راه ما در اتریش : از دره ای در آلپ گذر کرده، وارد کشور لیختن اشتاین شدیم شهر / ودوز / و یال شرقی آلپ را بالا رفتیم و از سرچشمه رود “این” بدنبال رودخانه رفته، شهرها و جنگل های زیادی را پشت سر گذاشتیم و غروب به شهر اینسبروک رسیدیم/ بروک به معنای پل است/. شب را در آن شهر گشتی زدیم و فردا از راه های فرعی به سمت جنوب رفتیم :تا چشم کار میکرد جنگل و جابجا کارحانه های بزرگ چوب بری بود “گفته می شود که شهر و روستا در اتریش پیوندی تنیده تر از سایر کشورهای صنعتی دارد”. تا مرز ایتالیا بیش از 50 کیلومتر نبود روستا ها و شهر های شمال ایتالیا گرچه از جهت طبیعی با اتریش تفاوت زیادی نداشت اما بزرگتر و پرجمعیتر بود و حس میکردی که وارد یک کشور لاتین شدی . حدود صد کیلومتر جاده فرعی در شمال شرقی ایتالیا را پیمودیم تا دوباره وارد جنوبی ترین بخش اتریش و از آنجا راهی مرز اسلونی شویم. در طول روز ما چند بار از مرز عبور کردیم بدون اتلاف وقت. گذشتن از مرز بدون تشریفات،از دستاورد های مهم اتحادیه اروپا برای مردم مرزنشین و همچنین برای مسافران است. این مناطق در طول سده های بخشی از قلمرو استوار ترین خانواده سلطنتی اروپا تا آغاز جنگ جهانی اول بوده است و نقش آن در تاریخ اروپا و ارتباط آن با همسایگان اش ( عثمانی ، اروپای شرقیِ ارتدکس و بعد ها اروپایِ پروتستان) از عوامل شکل دهنده اروپای امروز است.
با گذر از سرزمین خاستگاه خانواده هابسبورگ ، اشاراتی به تاریخ این دوره خواهیم داشت.
“شهر اینسبروک” Innsbruck، مرکز ایالت Tyrol در غرب اتریش و در دامنه کوه های آلپ شمالی قرار دارد. نام شهر برگرفته از نام رودیست که از آن می گذرد. شهریست صنعتی و توریستی در زمستان و تابستان. المپیک ورزش های زمستانی 1964 و 76 در کوه های اطراف این شهر انجام گرفت . بیش از 19 رود در این منطقه جاریست و از دوره رمی ها بر سر راه بازرگانی شمالی امپراتوری قرار داشت. درسده چهاردهم به قلمرو هابسبورگ پیوست و در بین سال ها 1490 تا 1519، زمانیکه وین زیر ضربات امپراتوری عثمانی در خطر سقوط بود، شهر اینسبروک به دلیل موقعیت مرکزی آن پایتخت امپراتوری شد. در سده نوزدهم منطقه به تسخیر ناپلئون در می آید و به باویر آلمان داده میشود اما با برکناری ناپلئون در1815 دوباره به پادشاهی اتریش باز میگردد. در 1858 به راه آهن سراسری اروپا متصل شد. امروزه بیش از 120 هزار جمعیت دارد با درآمد سرانه ای بیش از 75000 هزار دلار در سال.
فهرست
دودمان هابسبورگ
خاستگاه این دودمان پر آوازه پادشاهی در اروپا ، منطقه ای در شمال سوئیس است. فرمانرویان نخستین این خانواده تا پیش از سده سیزدهم ،بنابر توانشان در هر دوره، بر سرزمین هایی از شرق فرانسه تا اتریش حکمروائی میکردند. آنها از سده سیزدهم بر اتریش چیره شده و از نیمه سده پانزدهم تا نیمه ِسده هژدهم تمامی حاکمان امپراتوری مقدس رمیِ ژرمنی***،از این دودمان بودند. هرچند امپراتوری با حمله ناپلئون از میان رفت اما خانواده هابسبورگ همچنان بر اریکه شاهی باقی ماند. آنها پادشاهی دوگانه اتریش-مجارستان را برپا کردند که بخشی از بالکان را در اختیار داشت و در جنگ های فرسایشی با امپراتوری عثمانی از یکسو و ناپلئون از سوی دیگر در جدال بود . اتریش که زاد گاه ماری آنتوانت** ملکه فرانسه و هم پیمان پادشاه فرانسه بود، در دوره انقلاب فرانسه به پشتیبانی از رِژیم پادشاهی با انقلابیدن به ستیز بر خاست. ستیزی که در زمان جنگ های ناپلئونی ادامه یافت و اتریش را به عنوان پایه استوار همه جنگ های ضد فرانسوی تبدیل شد. ناپلئون بار ها اتریش را شکست داد و سرزمین های زیر حکمرانی آنرا تسخیر کرد. او در دو یورش در سال های 1896 و96 اتریش را شکست داد و شمال ایتالیا و بخشی از کرواسی امروز را تسخیر کرد. دودمان هابسبورگ دراتریش پای ثابت و استوار همه اتحاد های اروپائی بر ضد ناپلئون بود، اما در بیشتر جنگ ها شکست خورد : در 1805 در اولم (در جنوب آلمان) فرمانده ارتش اتریش به اسارات در آمد. در جنگ دیگری در همان سال ارتش فرانسه در اوسترلیتز ( در جنوب کشور چک ) در برابر ارتش روسیه به فرماندهی امپراتور الکساندر اول و ارتش اتریش(امپراتوری مقدس) به فرماندهی فرانتس دوم ، پیروز شد که به از هم پاشیدگی سومین ائتلاف اروپائی انجامید، و از سوی دیگر هواداران آلمانی انقلاب فرانسه کنفدراسیون راین را تاسیس کردند که نقش حایل میان اتریش و فرانسه را داشت. با جدا شدن ایالات آلمانی از امپراتوری مقدس، نهادی که چندین سده بزرگترین امپراتوری اروپا بود ودر سال 1906 جای خود را به پادشاهی دو گانه اتریش-مجارستان داد. ائتلاف چهارم اروپائی هم به ورود ارتش فرانسه به برلین انجامید.
اتریش و فرانسه
در طول جنگ های ناپلئونی ، اتریش و فرانسه به عنوان دو امپراتوری مقتدر اروپایی در جنگ بودند ، بریتانیا در حال گسترش فرمانروائی بر دریا ها بود و پادشاهی پروس با شتابی پر توان بنیه اقتصادی خود را می افزود و از جهت سیاسی می کوشید حکومت های خودمختار آلمانی زیر بال و پر بگیرد. سپهر سیاسی اروپا در شرف دگرگونی بود :دو دشمن دیرینه ، فرانسه و اتریش ناچار به نزدیکی با یکدیگر شدند . سرانجام برای جدا کردن اتریش از هم پیمان های نظامی اروپائی، ناپلئون به حربه کهن ازدواج با خانواده سلطنتی اتریش دست یازید و ماری لوئیز، شاهزاده اتریشی را در سال 1810 م به همسری گرفت و اتریش را برای مدتی از هم پیمانان اروپایی / روسیه و پروس / جدا نمود. با این همه شکست یورش به روسیه در سال 1912 ، نقطه پایانی کشورگشایی او در اروپا بود و ائتلاف جدید کشور های اروپائی به تسخیر پاریس و تبعید ناپلئون انجامید .(به زودی به نقش ناپلئون در روزگارش می پردازم). در کنگره وین در 1915 کشور های پیروز برای ایجاد نظم نوین اروپا گرد هم آمدند : امپراتوری روسیه به عنوان نماینده مسیحیت و اروپا به سرزمین های تسخیر شده اروپای شرقی چشم داشت که در تسخیر امپراتوری در حال افول عثمانی بود و همچنین به قفقاز و سرزمین های آسیای مرکزی که حکومت قاجار توان نگهداری از آن را نداشت ،دولت پروس هم خواستار شناسائی کشور ش چون امپراتوری حاکم بر اروپای مرکزی بود که با مخالفت سخت اتریش روبرو شد. همگی این کشور خواهان آزادی کشتیرانی و تجارت دریایی بودند که در آن زمان ناوگان بریتانیا بر آن حکومت میکرد. فرانسه، کشور شکست خورده جنگ، توسط تالیران دیپلمات توانای خود در این کنفرانس حضور داشت و با کمک کشور های کوچکتر اروپا چون اسپانیا و پرتغال…. توانست تا حدودی قدرت بزرگان را محدود کند. نتایج کنگره وین شکست نظم نوین بود، نظمی که در انقلابات 1848 اروپا به لرزه درآمد. جنبش های مردمی برای اصلاحات اجتماعی و سیاسی و رشد ناسیونالیسم در بالکان، اروپای شرقی ،جنوبی و مرکزی. در سال 1866 اتریش از پروس شکست خورد و زمینه برای بیسمارک مرد قدرتمند پروس آماده شد حکومتهای خودمختار آلمانی را گرد آورد و جانشین اتریش در هماوردیِ دیرینه در برابر فرانسه باشد. ناپلئون سوم که سرمست پیروزی در مستعمرات جدید در آفریقا بود، برای نمایش اقتدار خود به جنوب آلمان حمله کرد. نتیجه اینکه در جنگ شکست خورده اسیر شد و ارتش پروس وارد پاریس شد ه و بیسمارک در 1870 در کاخ آینه ورسای تاسیس رایش دوم آلمان را اعلام نمود. ….هماوردی و دشمنی اتریش و فرانسه همچنان در جنگ نخست و دوم جهانی ادامه یافت تا اینکه ایده همزیستی صلح آمیز به آهستگی در اروپا حاکم شد و پیوند های فرهنگی و آمد و شد آزادانه مردمان دو کشور گفتمان نفرت پراکنی و دشمنی قومی را به حاشیه برد.
پانویس
* دودمان هابسبورگ : بین سالهای 1452 و 1740 تمامی فرمانرویان امپراتوری مقدس رومی ژرمنی از دودمان هابسبورگ بودند ، و پیس از سرنگونی امپراتوری در یال 1806؟ به دست ناپلئون ، باز هم همین دودمان پادشاهی دوگانه اتریش – مجارستان را در دست داشت و بخش مهمی بالکان نیز تحت حاکمیت آنها بود. کشته شدن نایب السلطنه این خاندان در شهر در بوسنی جرقه جنگ جهانی اول را شعله ور کرد ، جنگی که در آن امپراتوری های کهن در اروپا از میان رفتند.
**ماریا ترزا ( 1707-1790) مادر ماری آنتوانت
پر آوازه ترین ملکه امپراتوری مقدس ، ماریا ترزا، از سوی پدر ش کارل ششم به جانشنی انتخاب شد و توانست در طول حمومت چهل ساله اش اوضاع آشفته کشور سامان دهد. او نظام مالیاتیِ اتریش را اصلاح کرد، معافیت مالیاتیِ نجبا را ملغی کرده و مالیات فقرا و دهقانان را کاهش داد. ساختار ادارات دولتی را بهبود بخشید و دیوان محاسبات مرکزی و نیز سیستم دادرسی یکسان برای کل ایالات امپراتوری اتریش وضع نمود. پی آیند این اصلاحات اقتصادی هم آهنگی میان بخش های گوناگون امپراتوری و استواری و نیرومندی اتریش بود. در دوره او مجارستان، کرواسی، بوهم، ایتالیا و شماری از حکمرانی های اروپای مرکزی هم بر قلمروش افزوده شد. لهستان نیز کیان اتریش و روسیه و پروس تقسیم شد. در چهار دهه حکومت او، اتریش همواره با امپراتوری عثمانی و پادشاهی فرانسه در کشاکش و جنگ بود. امپراتریس ماریا ترزا درکنار فردریک (کبیر) پادشاه پروس و کاترین امپراتریس روسیه به پشیبانی از اصلاحات اقتصادی و پیشرفت اجتماعی شهرت داشتند.
از میان فرندان او دخترش ” ماری آنتوانت” به همسری لوئی شانزدهم ، آخرین پادشاه فرانسه پیش از انقلاب ، در آمد تا پیوند دوستی و همکاری دو هماورد دیرینه باشد. هرچند که رویداد های آتی دودمان هر دو خانواده را بر باد داد! هماوردی میان اتریش( به معنی سرزمین شرقی) و فرانسه طی هزاره دوم میلادی از ارکان پایه ای تاریخ اروپاست. که به کوتاهی به آن می پردازیم
امپراتوری مقدس رومی ژرمنی
سه سده پس از سرنگونی امپراتوری رم، شارلمانی پادشاه فرانک ها، از سوی پاپ ، به عنوان امپراتور مقدس رم خوانده شد. پس از چند نسل این امپراتوری دو بخش شد ،فرانک ها در فرانسه یک پادشاهی تاسیس کردند و بخش دیگر فران ها حکومت در شرق رود راین . در زمان اتوی یکم خود را عنوان شارلمانی را بر خود نهاد و فرمانروایی ژرمن ها و دیگر اقوام در سرزمین های شرقی را بدست گرفت. این سرزمین ها شامل قلمرو های کوچک و بزرگی میشد که گاهی به چند روستا محدود می شد، زمانی به گستردگی یک دوک نشین و زمانی در یک پادشاهی را بر می گرفت. شمار این حکومت های خودگردان در سرزمین ژرمن ها و اقوام همسایه آنها در اروپای مرکزی در برهه هایی از قرون وسط از دویست هم تجاوز میکرد. این حکومت های خودگردان بنا بر سنت ژرمنی فرمانروائی را از میان خود انتخاب می کردند که با نام امپراتور مقدس رومی ِژرمنی خوانده می شد ک بر بخش گسترده ای از اروپا حکومت میکرد. با گذشت زمان با یک رشته ازدواج های سیاسی مناطقی چون مجارستان ، بوهم(چک) ، سیسیل،اسپانیا و دوک نشین هایی چون بورگونی و ناپل به قلمرو امپراتوری افزوده شد. این نهاد سیاسی لزوما نه پایتختی داشت و نه دیوانسالاری عریض و طویلی : یک مجلس به نام “دیت” ، دادگاه عالی ، شورای دربار و در زمان جنگ یک ارتش تحت فرمان امپراتور . شیوه حکمرانی خودگردان بود که براساس فرهنگ و زبان های گوناگون پایه گذاری شده و زمینه رشد و تجربه آموزی و توانا سازی نیروهای بومی را برای اداره جامعه محلی فراهم می نمود . در تحولات آتی اروپا تجربه ارزشمندی برای پیدایش ایده دولت – ملت و همچنین پیوند های دیپلماتیک و تدوین قوانین بین کشور های اروپائی گردید. از همین جهت برخلاف انگلستان و فرانسه که پیشینه از مفهوم کشور داشته ، اروپای مرکزی که امروز شامل آلمان هلند،بلژیک اتریش،چک و لهستان و بخش هایی از فرانسه( آلزاس لورن، بل فور ) و ایتالیای شمالی ، تجربه فرمانروای آن به گونه دیگری رقم خورده که رگه های پررنگی از این شیوه خودگردانی را در زندگی سیاسی امروزشان می بینیم. سرزمین هایی چون ناپل و سیسیل و اسپانیا .. هرچند مدت زمانی قلمرو این امپراتوری یه شمار می آمدند ، اما کمتر از کشورهای اروپایی تحت تاثیر این فرهنگ سیاسی قرار گرفتند.
عوامل توانمند کردن همبستگی میان اجزا این امپراتوری دشمنان خارجی و به ویژه یورش امپراتوری عثمانی و رقیب همیشگی آن فرانسه بود. این دو دشمن در سده با هم نزدیک شده و جنگ های طولانی امپراتور شارل پنجم با ارتش فرانسه در اروپای جنوبی و اسپانیا از پرآوازه ترین آنهاست. اما زمانی که جنگ های مذهبی در سده شانزدهم و هفدهم اروپا را فرا گرفت هم امپراتوری و هم پادشاهی فرانسه بشدت تضعیف شدند . از سوی دیگر انگلستان و پروس در شمال آلمان در زمینه اقتصادی -نظامی بس…………..این دو قدرت بزرگ اروپایی مدت هشت سده دشمن یکدیگر بودند و حتی یورش عثمانی به اروپا و محاصره وین هم موجب نزدیکی آنها نشد. برخی از شاهان فرانسه در اتحاد با دشمن دینی شان ، عثمانی بر ضد امپراتوری مقدس کوتاهی نمی کردند . تا جایی که دوبار پادشاه فرانسه، فرانسوای اول در جنگ به اسارات شارل پنجم امپراتور جنگاور ژرمنی درآمد که با پرداخت خراج هنگفتی آزاد شد. اما در سده هجدهم دو قدرت اقتصادی جدید در اروپا ،بریتانیا و پروس ،برتری فرانسه و اتریش را به چالش می کشند. بر هم خوردن تناسب قوا دو دشمن قدیمی را به یکدیگر نزدیک کرد و برای استواری و پایداری این پیوند ، پادشاه جوان فرانسه در سال با ماری آنتوانت ازدواج کرد.( ملکه خود حاصل ازدواج مصلحتی دیگری بین ملکه اتریش و پادشاه مجارستان بود)***
با پایان یافتن امپراتوری مقدس روم، دورهای جدید در تاریخ اروپا آغاز شد که به تدریج منجر به تشکیل کشورهای مدرن و تحول در نظامهای سیاسی و اجتماعی قاره اروپا شد. امپراتوری مقدس روم، با تمام چالشها و دستاوردهای خود، به عنوان یکی از مهمترین نهادهای تاریخ اروپا باقی خواهد ماند در آغاز قرن نوزدهم، امپراتوری مقدس روم با فشارهای ناشی از انقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی مواجه شد. ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه، با ایجاد کنفدراسیون راین و تضعیف قدرت امپراتوری، به فروپاشی نهایی آن کمک کرد. در ششم اوت ۱۸۰۶، فرانتس دوم، آخرین امپراتور مقدس روم، با انحلال رسمی امپراتوری مقدس روم و اعلام خود به عنوان امپراتور اتریش، به دوره هزار ساله امپراتوری پایان داد.