده و اشغالگران اتریشی را بیرون میراند و سپس همراه دیگر کشور های اروپائی ،اتحادیه ای بر پایه “برابری همه مردم” را تاسیس می کرد ( نه مانند ناپلئون که خواستار اروپای متحد زیر پرچم فرانسه بود ). او جنبش های سیاسی دیگری را هم برای آزادی و اتحاد سایر کشورهای اروپایی پایه گذاری کرد.

در 28 آوریل 1847، او به همراه ویلیام جیمز لینتون، اتحادیه بین المللی خلق، انجمن مردمی انگلیسی را درمخالفت با الحاق بخشی از لهستان به اتریش ،ایجاد کرد.

تئوری های مازینی در تعریف دموکراسی از طریق شکل جمهوری خواهی دولت اهمیت زیادی دارند. در سیاست ایتالیا، او یک مرجع دائمی است که گرایش های سیاسی گوناگون خود را وامدار تئوری های او میدانند.

*گاریبالدی و زادگاهش شهر” نیس”:نیس، که گاریبالدی در طول زندگی خود بسیار به آن وابسته بود، در طول تاریخ خود فراز و نشیب های زیادی را تجربه کرده است. شهر پادشاهی ساردینیا، از 1793 تا 1814، در دوره انقلابی و ناپلئونی (کارزارهای ایتالیایی) فرانسوی شد. در سال 1814، پس از شکست ناپلئون، شهرستان نیس به دلیل ماده اول معاهده پاریس به پادشاهی پیمونت ساردینیا به رهبری خاندان ساووی بازگشت. در این تاریخ گاریبالدی 7 ساله بود و تابع ویکتور امانوئل I5 شد. در سال 1860، نیس علیرغم مخالفت شخصیت‌های عمومی که در آن زمان، بنا به بیان خودشان، خود را «یک خارجی در سرزمین خود» می‌دانستند، به فرانسه پیوست.

*کاوور.…پیش از ورود با سیاست او سخت دوستدار پیشرفت های دنیای مدرن بود و گسترش صنعت و تجارت و همچنین شیوه حکمرانی جدید را پی گیری میکرد ، او طی سفرهاش به پاریس در سال 1935به مطالعه و بازدید از بیمارستان ها ، زندان ها و موسسات دولتی پرداخت و با توکویل و فرانسوا گیزو * دیگر اصلاح طلبان در مورد امور اجتماعی گفتگو داشت. او در ادامه سفرش در شمار ی از شهر های انگلستان اقامت کرد و با سیستم اداری آشنایی یافت

منابع

دانشنامه یونیورسال:

https://www.universalis.fr/index/guerres-de-l-independance-italienne

ttps://fr.wikipedia.or

https://fr.wikipedia.org/wiki/Chronologie_de_l%27unification_de_l%27Italie

روی کانال یو توب:

L’unification de l’Italie (1815-1870)

L’unification de l’Italie a-t-elle unifiée