فهرست

پیش درآمد

“استقلال سیاسی و وحدت ملی ایران بدست این پادشاه بزرگ تجدید شد. به راهنکای عقل و تدبیر او در سیاست داخای و خارجی راه تازه ای پیش گرفت که مایه قدرت و بلند نامی ایران گردید.” ص20

حکومت شاه عباس ، الگوی متعالی توسعه در تاریخ ایران است 

“حکومتی بی ثبات بر سرزمینی کم درآمد”.

گفته اند که ” حکومت صفوی حاکمیت بی ثباتی بر اراضی کم تولید بود” *، این سخن ناقض این ادعا نیست که حکومت شاه عباس الگو ی تمام عیار متعالی ترین دوره تاریخی پسا اسلامی تا آغاز سده بیستم میلادی بود: امنیت نسبی برقرار، معیشت مردم رو به بهبود، چپاول  و فساد رو به کاهش ، تولید در شهر و روستا رو به افزایش، کسب و کار پر رونق، جاده ها و کاروانسرا ها پر رفت و آمد و تجارت بین المللی پر سود و جایگاه ایران در جهان آن روزگار رفیع بود. با اینهمه الگوی این توسعه بر بنیانی سست بنا شده بود که بی هیچ تردیدی محکوم به فروپاشی بود.

برای اینکه توسعه پایدار باشد نیازمند بنیاد هائی است که در دل جامعه مدنی شکل گرفته ،گروه های اجتماعی مستقل و آگاه به منافع طبقاتی خود، در ترسیم برنامه های اجتماعی و اقتصادی  آن نقشی قانونمند اجرا نمایند  و طرح دراز مدت یک توسعه پایدار را پیگیری  و شالوده اجتماعی  حقوقی آن را پی ریزی کنند.

در دوره شاه عباس  رئیس طایفه، زمیندار بزرگ،  وزیر اعظم و،مستوفی و روحانی تا والی گرجی ایالت فارس و تاجر ارمنی ،رعیت شاه و ریزه خوار او به حساب می آمدند. روشن است که چنین الگوی توسعه بر فرض تامین شکوفائی جامعه ، بر پایه های لرزان استوار است. نظام عشیرتی  جنگ سالار توانائی ایجاد الگوی توسعه پایدار را نداشت.

*ایران در بحران: متی ص 242

حکومت های جنگ سالار ،و ایلاتی

 در جامعه عشیرتی کسب قدرت به زور شمشیر  رئیس یک طایفه بر طوایف دیگر در یک گستره جغرافیائی صورت می گیرد .فرمانروا یا پادشاه وجاهت نحست خود را به ضرب شمشیر کسب می کند  و با  وابستگی به شریعت و خلیفه و صوفیان  مشروعیت میابد و با دست اندازی به منابع ثروت  از راه جمع آوری مالیات و راهداری  و بیشتر اوقات چپاول و غارت همسایگان، قلمرو خود را اداره می کند.اگر روزگار وصلت می داد و حکومت در دودمانی باقی می ماند و دلبستگی به آب و خاک بود راه سازی و پل سازی هم انجام میشد و در شهر های بزرگ چند مدرسه و بیمارستان هم احداث می شد.

الگوی  فرمانروای  “عادل “

شاه عباس در فضائی توطئه آمیز رشد و نمو کرد و قدرت را به سختی تصاحب نمود. در درازای حکومت اش به هر شگردی دست یازید تا بر قدرت خود بیفزاید. تاریخ او را دلبسته آب و خاک ایران و دلسوز “رعیت” می شناسد  و بزرگش می دارد، اما او پادشاه کشوری با نظام ایلاتی و جنگ سالار بود و بنابراین  تمام مساعی او در جهت بازسازی قدرت شخصی خود در چارچوب روابط اجتماعی جوامعی از این دست بود.در قاموس چنین جامعه ای شاه خوب امنیت “رعایا” را به زور شمشیر برقرار می سازد،  نگهبان شریعت است ،عدالت اجتماعی را به معنی “حفظ وضع سنتی جامعه” پاسداری می کند و نان رسان “رعایا”ست . به اعتبار این تعریف شاه عباس پادشاهی سرفراز بود.

نقش شاه در ساختار قدرت 

به دستور شاه عباس ، برادران شرلی سپاه ایران یا به سلاح گرم مجهز کردند

“نقش مرکزی شاه در حکم فراهم آورنده و توزیع کننده معیشت،ثروت و شرافت و شهرت و نیز  شاه  به عنوان تصمیم گیرنده نهائی در هر دو زمینه پاداش و کیفر دادن در سراسر گستره ملک و بین همه مردمانش شناخته می شد ..پادشاه صفوی هم مستبد (دسپوت) و هم جبار (تیران) بود ، اولی حکومتش را با رضایت مردم و دومی بر اساس رعب و خشونت استوار می کرد “. (متی)”حاکم عادلی بود که به هرج و مرج پایان داده ، شورش ها را سرکوب کرده و امنیت و صلح را به کشور برگردانده بود، و در نتیجه حاکمان محلی نمی توانستند به مردم ظلم کنند -به عبارت دیگر ، نمی توانستند  بدون أجاز او چنین کنند… شاه  الگوی  ارباب  – برده را نهادینه کرد از این طریق  شاه بمقابله با قدرت طوایف رفت…  او در پی تمرکز قدرت ، بجای سر سپردگی صوفیانه  مرید و مراد  ، اینبار سر سپردگی به شاه را قرار داد . شاه دیگر ان نقش مذهبی مانند شاه اسماعیل را نداشت. ..دیگر نه ایمان  دینی و طایفه ای ،بلکه  روابط و منافع فردی  پایه  تعهد به شاه بود…وابستگی سه وجه بارز داشت  طایفه ای ، شاهسون ، نو مسلمان” متی ص 246

طبیعت  مطلق قدرت شاه نه تحدید  بل که تضمین  آزادی و امنیت فردی  طبقات پایین اجتماع بود  این ظاهر عجیب نتیجه منطقی جامعه ای بود که فاقد نهادهای مدنی  و حقوقی قدرتمند  و بهره مند از خود مختاری قابل ملاحظه است. بگفته ملکم اگر ترس از شاه نباشد ، ملت تحت سلطه گروهی از مستبدان  دچار مصائب شدید تری خواهد شد!

استبداد سلطنتی و روابط پدرسالارانه  افراد جامعه را به تابعیت قدرت حاکم می خواند .سرنوشت افراد در دست حاکمان و بویژه شاه بود.دین نیز  ابزار ایدئولوژیک  این حاکمیت بود

.در چنین شرایطی  فردی که خود را همواره در خطر نابودی اقتصادی و حتی نابودی فیزیکی می دید  هرگز در اندیشه  ایجاد کار و فعالیت  تولیدی و دراز مدت نبود . اساس و شیوه تفکر نزدیکان قدرت  بهره برداری هر چه سریعتر  از موقعیت  ناپایدار بود که نصیبشان می شد. در چنین شرایطی نمی توان انتظار تغییرات در جهت گسترش تولید و اوضاع اجتماعی را داشت……. در زمان شاه عباس ، این ساختار اجتماعی  در خدمت  کاریزمای  او قرار داشت”

غلامان خاصه در سپاه صفوی

 نیرو های تمرکز گریز  و سیاست تمرکز گرایی شاه

 سران قزلباش و طوایف به شکل سنتی خود را بزرگان کشور و از ارکان قدرت سلطنت صفوی میدانستند. آنها بور خاص نیروی نظامی را در دست داشتند و سرزمین های گسترده طایفه خود را اداره می کردند و به ویژه امنیت مناطق مرزی بر عهده آنان بود.مناسبات قدرت در دوره صفوی از زور و زر تغذیه می کرد . اجبار مالی  و اعمالی قهر . این دومی – به کمک نیروی نظامی- اهمیت بیشتری داشت…شاه بیش از هر چیز یک سردار بود. “متی ” شاه عباس در پی تمرکز قدرت به زودی دانست که می بایست ساختار حکومت  را بازسازی نماید: و این مهم را با اصلی ترین ابزار قدرت یعنی سپاه آغاز کرد .چرا که ” نیروی قهر روی هم رفته ملک طلق شاه باقی ماند”.متی ص23

صفوی و عثمانی
اتحاد با اروپا بر علیه عثمانی

سپاه :

نخستین اقدام مهم شاه برای ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر ،  ادامه کار شاه تهماسب در ایجاد سپاهی حرفه ای دور از گزند رقابت سران قزلباش بود . شاه عباس با استفاده از الگوی عثمانی دست به” تشکیل لشکری شد که افراد آنرا غلامان قفقازی یا اسرای ارمنی و چرکسی ، تشکیل می دادند…رسته های غلامان به تفنگ و توپ مجهز بودند و فرماندهان خود را داشتند .یکی از مشهور ترین این فرماندهان الله وردی خان از خانواده های فئودال  اوندیلادزه ی گرجستان بود که به حکومت فارس رسید ..سی و سه پل اصفهان به فرمان او ساخته شد ” ص138 تاریخ ایرانیان کاتوزیان.

تامین هزینه سپاه  از بودجه املاک خاصه شاه تامین میشد . بدین منظور شاه زمین های وسیعی را که در ایالات به عنوان تیول  در اختیار سران ایلات قزلباش  قرار داده بود ،از آنها مسترد نمود و به املاک خاصه شاهی افزود تا هم از قدرت و نفوذ سران قبایل به کاهد و هم هزینه  سپاه دائمی  را تامین نماید .” با در اختیار داشتن حاکمانی که قدرت خود را به تنهایی و مستقیما مدیون او بودند دامنه نفوذ خود را گسترش داد …. شاه برای در هم شکستن قدرت سنتی قزلباشان…برخی طوایف را تقسیم کرد و آنان را به مناطق مختلف کشور فرستاد ،ازجمله ایل قاجار ، و گاه رئیس طایفه ای را بریاست طایفه دیگر گمارد ” ص 139 همانجا

  تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی  در دست شاه  ، بنده پروری  را در اطرافیانش افزایش داد .دسترسی به منابع  ثروت ، قدرت و منزلت اجتماعی  تنها از طریق نزدیکی به شاه امکان پذیر بود . حتی سیاست شایسته سالاری شاه نیز موجب  تضعیف قدرت نجبا، زمین داران، نظامیان و دیوانیان را در پی داشت و به افزایش قدرت شاه می انجامید.  تکیه بر توده ها و تامین رضایت آنها نیز بخشی از همین پروسه بود….بدین گونه   تامین امنیت ، افزایش تولید و ثروت بیشتر، بهبود وضع معیشتی مردم هر چند برای کوتاه مدت تامین می شد ولی از آنجا که به ساختار مستبدانه  سلطانی جامعه  منتهی میشد، سقوط  خاندان صفوی و آغاز دوره آشوب را وعده می داد.

 نقش خشونت  در حاکمیت ” ایرانیان نه تنها از حاکمانشان توقع خشونت داشتند،بلکه خشونت به گفته فندرسکی جزء لاینفکی از عدالت شاهانه برای ایجاد ثبات و سعادت بود .فندرسکی اعتراف می کند که عدالت شاهانه نه ربطی به شرافتمندی دارد و نه پروایی از گزند رساندن. خون ریزی شاهان در واقع برای ترساندن مردم بود و جلوگیری از ستم و خونریزی آنان.” متی ص41

دولت / دیوان

“محال است بشود شرح دقیقی که نخست وزیر شاه در ایران به عهده دارد به دست داد .بستگی دارد به اندازه التفات و اعتمادی که شاه به او دارد ، و به میزان فعالیت و یا قدرت و یا تن پرور و بی کفایتی شاه” جان ملکم ، تاریخ ایران  435:2

“متی فصل اول” 

تسلیم شدن گرگین خان گرجی تبار ،والی مستبد قندهار به شورشیان افغان

مقام وزارت تا پیش از صفویه ارزش زیادی داشت و وزیر در اداره مملکت  صاحب اختیارات فراوان بود.او اغلب از خانواده های دیوانی گذشته بوده و از میان افراد با سواد و با تجربه انتخاب میشد. این انتخاب در زمان پادشاهان صفوی لزوما از میان دیوانیان نبود و به اصطلاح بر شایسته سالاری استوار بود: شاه در پی تضعیف اشرافیت خوتهان یک وزیر فرمانبر بود و از همین روی  اهمیت وزیر نیز به میزان قابل توجهی افت کرد و اعضای اصلی دیوان و سران کشوری در ایالات از شخص شاه دستور می گرفتند. در حقیقت دولت  وجود نداشتند و بیشتر افراد بودند که در خدمت منویات شاه عمل می کردند. تسلط دولت بر جامعه بسیار نیم بند بود ” بدین معنی که ما با یک دولت  حداقلی  در لباس مبدل حکومت مطلقه  و دارای جناح های مختلف روبرو هستیم.حکومت،ناتوان در گردآوری اطلاعات ، وابسته به نیروی عشایر دمدمی مزاج برای حمایت نظامی  و ناچار به مذاکره با خیل گروه های اجتماعی بر سر قدرت و اختیارات بود. مقام شاه ابهت داشت  و ایدئولوژی  صفوی نیروی قاهری بود ، ولی مطلقیت  حکومت نسبی  و تمرکز در بهترین حالت  نا هم تراز بود. ایران صفوی مانند هند مغول ” مخلوط غریبی از استبداد ، حقوق سنتی  و آزادی های بهمان اندازه سنتش بود.

وزیر نه ثباتی داشت و نه پایگاه مستقلی  او نه آسایش داشت و نه به کسی می توانست اعتماد کند.هر مقام رسمی نوعا یک جانشین داشت  که  وظیفه ” پاییدن “را  هم داشت. حتی وزیر اعظم .او عنصری بود که خشم مردم به او متوجه میشد و اغلب نیز به اعدامشان منجر می شد… از وصول مالیات تا اجاره گرفتن و مصادره کردن ، از انحصار دولتی کالا تا مشارکت اجباری  ، نتیجه چانه زنی  و گلاویزی  قدرت  سلطه مرکزی با حریفان و ترفند بازان محلی بود.. روابط خارجی از نوع اخاذی بود ، اخاذی  تنها زمانی می توانست مشروعیت  می یافت  که با توزیع منابع و اختیارات  بین اعضای طوایف حامی تعدیل میشد…تعامل دولت و جامعه برآیند تنش های میان جریان های مرکز گرا و مرکز گریز بود”متی 243

حرم

به کار گیری غلامان زرخرید  تنها به سپاه محدود نمی شد بلکه شاهان صفوی علاقه خاصی به زنان گرجی و ارمنی داشتند و حرمسرای آنان پر بود از اسرای این مناطق . البته بزرگان محلی نیز هریک علاقمند بودند دختری از خانواده شان در حرم خانه شاهی منزل داشته باشد تا از این راه نیز پیوند با قدرت سیاسی را تقویت نمایند . به وِزه اینکه تحولات ساختاری حکومت با تغییر شیوه پرورش  شاهزادگان همراه بود.شاهزادگان نه به لله های قزلباش در خراسان بلکه با  غلامان بزرگ می شد و رابطه قوی میان آنان ایجاد می شد.”گفته اند شاهان برای ناآگاه نگه داشتن جانشینانشان آموزش رسمی آنها را در تعلیمات دینی خلاصه می کردند و به جای تشویقشان به ورزش  با مشروبات و مواد مخدر  نا توانشان می کردند” بحران ص 10.

شاه سلطان حسین پایتخت را تسلیم سپاه کم شمار محمود افغان کرد
شاه سلیمان نمونه شاهانی که در خرمخانه پرورش یافته بودند

ریش سفید حرم  ، مقامی شامخ در ساختار حکومتی بود و شمار  و تنوع شغلی خواجگان سفید و سیاه حرم در آبادی بود که حرمسرا را به یکی از مراکز مهم حکومتی بدل کرده بود و  جناح های حکومتی هریک کوشش داشتند در شبکه قدرت آن جایگاه بهتری کسب نمایند. بطوریکه رقابت و توطئه های جناح ها اغلب یک سرش به حرم خانه شاهی  وصل میشد. هر چند که بنیاد این پدیده بر هرزگی مردانه شاهان و دیگر بزرگان استوار بود ، اما نمود بیرونی آن به حسادت و حیله گری زنانه تحریف می شد. شاهان صفوی ، به ویژه پس از شاه عباس اول، اغلب  به “افراط در لذت های حرم خانه و عیاشی” عادت داشتند :”شاه صفی تمام عمر در حرم خانه شاهی تربیت یافته بود و محیط خرم خانه او را به سوء ظن بی اندازه نسبت به دوست و دشمن عادت داده بود … استغراق وی در عیاشی و خوش باشی به حدی وی را از دخالت در امور برکنار داشته بود ..که اگر شقاوت هایش نبود  هیچ کس نمیدانست که او پادشاه مملکت است”  روزگاران زرین کوب ص 704و یا شاه عباس دوم که مردی دلیر و  هنر دوست بود “به دلیل افراط در شرابخواری و علاقه به لذت های حرم خانه ، در سن سی شش سالگی بر اثر آمیزش با رقاصه یی هرزه کار(؟) به نوعی بیماری آمیزشی بدخیم دچار شد و مرد” ص705 .زرین کوب در همین زمینه ادامه میدهد ” شاه سلیمان در شهوت رانی و زنبارگی حرص جنون آسایش به جایی رسید …که یک بار  بیست و یک تن زنان زیبای ارمنی را برایش ربودند و بار دیگر هشت دختر فرنگی را از محله اروپائی نشین اصفهان به زور به دولتخانه اش آوردند اما با مداخله و اخطار شدید سفیر سوئد ناچار شد آنها را پس دهد” ص 709

سخن پایانی: فرو کاستن تاریخ به نقش مردان فرمانروا ، شیوه  نادرست مرسومی در تاریخ نویسی  ما بوده است ، خوشبختانه پژوهشگران دوره جدید، پدیده های اجتماعی -تاریخی را در بستر های گوناگون می کاوند و جنبه های طبیعی و جغرافیایی را همچون عوامل بنیادین تمدن ایرانی دانسته و شکل گیری ساختار های اجتماعی و رابطه فرمانروا و  مردم را در این چارچوب بررسی می کنند .پرداختن به شرایط ژئوپلیتیک سرزمین ایران و رابطه تاریخ ایران با همسایگان ، موجب فاصله گرفتن  شماری از پژوهشگران از تاریخ نگاری قوم گرایانه و ناسیونالیستی شده است . در این دیده گاه ،جنبه غرور آمیز و برتری طلبی مقوله “تاریخ” کاسته شده و  کنجکاوی شناخت “خود “به منظور کوشش برای زندگی بهتر همگانی، نقش پر رنگ تری میگیرد.

منابع