فهرست

اندیشهٔ لیبرال فرانسوا گیزو: میان اصلاح، نظم و آزادی

فرانسوا گیزو(1874-1787) یکی از چهره‌های برجستهٔ فکری و سیاسی سدهٔ نوزدهم فرانسه است. او که هم‌زمان تاریخ‌نگار، فیلسوف، حقوقدان و سیاست‌مدار بود، نمایندهٔ نوعی خاص از لیبرالیسم است که بر عقلانیت، نظم اجتماعی و گرایش تدریجی به آزادی استوار است. آثار نظری و تجربیات سیاسی او، اندیشه‌ای پیچیده را بازتاب می‌دهند؛ اندیشه‌ای که لیبرالیسم را نه با دموکراسی تندروانه یکی می‌گیرد و نه با محافظه‌کاری اقتدارگرا.

گیزو که پیش از هر چیز مورخ بود، اندیشهٔ سیاسی خود را بر پایهٔ تحلیل تاریخی تمدن اروپایی استوار می‌سازد. در اثر معروف خود، تاریخ تمدن در اروپا (1828)، او ادعا می‌کند که پیشرفت سیاسی در اروپا با ایجاد تعادل تدریجی میان نیروهای مختلف اجتماعی و رشد نهادهای پیچیده همراه بوده است .او خواست “برابری” را محور اصلی تاریخ اروپا در دوره معاصر می داند.. از نگاه او، تاریخ خطی و ساده نیست، بلکه مسیری است به سوی هم‌زیستی عقلانی نیروها.

نقش محوری طبقهٔ متوسط و اهمیت آموزش همگانی: گیزو طبقهٔ بورژوا و متوسط را حامل اصلی عقلانیت سیاسی می‌داند. این طبقه، از نظر او، میانه‌رو، آموزش‌دیده و شایستهٔ حکومت‌داری است. طبقهٔ متوسط، واسطه‌ای میان تودهٔ مردم و اشرافیت است و ستون فقرات نظام پارلمانی را شکل می‌دهد.

اوبرداشتی سختگیرانه از آزادی سیاسی دارد و آنرا بر پایه عقل و آموزش قرار می دهد. آن را به شایستگی و آگاهی فردی مرتبط می‌سازد. او باور دارد که فقط کسانی که به آموزش و تربیت اخلاقی دست یافته‌اند، شایستهٔ مشارکت در سیاست‌اند. به همین دلیل، وی از آموزش عمومی به‌عنوان ابزار اصلی نهادینه‌سازی آزادی دفاع می‌کند. او بر این باور بود که «حاکمیت نباید در دست توده‌های ناآگاه باشد، بلکه باید به کسانی واگذار شود که می‌توانند خیر عمومی را درک و تأمین کنند.» از همین رو با دموکراسی توده ای مخالف بود و خواستار این بود که تنها کسانی که مالیات می‌پرداختند، حق رأی داشتند. از دید او، رأی‌دادن یک وظیفه است، نه حقی ذاتی، و تنها افرادی که مشارکت واقعی در جامعه دارند، باید در تعیین سرنوشت سیاسی نقش داشته باشند.

از نگاه گیزو، آزادی بدون نظم اجتماعی به آشوب می انجامد. او به‌شدت از انقلاب‌ها فاصله می‌گیرد و بر اصلاح تدریجی و مبتنی بر نهادهای پایدار تأکید می‌کند. برای او، لیبرالیسم باید در چارچوب ساختارهای موجود و عقلانیت تاریخی تحقق یابد، نه از مسیر شورش و خشونت.

اندیشهٔ گیزو به دلیل گرایش به نخبگان مورد انتقاد قرار گرفته است. او با محدود کردن مشارکت سیاسی به ثروتمندان ونخبگان، عملاً توده‌های مردم را از دموکراسی کنار می‌گذارد و مشروعیت قدرت را به دست اقلیت می‌سپارد. در مقام نخست‌وزیر (1840-1848)، گیزو با هرگونه اصلاح انتخاباتی مخالفت کرد. این سرسختی در برابر مطالبات جدید اجتماعی، در نهایت به سقوط رژیم ژوئیه در انقلاب 1848 انجامید. لیبرالیسم او نتوانست با نیروهای نوظهور اجتماعی سازگار شودو گیزو را به نماد بن‌بست لیبرالیسم محدودنشدهٔ بورژوایی بدل کرد. گیزو نمایندهٔ نوعی لیبرالیسم محافظه‌کارانه و اصلاح‌طلب است؛ اندیشه‌ای که اگرچه در روزگار خود کارآمد بود، ولی در برابر امواج دموکراسی توده‌ای به ضعف گرایید. با این حال، میراث نظری او همچنان در مباحث آزادی، نظم و مشروعیت سیاسی جایگاه مهمی دارد.

……..

توکویل

الکسی توکویل درابتدای سده نوزدهم در یک خانواده اشرافی چشم برجهان گشود، پس از پایان تحصیلات به خدمت دولت مشغول شد و برای پژوهش در سیستم دادگستری آمریکا، چند سالی در آنجا اقامت کرد. حاصل کاراو کتابی شد با نام “دمکراسی در آمریکا”. اندیشه راهنمای این پژوهش براین پایه استوار است که برای دنیای نوین(نظام اجتماعی دمکراسی)، نمی توان از تئوری های علم سیاست دنیای قدیم بهره برد و باید تئوری های های جدیدی برای توضیح کارکرد دنیای نو پی افکند.

ساختار جامعه: دموکراسی به‌مثابه برابریِ شرایط

«پدیده ای که د وران جدید را بیش از هرچیز دیگر مشخص می‌کند،خواست برابریِ شرایط است.»

از دیدِ الکسی توکویل، دموکراسی صرفاً نوعی شیوهٔ حکومت نیست، بلکه وضع اجتماعی* یا به‌تعبیر او état social است؛ یعنی ساختاری ژرف در بطنِ جامعه که بر اصلِ برابریِ شرایط استوار است**.وضع اجتماعی به معنای ساختار و خُلق‌وخوی درونیِ جامعه، نه صرفاً شکلِ حکومت. به‌ بیان دیگر، «وضعِ اجتماعیِ دموکراتیک» پیش از آنکه به دولت (به‌معنای نهاد قدرت سیاسی) اشاره کند، ناظر به خودِ جامعه و شیوه‌ای است که افراد در آن، خود را برابر و هم‌ارزش می‌بینند.

توکویل علیرغم منشا و دلبستگی طبقاتی اشرفی خود، همچون “گیزو” موتور محرکه جامعه دموکراتیک اروپائی را خواست”برابری” شهروندان میداند. او ناهمگونی ساختاری جامعه آمریکا ***و اروپا را در پیشینه اشرافیت جوامع اروپای می بیند که در آن امتیازات طبقاتی و موروثی چنبره زده و تحول اجتماعی را ناممکن می ساخت. پایه نظام اجتماعی پیشین اروپا بر سلسله مراتب طبقاتی، موروثی و ثابت بنیلد گرفته بود :این ساختار حلقه زنجیری را می مانست که از پدر سالاری در خانواده آغاز و به وابستگی خانواده به ارباب، و سرسپردگی او به مقام بالاتر ادامه ….. وادامه این زنجیره به شخص حکمران یا شاه می رسید. این زنجیره مناسبات افراد جامعه را طی سده ها بهم پیوند می داد. زمانی که این زنجیر ازهم گسست، جایگاه و سلسله مراتب اجتماعی ثابت از میان رفت و فردیت ” اندیویدوآلیسم” معنای جدیدی یافت . در جامعه ریشه دوانید و از پشیبانی قانونی بهرهمند شد. مناسبات اجتماعی سیال، نوع دیگری از حکمرائی را می طلبید.

در یک نظام سیاسی دموکراتیک، حاکمیت از آنِ مردم است، اما اعمال قدرت مستقیماً به‌دست خودِ مردم انجام نمی‌گیرد. به بیان دیگرمردم حق حکومت‌کردن را دارند، اما اجرای آن را با رای خود به نمایندگانِ برگزیدهٔ خویش واگذار می‌کنند. پرسش بعدی “موضوع نمایندگیِ ” قدرت است : دولت چه چیز را نمایندگی می کنند؟ از دید توکویل دولت نماد اراده همگانی(اصل حاکمیت مردم) و مصلحت همگانی است و نه منافع فردی یا گروهی. دولت وظیفه دارد نمایندگی اراده سنجیده خرد و منافع همگانی باشد و نه نماینده شور زود گذز توده مردم و نه منافع وِِیژه طبقاتی که او را انتخاب کرده اند*

اما اگر شهروندان از مشارکتِ سیاسی دور شوند، نمایندگی به صورتی صوری و بی‌جان فرو می‌کاهد و مردم، آزادی و مسئولیتِ خویش را به دستگاهِ متمرکزِ دولت وا می‌گذارند — و درست در همین‌جا، خطرِ زوالِ دموکراسی از نظرِ توکویل آغاز می‌شود.

برابری و آزادی : رابطه‌ای تنیده، پُرتنش و سرنوشت‌ساز

برابری و آزادی نه کاملاً سازگارند و نه به‌تمامی ناسازگار؛ رابطه‌ای تنش‌آلود، ناپایدار و در عین حال بارور میان این دو پدیده برقرار است. توکویل بر این باور است که برابری، نیروی مسلط و گریزناپذیر روزگار نو است، اما اگر مهار نشود، می‌تواند به گونه‌ای بندگي نرم و آرام بی انجامد؛ مگر آن‌که آزادی همچون نیرویی تعادل‌بخش در کنار آن قرار گیرد.

چنان که تاکید شد ،مطالبه” شرایط برابر”خواست پایه ای و نا گزیر افراد جامعه در دوران مدرن است. این درخواست همگانی کلیه جنبه های زندگی اجتماعی ،سیاسی را در بر می گیرد . برابری خواهی فزاینده “شرایط” فرآیندی است که پایانی بر آن متصور نیست. دلبستگی مردمان جوامع دموکراتیک به “برابری” به حدی است که آماده اند آزادی را فدا کنند تا “برابر” بمانند.” برابری در بردگی”.

از آنجا که برابری جنبه شخصی هم دارد، افراد را از یکدیگر جدا می کند آنها رادر زندگی خصوصی خود محصور می کند. فردگرایی فزاینده در جستجوی آرامش شخصی است و هر شهر وندی به فضای شخص خود پناه برده و به زندگی سیاسی بی علاقه می شود. خلوت گزینی نیروهای اجتماعی را سست کرده و میدان را برای دولتی نیرومند آماده می کند. شهروندانی که از انجام کار های عمومی گناره می گیرند، رفته رفته همه کار ها را به دولت می سپارند و بدین ترتیب دولتی قیم و سرپرست پدید میآید که می پاید،سامان میدهد و سرپرستی می کند و آدمی را در وابستگی آرام فرو می برد. چنین روندی میتواند به استبداد دموکراتیک بیانجامد : استبدادی بی خشونت و آرام ،اما نفس گیر****.

اما همین برابری، اگر با آزادی و مشارکتِ مدنی همراه نباشد، می‌تواند به پیدایشِ دولتِ متمرکز و پدرسالار بینجامد — همان «استبدادِ نرم»ی که توکویل از آن بیم دارد.

توکویل خطری را در دموکراسی بازمی‌شناسد: اگر شهروندان به رأی دادن بسنده کنند و از مشارکتِ سیاسی روی برتابند، نمایندگی به صورتِ ظاهری و توخالی درمی‌آید. در این حالت، آنچه باید نمایندگی شود، یعنی مردمِ آگاه و آزاد ، پشتِ دستگاهی اداری و متمرکز محو می‌شود.

آزادی؛ پادزهر لغزش‌های برابری

توکویل دشمن برابری نیست،او می کوشد آزادی را با برابری همنشین و هم پیوند کنند . برای دستیابی به این هدف شهروندان به بنیاد نهاد های محلی شوراها، انجمن ها اقدام نمایند و زندگی محلی خود را سامان دهند و همواره کنشگر سیاسی باقی بمانند، نهاد های میانجی مانند اتحادیه ها و احزاب سیاسی ونهاد های غیر متمرکز را شکل دهند و به ویژه آزادی بیان را پاس دارند. آزادی سیاسی پیش شرط آن است که برابری به تباهی و سستی نینجامد.

آزادی باید برابری را مهار کند، و برابری باید پشتوانهٔ آزادی باشد. توکویل بر آن است که میان این دو باید تعادلی ظریف برقرار کرد.برابری میدان دموکراسی نوین را می‌گشاید. آزادی نمی‌گذارد این دموکراسی به استبداد فروغلتد.

فرجام سخن ،سر فصل هایی از اندیشه توکویل:

آنچه نمایندگی می‌شود: ارادهٔ مردم و مصلحتِ همگانی است.

آنچه نمایندگی نمی‌شود: احساسات و منافعِ خاص یا گروهی است.

خطر اصلی: آن است که نمایندگی به پوششی بدل شود و مردم، آزادی و مسئولیتِ خویش را از یاد ببرند.

برابری، پایهٔ حقوقی و اجتماعی مشترک میان شهروندان را فراهم می‌کند؛

آزادی، آنان را به مشارکت، گفت‌وگو و کنش سیاسی وا‌می‌دارد؛

نهادهای محلی و اجتماعی گوناگون مانع تمرکزِ خفه‌کنندهٔ دولت می‌شوند.

فردگرایی که شهروندان را از هم جدا می‌سازد، تمرکز گرایی که قدرت در دست دولت می انبارد و استبدادِ نرم (despotisme doux) که مردمانِ برابر ولی بی‌تحرّک را به دستِ دولتی مهربان اما قیم‌مآب می‌سپارد. این همان خطری است که توکویل آن را لغزشِ وضع اجتماعیِ دموکراتیک می‌نامد: هنگامی که جست‌وجوی برابری، به اتکای بیش از حد بر دولت می‌انجامد.

پانویس*

*اصطلاحِ وضعیف اجتماعیÉtat social در اندیشهٔ توکویل به‌معنای چگونگی زیست اعضای یک جامعه است که بر پایه ساختار طبقاتیجامعه و ارزش های حاکم بر آن، چون برابری،تحرک اجتماعی و فرد گرائی ، مناسبات اجتماعی را تعیین می کند.

توکویل در این روند، نشانه‌های پیدایشِ گونه ای ازدولتِ رفاهِ پیش از زمانِ خود را می‌بیند؛ دولتی که از سرِ «مهر»، آزادی را می‌فرساید.

او می‌نویسد: «در فرازِ این مردمان، قدرتی عظیم و سرپرست‌گونه برمی‌خیزد که خود را متکفّلِ خوشبختیِ آنان می‌داند و بر سرنوشت‌شان نظارت می‌کند.»
در چنین موقعیتی شهروندان آزادی و مسئولیتِ خویش را به دستگاهِ متمرکزِ دولت وا می‌گذارند و درست در همین‌جا، خطرِ زوالِ دموکراسی از نظرِ توکویل آغاز می‌شود. این دولتِ اجتماعیِ «ملایم»، به‌تدریج به استبدادِ دموکراتیک بدل می‌شود.

**1برابری و آزادی نه کاملاً سازگارند و نه به‌تمامی ناسازگار؛ رابطه‌ای تنش‌آلود، ناپایدار و در عین حال بارور میان آن‌ها برقرار است. توکویل بر این باور است که برابری، نیروی مسلط و گریزناپذیر روزگار نو است، اما اگر مهار نشود، می‌تواند به گونه‌ای بندگي نرم و آرام بینجامد؛ مگر آن‌که آزادی همچون نیرویی تعادل‌بخش در کنار آن قرار گیرد.

***به گفته توکویل در آمریکا ، شهروندان “برابر” به دنیا میآیند( چون اشرافیت وجود نداشت) در صورتیکه در فرانسه، این قانون است که حق “برابری” را به شهروندان می دهد. این فرق میان “بودن” و “شدن” است.