فهرست

لشکر کشی  اسکندر مقدونی به شرق 

 اسکندر مقدونی در بیست سالگی پادشاه مقدونیه شد  .در مدتی کمتر از یکسال یونان را در نوردید وبا بسیج نیرو در مدت کوتاهی  سرزمین های پهناور بزرگترین امپراتوری جهان را تسخیر کرد ،. از رود سند گذر کرد و بخشی از هند  را به  قلمروش افزود.   این فشرده افسانه ایست که تا پیش از دوران معاصر بیش و کم در جهان قدیم رواج داشت . اما این روایت به پیشینه این رویداد تاریخی بی توجه است  : نخست اوضاع آشفته  یونان .کشوری که بحران های مداوم  سیاسی و اقتصادی توسعه  دولتشهر ها را به بن بست میکشید . افزایش جمعیت هم براین بحران دامن می زد. یونان منتظر یک ناجی بود که او را  از این خاک فقیر و کوچک رها سازد . اسکندر مقدونی  مرد این میدان بود.  اما در همسایگی یونان امپراتوری هخامنشی بیش از دو سده منابع فراوان ثروت را در برخوردار بود و با اقتدار حکومت می کرد . نظام اداری و سیاسی کارایی داشت  که ملت های گوناگون در سایه قدرتش زندگی می کردند. اگر اسکندر توانست بر  این امپراتوری پیروز شود بدین دلیل بود که کشور بنیادی مستحکم برای خود گردانی داشت  و کافی بود که مدعی فرمانروایی بتواند شاه بزرگ  را سرنگون کند و همان سیستم را حفظ نماید . کاری که اسکندر انجام داد.

 نهایتا اداره یک کشور زمانی که خوب اداره می شود  کار  جندان مشکلی نیست .این تجربه تاریخی  چندین بار  برای ایران پیش آمده است .مشکل برای کشور گشایان زمانی آغاز می شود که سرزمین های تسخیر شده درآشوب و فقر بسر می برند .در چنین صورتی یا باید کشور را سروسامان داد و یا باید آن را غارت کرد .کاری که چنگیز و تیمور و دیگران کردند .

 

                             t           

پیشینه روابط هخامنشیان با حوزه فرهنگی یونان

 

شهرک نشبن های یونانی تبار در آناتولی فراوان بودند .لیدیه ثرونتمند ترینآنها بود . کوروش در سال 546 ق.م این سرمین ها را تسخیر کرد

   

حاکمیت هخامنشیان بر راه های آبی مدیترانه و دریای سیاه با منافع یونان سازگاری نداشت. ا

تسخیر شهرهای یونانی شرق آناتولی بدست کوروش در سال  546  موجب گسترش رابطه همه جانبه  هخامنشیان و دنیای یونانی شد :  حاکمیت هخامنشیان بر این سرزمین های ثروتمند ، منافع شهرهای تجاری داخل یونان را به خطر می انداخت . فرمانروایی  هخامنشیان  بر شهرهای بندری شرق مدیترانه ، از مصر تا به دریای سیاه ، کنترل راه های تجاری را  زیر نگین حاکمیت رقبای یونان  قرار می داد .  حتی در غرب مدیترانه  هم  یونان با این رقبا درگیر بود.  اما چون توان درگیری رودررو با هخامنشیان را  نداشت برای تضعیف آن از  شورش  دولتشهر های  یونانی تبار  آناتولی حمایت می کرد.

        

 

 

دویست و سی سال حاکمیت هخامنشیان در آناتولی  بر مردمان یونانی تبار از یک سو وهمسایگی آنها و مردم یونان و مقدونیه  از سوی دیگر آشنایی دو ملت را بیشتر کرد . شماری از حاکمان این ایالات و خانواده های اشرافی  مقدونیه با یکدیگر پیوند خانوادگی داشتند ، همچنانکه شوهر خواهر اسکندر نیز اصلیت ایرانی داشت. گزارشات مسافران و به ویژه گزارش تفصیلی گزنفون از لشکرکشی کوروش کوچک اخبار دقیقی از جغرافیا و وضعیت سرزمین های تحت حاکمیت  هخامنشی را در اختیار یونانیان قرار می داد

مسیر حمله داریوش و خشایار شاه به یونان

اتباع یونانی تبار در چند دوجین جامعه یونانی آناتولی پراکنده بودند ،  آنها به فرهنگ شهروندی خو کرده بودند و”رعایای” گردنکشی برای شاه ایران به شمار می آمدند، به ویژه در لیدیه که بار ها  مردم با  کمک آتن بر ساتراپ محلی هخامنشی شوریدند و در سارد پرستشگاهی را به آتش کشیدند. داریوش میدانست تا یونان را تسخیر نکند  مرز باختریش آرام نمی گیرد .او برای حفظ امنیت مرزهای غربی امپراتوری به لشکر کشی بزرگی به اروپا (یونان و بالکان ) اقدام  نمود که ده سال به درازا کشید و نهایتا در مارتن سپاه او شکست خورد و به هدف خود در تسخیر یونان نرسید، اما  در قسمت شمال بالکان توانست قبایل مهاجم  را تار و مار نماید.شکست ماراتن بخودی خود اهمیتی برای حکومت هخامنشی نداشت ، اما از دید یونانیها  این رخداد بسیار افتخار آمیز بود: شکست سپاه بزرگترین امپراتوری جهان  در برابر شمار اندک  شهروندان آزاد یونانی.  شهر آتن از این پیروزی برای خود افتخارات و امتیازات فراوانی کسب کرد و با بوق و کرنا  در سراسر شهر های آناتولی جار زد .تا جاییکه  خشایارشاه  علیرغم بی میل اولیه ، خود را موظف دانست به بزرگترین لشکرکشی تاریخ تا آن زمان دست یازد.  خشایار شاه نیز در دو نوبت  به یونان حمله کرد و آتن را به آتش کشید  ولی او نیز نتوانست خاک یونان را تسخیر نماید . 

هرچند این جنگ ها خسارت فراوانی به دو طرف زد ، اما رابطه این دو دنیا به جنگ خلاصه نمی شد.  دوجین شهر های یونانی تبار آناتولی  از ثروتمند  ترین سرزمین های هخامنشیان بود و شهروندان آن ، رعایای شاهنشاه بودند.  از دوره داریوش جابجایی جمعیت میان نواحی یونانی نشین و دیگر  مناطق داخل فلات ایران آغاز شد . و این  جابجایی جمعیت ، هرچند اجباری  و دردناک اما موجب انتقال تجربیات میان این دو دنیا شد . هم چنانکه جنگ ها موجب تغییرات اجتماعی به ویژه در یونان شد : آتنی ها مجبور شدند برای تقویت سپاه خود ،که تنها از شهروندان تشکیل می شد ، بخشی از بردگان را به شهروندی بپذیرند. در همین راستا زمانی که کشتی های جنگی  تندروی ساختند که به  سه ردیف پارو زن احتیاج بود، برای تامین خدمه اش  مجبور شدند بار دیگر  امتیاز شهروندی را به شمار جدیدی از بردگان بدهند .

 اما “دنیای هخامنشی”  محدود بیک دولتشهر نمی شد و شهروند  نداشت بلکه  اتباعش ( از اسرای جنگی تا اشرافیت پارسی) همه رعایای شاه بودند و جنگ با یک قدرت منطقه ای  چون یونان تغییر چندانی در خصلت چند فرهنگی  حاکمیت هخامنشین نمی داد .در این دنیا هر منطقه سیستم اجتماعی و فرهنگی خود را داشت :کارگزاران حکومت  میباید  زبانهای محلی را می آموختند  ، هر چند که زبان اداری  امپراتوری،  زبان آرامی بود .  چهار چوب گسترده  امپراتوری علیرغم بی علاقگی حاکمان، زمینه مساعدی برای انتقال تجربه و دستاورد های بشری بود  .بسیاری از فلاسفه و دانشمندان نامی یونانی تبار این دوره “رعایای ” شاهنشاه بودند  و  آزادانه به فلات ایران و حتی هند رفت و آمد می کردند . شخصیت های سیاسی دو طرف نیز به دلایل متفاوت به  کشور رقیب  تبعید و یا پناهنده می شدند. برخی از کارگزاران حکومت آتن زمانیکه به دلیل عدم انجام  شایسته کارشان نفی بلد می شدند به ایران پناه میآوردند *.

……………………………………………………..

حاکمیت هخامنشیان بر راه های آبی مدیترانه و دریای سیاه با منافع یونان سازگاری نداشت. ا

 

 

 

 

یاد آوری :

 499 پیش از میلاد  شورش یونانیان ایونی علیه حکومت هحامنشی و سرکوب آنان پرستشگاه  سیبل / کوبله در اتش سوخت  و این بهانه ای به دست ایرانیان داد  تا پرستشگاه هایی یونان را به اتش بکشند.

 490 لشکر کشی داریوش  به  بالکان و یونان که منجر به شکست ماراتن شد

480 دومین حمله به یونان:  سپاه خشایار از راه زمینی وارد یونان شده و آتن را تسخیر و به آتش می کشد.  ، این شهر مهمترین شهر یونان بود و 36000 نفر حمعیت داشت .

479 سپاه یونان به سرکردگی اسپارت،باقیمانده ارتش هخامنشی را شکست می دهد 

 468بیشتر جزایر دریای اژه و شهر های لیدیه به پیمان آتن می پیوندند

489و 420 جنگ میان آتن و اسپارت به شکست آتن انجامید و دموکراسی آتنی به سیستم الیگارشی تبدیل شد 

یونان در آستانه لشگر کشی اسکندر به شرق

 

اسکندر در کمتر از ده سال تمامی سرزمین های هخامنشی را تسخیر کرد

 

 

نخستین بار که سپاهی از یونانیان به سرزمین های داخل امپراتوری هخامنشی راه یافت ، در هنگام جنگ داخلی  میان اردشیر دوم و مدعی دیگر سلطنت، برادر او بود .در تاریخ  این برادر تبعیدی وپرورش یافته در یونان با نام کوروش کوچک شناخته شده است .شرح این لشکر کشی در کتاب گزنفون” فیلسوف یونانی و شاگرد سقراط  آمده است . گزنفون  که ازهمراهان کوروش کوچک بود پس از شکست او در محلی میان  دجله و فرات ، توانست با سختی همراه باقیمانده  سپاه از طریق جنوب دریای سیاه  به وطنش بازگردد .نوشته های او  همچون گزارش سفر دیگر سیاحان یونانی در خدمت آشنایی اسکندر از سرزمین های شرقی قرار گرفت .

پیش از اسکندر ، پدر او

یونان در غرب دنیای هخامنشی ، قدرت ناچیزی داشت و رقیب بحساب نمی آمد .اما قدرت ایذایی در ساتراپی های ثروتمند آناتولی داشت

فیلیپ دوم پادشاه مقدونیه بود و معادن طلای این ناحیه موجب رونق اقتصادی  و افزایش قدرت نظامی فیلیپ دوم شده بود . مقدونیه که همسایه امپراتوری هخامنشی بود بسیاری از افراد خانواده سلطنتی اش با اشرافیت منطقه تحت حاکمیت هخامنشی وصلت خانوادگی داشتند و از امور جاری امپراتوری باخبر بودند .پادشاه مقدونی  که سودای جهانگیری داشت ،می دانست که برای جنگ با امپراتوری هخامنشیان می بایست ابتدا یونان را با خود متحد نماید. او در گام نخست  قسمت های شمالی یونان را تسخیر نمود  و شهری در کنار دریای اژه با کاخ و قلعه مستحکم بنا نمود که به نام دخترش ، خواهر اسکندر، تسلونیک  نام گرفت .  او در ادامه ، سپاه  شهر های آتن و “تب” را شکست داد و در سال 337 ق.م به ایران اعلام جنگ کرد  . هنگامی که پادشاه مقدونی  آماده حمله به ایران بود با توطئه ی به قتل رسید  پس از مرگ مشکوک فیلیپ ، اسکندر نوزده ساله جانشین پدر شد .و سودای او را  دنبال نمود. اسکندرکه پرورده ارسطو بود ، یونان را خوب می شناخت : در آن زمان شهر های یونان از جنگ داخلی بشدت ضعیف شده بودند و به رغم کوشش متعدد برای اتحاد ، هیچگاه موفق به اجرای چنین برنامه ای نشدند و امکان مقابله با دشمن ثروتمندی چون هخامنشیان را نداشتند ، به ویژه اینکه خزانه امپراتوری، ثروت هنگفتی را صرف رشوه به  سیاستمداران  آتنی و دیگر شهر ها می کرد*.  هخامنشیان بار ها با رشوه هم پیمانان یونان  را  از همکاری  با آنها دور کردند .  متحدان با ارزشی مانند سیسیل و کارتاژ  با امتیاز و رشوه از جنگ در کنار یونانی ها سر باز زدند.رشوه های  کارگزاران امپراتوری هخامنشی آتش کینه توزی ها میان شهر های یونان را   تند تر میکرد  همچنان که کمک مالی به فرمانروای شهر تب در سال 371 ق.م که در جنگ با اسپارت بود  موجب نابودی قوی ترین دشمن ایران ، یعنی سپاه اسپارت شد.  در سپهر سیاسی داخل شهر آتن نیز کارگزاران هخامنشی فعال بودند .

 در چنین شرایطی که از یک سو ،مقابله با دشمن مشترک یک نیاز حیاتی برای بقای یونان بود و از سوی دیگر در طی دو قرن  دولتشهر ها قادر به پاسخگویی به  این نیاز نبود ند، پادشاه مقدونی و پسرش اسکندر از تنش های موجود استفاده نموده شهر های یونان را یک بیک تسخیر کردند  . اسکندر ،  در زیر پرچم جنگ با دشمن خارجی مستبد و به عنوان  پادشاه  نجات هنده  آزادی میهن پا به عرصه تاریخ نهاد.

 یورش اسکند به شرق

اسکندر با سپاه چهل هزار نفره ( و حدودا همین تعداد خدمه) ،بیش از4000 کیلومتر در سرزمین های هخامنشی پیشروی کرد .حقوق سربازان از خزانه های بدست آمده هخامنشیان پرداخت می شد و غذای سربازان و علوفه اسبان از طریق شبکه های موجود نظام حاکم.

اسکندر در سال 330 ق. م با گذر از تنگه داردانل وارد آناتولی شد و نخستین پیروزی خود را در جنگ با ساتراپ های محلی  بدست آورد او شهر قدیمی تروا را تسخیر کرد

چادر سلطنتی بدست اسکند می افتد ، همسر و فرزندان داریوش و خزانه دولتی
تصویر داریوش سوم در جنگ با اسکندر یافت شده در شهر پمپی ای در ایتالیا . داریوش در هنگام رسیدن به ساطنت 35 سال داشت و مردی رزم آزموده بود

و در اقدامی نمادین با احترام بر آرامگاه آشیل و آژاکس قهرمانان نیمه افسانه ای  ، دلبستگی خود را به فرهنگ یونانی به نمایش گذاشت .    داریوش سوم که اسکندر را به چیزی نمی گرفت  با  بسیج  بخشی از سپاهیان غرب امپراتوری،  بسوی  این رقیب نوجوان تا خت اما در نبرد   شکست سختی خورد  و مجبور به عقب نشینی شد .  همسر و فرندانش به همراه خزانه شاهی بدست  سپاهیان سردار مقدونی افتاد .اما اسکندر به تعقیب او نپرداخت و به شهر های بندری فینقیه حمله برد و با تسخیر این ناحیه برای همیشه دست پادشاه هخامنشی را از مدیترانه و حاکمیت بر ثروت هنگفت آن کوتاه کرد

 

سپس بسوی مصر رفت که چند دهه در شورش بود و از نارضایتی عمومی مصریان بهره برد و خود را احیا کننده سنت فرعون نمایاند وتا لیبی پیش رفت. آنگاه  بسوی آسیا بازگشت  و از راه سوریه فرات و دجله را پشت سر گذاشت و به  میانرودان ، سرزمین ثروتمند امپراتوری نزدیک شد جنگ گوگمل 331  در نیمه راه  یونان و تحت جمشد  پیروز شد .تسخیر بایل و شوش و تخت جمشید مراحل  با مقاومت زیادی روبرو نشد.

 

ا

داره “دنیای هخامنشی” بدست اسکندر

محاصره دریایی شهر . . تیر توسط اسکندر

اسکندر در مصر در نقش فرعون .در گذشته شاهان هخامنشی هم چنین کرده بودند.

 

دیدیم که اسکندر پیش از لشکرکشی به سرزمین های امپراتوری هخامنشی ، شناخت نسبتا کاملی از مشرق زمین و سیستم چند فرهنگی  حکومت هخامنشی داشت :اقوام گوناگونی که در قلمرو دنیای هخامنشی می زیستند هیچ پیوند فرهنگی، زبانی و دینی  میان خود نداشتند و تنها پیوند مشترکشان تابعیت از “شاه بزرگ” بود،فرمانروایی که امنیت ،نان و عدالت را برای “رعایایش”تامین می کرد.این اقوام هر یک شیوه زندگی ،سیستم اقتصادی و حکومتی ویژه خود را داشتند .

  این شیوه حکومتی بیش از دو سده  کارا بود زیرا هیچ رقیبی نداشت  ،شورش های محلی ضعیف تر از آن بود که  بتواند خطری برای  اساس حاکمیت ایجاد  نماید  .اما تمام این نقاط قوت ،زمانی که یک” رقیب دانا “پیدا کرد ، تبدیل به کابوسی برای  “دنیای هخامنشی ” و ابزار کارسازی برای اسکندر شد . بطور کلی  دنیای هخامنشی از حوزه های فرهنگی -سیاسی گوناگونی تشکیل می شد: اسکندر ابتدا سرزمینهای حوزه فرهنگی یونانی را در آناتولی تسخیر نمود و سپس به فینقیه وارد شد .

شهرهای شرقی دریای مدیترانه رقیب اقتصادی یونان بودند و  اسکندر با بیشترین مقاومت محلی روبرو شد در اینجا بود که مهارت تاکتیکی جنگی اش را به نمایش گذاشت تا این مقاومت را از سر راه بردارد و از آنجا به مصر وارد شد که چون میوه ای رسیده به دامان سردار مقدونی افتاد .حوزه فرهنگی -سیاسی مهم دیگر میانرودان به مرکزیت بابل بود که آنهم با گفتگو و سازش با ساتراپ پارسی  شهر و اشرافیت محلی تسخیر شد . علیرغم دلاوری های داریوش سوم ،سیلی که به جریان افتاده بود تمام سرزمین های  هخامنشی در فلات ایران و فراسوی آنرا  فرا گرفت  چراکه سردار مقدونی نشان داده بود که از جهت نظامی توانا است و منافع  اشزفیت محلی را به شرط فرمانبرداری ،حفظ خواهد کرد و نمی خواهد نظام دنیای هخامنشی یعنی نظم اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی گذشته  را بر هم زند .

 

داریوش در بستر مرگ اسکندر را وارث تاج و تخت خود می نامد .روایت مشروعیت بخشیدن به فرمانروا
اسکندر بر بالین داریوش سوم ، روایتی برای مشروعیت وارث

هرچه اسکندر در سرزمین های هخامنشی پیش رفت بیشتر از منابع مالی و سیستم کارآمد هخامنشیان سود میبرد و در مقابل، داریوش سوم امکاناتش محدود تر می شد . زمانی که داریوش بدست یک کارگزار دولتی هخامنشی از پا افتاد ، اسکندر بر بالین او حاضر شد و بنا بر روایات  چنین حکایت شده که داریوش در بستر مرگ قلمرو پادشاهی و خانواده اش را به او سپرد. اسکندر قاتلین شاه  را تعقیب کرد و به شکل فجیعی از آنان انتقام گرفت.  از ان پس اسکندر خود را وارث برحق داریوش و هخامنشیان معرفی  میکرد. اما “شاهنشاهی” او چند سالی به درازا نکشید و سردار مقدونی در سن سی وسه سالگی در بابل چشم از دنیا فرو بست و سرزمین های تسخیر شده میان سرداران سپاه تقسیم شد و “دنیای هخامنشی” جای  خود را به عصر هلنیسم داد.

 

 

 

 

 

 

 

……………………………………………………….

منابع:

کتابی از نشر مرکز در باره رویدادنگاری تاریخ جهان
پژوهش های ها بر ییان از دنیای هخامنشی یکی از مراجع اساسی شناخت دوره هختمنشی است که در این کتاب 1200صفخه ای بخشی از آن آمده است
ایران و ایرانیان