فهرست

پیشینه تاریخی

زمانی که فرانک ها از دیگر اقوام ژرمنی جدا شده و باشندگان پیشین منطقه،سلت ها را به سمت غرب راندند ، سرزمین های جدید خود را “گل” نامیدند. آنها جنگجو یانی بودند برای چپاول شهر ها که گاه و بیگاه تا دور دست ها اسی می تاختند :از جمله یورش آنها به بیزانس(استانبول دوم.ق.م )وبه شهر رم (سوم.ق.م) . اما دو سده بعد سرداران رمی پس از یک سری جنگها سخت و با کشتار زیاد  سرزمین “گل” را به یکی از ایالات خود بدل نمودند که تا هنگام سرنگونی امپراتوری رم تحت حاکمیت آنان باقی ماند.

در طول این مدت فرهنگ و زبان لاتین در گل رایج شد و سازمان اداری و قوانین رمی ساختار سیاسی این سرزمین ها را تشکیل می داد. افزون بر شهرسازی و جاده سازی و شبکه ها انتقال آب که رمی ها در آن مهارت فراوانی داشتند ، زمانی که مسیحیت در سده سوم میلاد به دین رسمی امپراتوری بدل شد ، تشکیلات و شبکه پیروان این آئین نیز در گوشه و کنار سرزمین گل گسترش یافت .چندی پس از میان رفتن امپراتوری رم ، فرمانروایان محلی برای اداره قلمرو های خود نیازمند سیستم اداری ، حقوق عرفی رمی و شبکه قدرتمند مسیحیت بودند .بدین ترتیب نخستین پادشاهئ گل با روی آوردن به آیین مسیح دودمان خود را بنیاد نهاد و این سنتی شد برای حکومت های بعدی. چنان که یکی ازفرمانروایان  فرانک به نام شارل مارتل  که در سده  هفتم بر اعراب مسلمان در غرب فرانسه پیروز شد ، خود را  پشتیبان و نجات دهنده مسیحیت خواند و بر پایه این مشروعیت و البته به ضرب شمشیر بر رقبا برتری یافت . از همین دودمان ، شارلمانی که نوه او بود ، بنیاد امپراتوری مقدس ژرمنی رمی را نهاد و با تاجگذاری در نزد پاپ سنتی نهاد که تمام پادشاهان پس از او خود رامکلف به تاجگذاری در کلیسا می دیدند،و سرزمین فرانک ها به عنوان”دختر بزرگ کلیسا” خوانده شد. این پادشاهان هر ساله به بهانه  گسترش مسیحیت به سرزمین های همسایه می تاختند ،البته با غارت اهالی این مناطق  هم مخارج سپاه و هم حاکمیت شاهان تامین میشد و بر شمار رعایا پادشاه و پیروان مسیح افزوده میشد.بر همین اساس زمانی که پاپ در سده دهم میلادی خواستار بسیج امت مسیح  برای جنگ با کفار شد *، پیام او  در مرکز فرانسه اعلام شد و نخستین بسیج توسط شوالیه های فرانک به عمل آمد. آنها پس از آزاد کردن سرزمین مقدس ” از کفار مسلمان” در شامات و جنوب آناتولی برای خود حکمرانی هایی تشکیل دادند و این پیوند ها  چندین سده بعد در خدمت سیاست های مستعمراتی فرانسه قرار گرفت.

از سوی دیگر شوالیه که به عنوان سرداران سپاه مسیح جلوه گر شده بودند ، دست به تشکل فرقه های مذهبی -سیاسی زدند که از معروفترین آنها “تامپلیه “ها بودند ، که در سطح اروپا به قدرت برتر تجاری و اقتصادی مبدل شدند. زمانی که پادشاه فرانسه “فیلیپ لو بل” با مشکلات مالی روبرو شد ، با فشار بر کلیسا ، به مصادره اموال “سرداران  سپاه مسیح” پرداخت و بدین ترتیب  گامی بلند در جهت تمرکز قدرت در سرزمین فرانک ها برداشت ، این شیوه حکمرانی بکلی از دیگر سرزمینی های ژرمنی در آلمان متفاوت بود و در سده های آینده در ساختار اجتماعی و سیاسی هر یک از این دو منطقه تجلی یافت.

با آغاز گسترش نوآوری دینی در سده پانزدهم ، مردم  بخش های وسیعی در آلمان به پروتستانتیسم گرویدند.یکی از نتایج این آیین نو تقدیس کار و و تشویق مؤمنین به دستیابی موفقیت در زندگی این جهانی ،نتیجه عملی این فرهنگ  در زمینه اقتصادی در تمرکز سرمایه و رشد شهر های صنعتی در آلمان تجلی یافت، در حالی که فرانسه علیرغم همراهی با ایتالیا و پیشکسوتی در اندیشه جنبش رنسانس و در پی آن تفکر ” روشنگری”** ، در مقابل قدرت کلیسای کاتولیک و روابط فئودالی همراه آن ، سخت در کشاکش بود . جامعه نه از راه رفرم های سیاسی ، بل با انقلاب توانست با گذشته خود تسویه حساب نماید.

انقلاب فرانسه : ایده های  نو و جنگ های ناپلئون

(ادامه سیاست استعماری در قالب انقلابی)

انقلاب فرانسه با لغوامتیازات آریستوکرات ها و فئودال ها و کلیسا  و با شعار برابری ، برادری وآزادی  و در پی آن “اعلامیه حقوق بشر” و ” الغای برده داری” گامی بزرگ در ارائه ایده های متفکران دوره روشنگری  برداشت . اما در زمینه عملی،  علیرغم جانفشانی ها، بزودی در چنبره تضادهای  اجتماعی و سیاسی زمین گیر شد.ناپلئون  ابتدا در نقش کنسول و سپس چون امپراتور پا در راه  ژول سزار نهاد. او که یک نابغه نظامی بود و توانست  انرژی آزاد شده  در انقلاب را بسیج نموده و از محبوبیتی که انقلاب فرانسه در اروپا پیدا کرده بود،به جنگ قدرت های اروپایی شتافت و علیرغم اتحاد میان امپراتوری های اروپایی، در سال های اول به پیروزی های فراوانی دست یافت و به زودی با قدرت هژمونیک آن عصر ، امپراتوری بریتانیا، در همه عرصه ها درگیر شد. ارتش ناپلئون در جنگ زمینی بی همتا بود ، اما علی رغم مدرنیزه کردن ناوگان دریایی، هنوز رقیبی برای نیروی دریایی بریتانیا نبود.  نقشه او قطع کردن ارتباط  بریتانیا از مستعمراتش و به ویژه هندوستان بود .او با تسخیر ایتالیا، کرواسی درکرانه شمالی و مصر در کرانه جنوبی مدیترانه خود را به شرق نزدیک میکرد و در پی اتحاد به امپراتوری عثمانی حکومت قاجار در ایران برآمد* تا راه را برای حمله زمینی به هند هموار نماید .هرچند نقشه او عملی نشد ،اما تسخیر مصر آوازه او را دراروپا افزود و ناپلئون با بکار گیری “مملوکان مصر” در استقرار پادشاهی برادرش دراسپانیا موفق بود.او با آوردن ثروت هنگفتی از مصر و ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی نشان داد که به سیاست مستعمراتی رژیم پیشین دلبسته است . ناپلئون حتی در الغای برده داری هم بازبینی کرد و تنها در انقلاب های بعدی  فرانسه بود که عملا برده داری از میان رفت..شکست ناپلئون  در روسیه و سرنوشت  دهشتناک ارتش او، هرچند  زمینه برکنارش را از قدرت فراهم نمود اما هنوز نبرد ” ترافالگار ” لازم بود تا برای همیشه رویای امپراطوری را از سر بیرون کند .پس از او نوبت به بازگشت سلطنت رسید.

از برکناری ناپلئون بناپارت تا کودتای لوئی ناپلئون

 /1814 تا 1848 /. در ” دوره بازسازی سلطنت با حقوق الهی ” لویی هجدهم سعی داشت با حفظ یک سری دستاورد های انقلاب فرانسه ، جامعه را از نتایج شوم جنگ های چندین ساله خلاص کند و شرایط رشد اقتصادی را برای بورژوازی فراهم نمایند   . امابا مرگ او جانشینش شارل دهم ، درپی بازگرداندن امتیازات آریستوکراسی بر آمد و در پی آن مجلس را منحل نمود وخشم  مردم پاریس  را برانگیخت که با انقلاب سه روزه خود( 28،29،30ژوئیه1830)  قدرت را به خانواده جدیدی  (شاخه اورلئان) از خاندان  قدیمی سلطنت سپردند . این بار شاه، لویی فیلیپ نه از “مشیت الهی” برخوردار بود ونه مالک الرقاب کشور، بلکه خود را ” پادشاه فرانسوی ها” خواند. اودر همان ماه ژوئیه تسخیر الجزیره را به پایان رساند و  پایه های حکومتی خود را تقویت کرد. در این دوره  “پادشاهی ژوئیه”با ایجاد شرایط لیبرالی در جامعه،  صنایع رشد زیادی کرد و شمار کارگران روبه افزایش گذاشت. نویسندگانی چون هوگو، بالزاک ، لامارتین در این دوره ادبیات فرانسه را رونق تازه ای دادند.

انقلاب1848

 در سال 1847 بحرانی که با کمبود محصولات کشاورزی شروع شده بود، در آغاز سال بعد به نارضایتی دهقانان از مالیات ها، به اعتصابات کارگران از قوانین نامناسب کار و به ویژه بیکاری و به سهم خواهی بیشتر بورژوازی در قدرت سیاسی منجر شد و به زودی آتش انقلاب به برکناری شاه و تاسیس یک حکومت موقت  انقلابی برای  بازسازی دوباره جمهوری انجامید. حکومت موقت متشکل از جناح های سیاسی گوناگون نتوانست از عهده  اداره کشور بر آید  و در نتیجه  در انتخابات ریاست جمهوری ناپلئون سوم/ به گفته ویکتور هوگو ، ناپلئون کوچک / انتخاب شد .  با این همه انقلاب 1848 دستاورد های فراوانی داشت : از آن جمله اصلاح قوانین کارگری / محدود کردن ساعت کار /  لغو مجازات اعدام  به دلایل سیاسی ،تصویب قوانین برای پشتیبانی از آزادی مطبوعات و  الغای عملی بردگی در فرانسه و مستعمرات( البته مستعمرات همچنان باقی ماند)

امپراتوری دوم فرانسه و کمون پاریس 1852 تا 1871 

پیروزی  بریتانیا و فرانسه در جنگ کریمه موجب پا گرفتن و تقویت امپراتوری دوم فرانسه به رهبری ناپلئون سوم شد.  توازن قوای نوین اروپا و جایگاه مهم فرانسه در میان کشور های مستعمراتی ،  موجب رونق اقتصادی و آرامش نسبی در کشمکش های اجتماعی فرانسه شد و دست  حکومت را در گسترش نفوذ در سیاست مستعمراتی گشاده تر کرد.   همراه با کاهش قدرت امپراتوری عثمانی در این دوره، فرانسه نیز وارد رقابت های استعماری برای تصاحب سرزمین های قلمرو عثمانی شد . فرانسه  باتجدید پیوند های خود در منطقه، زمینه دخالت های آتی خود را آماده نمود. از زمان لویی سیزدهم حمایت از کاتولیک های خاورمیانه را وظیفه خود می دانست و این سیاست پس از انقلاب همچنین در همه ادوار حکومتی ادامه داشت .  

نگرش غرب در دهه 70 سده نوزدهم بسوی گسترش مسیحیت در شامات تغییر محسوسی کرد4**** :در این دوره طرح فرانسه  ایجاد  منطقه تحت الحمایه در سوریه بود که مسیحیان در آن دست بالا را داشتند. ناپلئون سوم در نظر داشت سوریه را تحت الحمایه فرانسه قرار دهد و برای انجام هدفش از عبدالقادر یاری خواست ( رهبر شورش  مردم الجزایر بر ضد فرانسه  که به دمشق تبعید شده بود)3  این پروژه با مخالفت روسیه ، انگلستان و اتریش روبرو شد و وزیر جنگ عثمانی ،فواد پاشا راهی منطقه گردید تا با برپایی یک حکومت خودمختار ، طرح فرانسه را  خنثی نماید . شمار زیادی از روشنفکران محلی با حمایت پروتستان ها و آمریکا، خواهان خودمختاری سوریه و لبنان شدند که شامل ایجاد حکومتی  فرا مذهبی و فرا قومی بود. از رهبران این جنبش پطرس بوستانی بود. ص   بحران های شرق

عثمانی نظارت فرانسه  بر کلیسا کاتولیک سرزمین مقدس/ اورشلیم/به رسمیت میشناسد.مسیحیان منطقه از دیر باز با اروپاییان مراوده تجاری و فرهنگی داشتند و به ویژه در شهر ها از جایگاه فرادستی راه یافتند که موجب رشک و ناخرسندی همکاران مسلمانان و کشتار مسیحیان  در سال1860 دمشق شد.

جمهوری سوم فرانسه  1870 تا 1940

گسترش مستعمرات فرانسه موجب غرور ناپلئون سوم شد او را به فکر تقویت اقتدار خود در سرزمینهای همسایگان اروپایی انداخت. او باتحمیل افزایش مالیاتی به سرزمینهای تحت الحمایه فرانسه در شرق رودخانه رن  ، دولت های کوچک آلمان را تحت فشار قرار داد وبا  بهانه دادن  به دست صدر اعظم پروس  ، موجب جنگی شد که نتیجه آن شکست فرانسه و اشغال پاریس  و اعلام تاسیس امپراتوری (رایش) آلمان در کاخ ورسای شد. چندی پس از این رخداد ، انقلاب  کمون پاریس 1781 بساط امپراتوری دوم فرانسه را در هم پیچد و لوئی ناپلئون بر کنار شد، بدین سان جمهوری سوم فرانسه  پا به عرصه گذاشت .  هرچند در زمینه داخلی این تحول به دموکراتیزه شدن ساختار سیاسی انجامید ، اما سیاست خارجی فرانسه همچنان بر حفظ مستعمرات و دسته بندی های تازه با رقبای اروپایی قرار داشت : برای انتقام از آلمان ، فرانسه پنهانی به دشمن قدیمی اش روسیه نزدیک شد و  در پی آن بریتانیا هم به این دو کشور پیوست تا در مقابل اتحاد “مرکز” شامل امپراتوری آلمان و اتریش و مجارستان ، صف آرائی نمایند که در سال 1914 به جنگی انجامید که  بر بسیاری از رخدادهای تاریخ سده بیستم  تاثیری شگرف داشت.

………………………………………………………….

پا نوشه ها

*1کلیسا و فئودال ها برای خاموش کردن جنبشهای دهقانی ، آنها را به جنگ های صلیبی روانه کرد ند.در نخستین جنگ صلیبی ،شمار زیادی از سربازان از سرزمین های گل بودند و پس از سه سال در سال 1095 اورشلیم به دست آنها تسخیر شد.

2** موئلفه های  گوناگونی در گسترش روشنگری نقش داشت ،از جمله شیوع طاعون سیاه در اروپا و کشتار بیش از 25 میلیون از اهالی که موجب شد شوک سختی بر باور های متفکران اروپایی وارد شود. کلیسا ، پس از اینکه این بلا را به یهودیان نسبت داد، با ترویج خرافات همچون زنجیر زدن و ریختن خون بر زمین در پی بخشش گناهان پیروان مسیحان بر آمد. مجموعه این رخداد ها به گسترش شک و تردید در درون جامعه انجامید که خود زمینه تفکر عقلانی و رشد علوم را به همراه داشت.

3***انقلاب فرانسه با ادامه سیاست مستعمراتی همراه شد : ناوگان دریائی ناپلئون توان مقابله با نیروی دریایی بریتانیا را نداشت اما در جنگ های زمینی بسیار توانمند بود. نقشه ناپلئون در یکدوره دستیابی به هند از راه زمینی بود و بدین منظور کرانه های مدیترانه شرقی و مصر را تسخیر نمود و در پی نزدیکی به امپراتوری عثمانی بر آمد. و در ادامه این استراتژی هیئتی عازم ایران شد تا با دربار فتخعلیشاه تماس بگیرد. در همین راستا یک ژنرال ارتش را مامور مطا لعه راه های ایران کرد (نتیجه این مطالعات در کتابی به نام ” ” موجود است). هر چند استراتژی حمله به هند راه به جایی نبرد اما قول قرار های ناپلئون برای حمایت از ایران در جنگ با روسیه موجب جنگی شد که نتیجه اش از دست رفتن ایالات قفقاز برای ایران بود .

4**** “ازسال 1839 یک هیئت انگلیس در اورشلیم مستقر شد و “حمایت از ملت یهودی “را به عهده گرفت . در پی آن فرانسه به پشتیبانی از کاتولیک ها و روس ها هم به حمایت از ارتدکس ها برخاستند. روس ها خواستار پیوستگی کلیسا اورشلیم با کلیسا روسیه شدند (هر چند که کلیسای اورشلیم از جهت زمانی یک هزاره پیش از مسیخی شدن روسیه پایگذاری شده بود). هریک از این جوامع مذهبی برای خود محله  ویژه ای در شهر داشتند. …ادامه این سیاست هابه کسب امتیاز هایی از دولت عثمانی انجامید. حمایت از گروه های مختلف با گرایشات تند مذهبی پروتستان و نزدیکی آن ها به یهودیان از یک سو و تاسیس”آلیانس اسرائیلی جهانی” در سال 1860 در پاریس ،از دیگر سوی به دسته بندی ها دامن زد… این چندگانگی مذهبی با همپوشانی های  اقلیمی ،قومی و طبقاتی  شدت بیشتری یافت  : در شمال کشاورزان مارونیت  شماری بیشتری داشتند و مالکان بزرگ”دوروز”در جنوب.   در بستر چنین شکاف هایی تنش میان دو گروه اصلی مسیحی ومسلمان به کشتار گسترده مسیحیان دمشق در سال 1855 انجامید.  بدون دخالت نظامی عبدالقادر(سرکرده شورشیان الجزایری تبعیدی در دمشق ) این کشتار قربانیان پر شمار تری می داشت.ص197

5****درسال 1848 جمهوری دوم الحاق الجزایر را به عنوان یک ایالت فرانسه به تصویب رساند. در حالیکه استیلای فرانسه تنها به چند شهر بزرگ در شمال محدود می شد و مابقی سرزمین های در اختیار نیروهای قبیله ای  محلی بود ص 193(میانه دنیاها)

.

6*****/امپراتوری کلونیال فرانسه 

آنچه به عنوان امپراتوری کونیال فرانسه خوانده می شود شامل مجموعه ای است از کلونی ها،  سرزمین تحت الحمایه و یا مناطقی که  زیر عنوان “ماندا یا وکالت زیر نظر نهاد های حکومتی فرانسه قرار داشت. تاریخ فرانسه در این زمینه  چندین دوره را در بر می گیرد

نخستین امپراتوری کلونیال : آمریکا

 تسخیر  نخستین سرزمین های مستعمرات در دوره رژیم سلطنتی در سده شانزدهم آغاز شد. تا آن زمان فرانسه کشوری با اقتصاد کشاورزی و سرزمین های گسترده برای تولید نیاز های خود به حساب می آمد وعلاقه ای به تسخیر سرزمین های آنسوی دریا ها نداشت  حتی متفکرانی مانند مونتین، ولنر و دیدرو  با تسخیر سرزمین های مستعمراتی و همچنین برده داری مخالف بودند.

معاهده 1783 در ورسای یکی از چندین عقد نامه برای تعیین مرزها در آمریک

اما در سده شانزدهم  سرزمین های گسترده ای در آمریکای شمالی  زیر عنوان “فرانسه جدید” به تسخیر فرانسه در آمد .افزون بر آن شماری از جزایر دریای کارائیب را نیز اشغال شد . اما پس از جنگ های هفت ساله و معاهده پاریس در سال 1763 ،  کانادا، می سی سی پی و لوئیزیانا به اسپانیا و فلوریدا با بریتانیا واگذار شد.هر چند که فرانسه توانست بخشی از این سرزمین ها باز پس بگیرد اما  پس از انقلاب فرانسه  ناپلئون در سال 1803دوباره آنرا به بریتانیا فروخت و بدین ترتیب آمریکای شمالی بطور غالب انگلیسی زبان شد. در دوران انقلاب فرانسه حامیان ” رئالیسم اقتصادی”که خواهان مستعمرات بدون برده داری بودند دست بالا را داشتند. در پایان دوره ” نخستین امپراتوری ” که با سقوط ناپلئون اول همراه بود مستعمرات فرانسه شامل چند شهر تجاری در هندوستان ، جزیره رئونیون در شرق استرالیا ،سنگال در  آفریقا و چند جزیره در دریای کارائیب بود.

 دومین امپراتوری مستعمراتی فرانسه : در آفریقا و اقیانوس آرام

این دوره  از سال 1830  با  تسخیر الجزایر آغاز شد و در زمان امپراتوری ناپلئون سوم / 1852 تا 1972/  گسترش  یافت . در این دوره نیروی دریایی فرانسه مدرنیزه شد و مساحت مستعمرات فرانسه  به سه برابر افزایش یافت. سرزمین های گسترده در غرب   افریقا  و جزایره ماداگاسکار در شرق آفریقا به آن افزوده شد .همچنین سرزمین های شمالی آفریقا ( تونس و مراکش ) تحت الحمایه فرانسه قرار گرفت . در آسیا هم کامبوج بدان افزوده شد .

پس از سقوط ناپلئون  سوم و  روی کار آمدن جمهوری سوم  مجددا مشاجره بر سر مستعمرات در مجلس فرانسه بالا گرفت  که نتیجه آن ادامه سیاست مستعمراتی بود  . هرچند  ادامه این سیاست  به  نخستین جنگ جهانی میان امپراتوری های مستعمراتی اروپا  منجر شد ، اما همچنان بقایای آن تا اواخر سده  بیستم ادامه یافت.

……………………………………………….

منابع

برای آگاهی بیشتر از رخدادهای تاریخ نیمه سده بیستم فرانسه به  پیوند های پایین مراجعه نمایید .

هانری گیمه کنفرانس های متعددی در رابطه با احزاب سیاسی فرانسه در فاصله کمون پاریس تا آغاز نحستین جنگ جهانی دارد