فهرست
پیشدادیان
ایران ویچ کجاست ؟
در فرگرد یکم وندی دا آمده است:” نخستین کشوری که من /اهورامزدا/ آفریدم . ایران ویج نامی بود، بر کرانه ی رود دایی تیای نیک” *. این سرزمین را بسیاری از پژوهشگران جایی در جنوب دریاچه اورل گفته اند (در ناحیه ای که امروز خوارزم نام دارد و در غرب کشور ازبکستان قرارگرفته) .در تاریخ تاجیکان در این باره چنین آمده است:” از مقایسه زبان اوستا و ودا /زبان گذشته قبایل آریایی هند/یک نکته بسیار مهم در معاشرت آزادی این مردمان در زمان سکونت طولانی آنها در یک سرزمین تا به زمان مهاجرت به سرزمین های کنونی اقامتشان تایید می گردد….مشترکات زبانی و فرهنگی و دینی و سنتی آریایی های ایرانی و هندی خود دلیل سکونت مشترک طولانی این مردمان در یک سرزمین واحد می باشد”. ص52.
تاریخ این سکونت مشترک را هزاره سوم ق.م میلاد دانسته اند. ابتدا شماری از این قبایل آریایی به هند مهاجرت نمودند و با فاصله یک هزار ه مهاجرت برخی دیگر از این قبایل هندو ایرانی در نوبت های گوناگون بسوی فلات ایرن به حرکت در آمدند.
پادشاهان اساطیری ایران
پادشاهان اساطیری ایران مربوط به دوره سکونت مشترک قبایل هند و ایرانی در آسیای میانه می شود “.در افسانه های آریایی مقدم بر مهاجرت آنها به فلات ، نخستین شهریاران ، مثل جمشید و هوشنگ گیومرٍث ، هر چند پادشاهان کاهن بوده اند و تصویر نخستین را -به عنوان نیای قدیم تیره های مختلف قم واحد- نیز طرح کرده اند، در عین حال در فرمانروایی پدرانه آنها بر اخلاف و احفاد خویش عنوا ن کاهن و پادشاه از هم جدایی نداشته است.” روزگاران ص36 زرین کوب
اما بشنویم داستان پادشاهان اساطیری را از زبان شاهنامه و با قلم محمد علی فروغی از کتاب منتخب شاهنامه ص6 6تا 46″ : می فرماید: آیین تخت و کلاه را کیومرث آورد و پادشاه شد و او پسری بنام سیامک داشت و این پسر دشمنی نداشت مگر اهریمن(دیو)که او هم بچه داشت و سرانجام میان سیامک و دیو بچه جنگ شد و دیو سیامک را کشت.کیومرث لشکر فراهم آورد و پسر سیامک را که هوشنگ نام داشت سردار آن لشگر کرده بجنگ دیوان فرستاد و هوشنگ کینه پد ر را از دیو بچه کشید و او را کشت.چون کیومرث درگذشت هوشنگ به جای او به پادشاهی نشست و او جهان را آباد کرد و آهن را از سنگ جدا نمود ، پیدا شدن آتش و بنا نهادن جشن سده بدست او بود . پس از او،تهمورث بجای پدر پادشاه شد و پشم رشتن و فرش بافتن آموخت و مرغان و جانوران اهلی را بپرورید ، با دیوان جنگ کرد و بر ایشان غالب شد ، و خط نوشتن از ایشان آموخت .بعد از تهمورث پسرش جمشید بر تخت پادشاهی نشست.
منم گفت با فره ایزدی —–همم شهریاری و هم موبدی
بدانرا ز بد دست کوته کنم —-روان را سوی روشنی ره کنم
این پادشاه خود و جوشن و دیگر آلات جنگ را ساخت و رشتن و بافتن و جامه دوختن به مردم آموخت و مردم را به چهار طبقه کرد: 1- کاتوزیان(پرستندگان، یعنی زاهدان)2- نیساریان(لشکریان) 3- نسودی(برزگران) 4- اهن و خوشی(دستورزان) پس از آن با سنگ و گچ و خشت کاخ ها و ایوان ها و گرمابه ها برآورد ، و پزشکی و کشتی رانی را یاد داد ، و گوهر از سنگ برآورد و تختی ساخت و آن را به گوهر های درخشنده بیاراست و جشن نوروز برپا کرد.
چون این هنر ها از وی پدید آمد خودبینی و ناسپاسی بر او چیره گشت و دعوی خدایی کرد. .چون ایرانیان از جمشید سر پیچیده به ضحاک پیوسته بودند، ضحاک بر کشور ایران چیره شد و جمشید را کشت و دو دختر جمشید را به همسری گرفت…..فریدون پسر آبتین که نژادش به تهمورث می رسید بر ضحاک شورید و با یاری کاوه لشکر بیاراست و با سپاه به جنگ ضحاک رفت و بر او چیره شد و ضحاک را در البرز کوه به بند کشید.
از آن چرم کآهنگران پشت پای —–بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد — همانگه ز بازار بر خاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست —که ای نامداران یزدان پرست
کسی کو هوای فریدون کند—- سر از بند ضحاک بیرون کند
فریدون سه پسر داشت به نام سلم و تور و ایرج و کشور خود را به ایشان بخش کرد .روم و خاور را به سلم داد و ترک و چین را به تور و ایران و عربستان را به ایرج .پس از چندی که فریدون پیر شده بود چون سلم و تور از بهره خود از کشور ناراضی بودند ، ایرج را کشتند. پسر ایرج به نام منوچهر به خونخواهی پدر برخاست و دو عموی خود در جنگ بکشت. چون منوچهر با پیروزی برگشت فریدون با دست خود تاجی شاهی بر سرش نهاد و از سام نریمان درخواست که در کار ها او را رهبری و باروری کند و خود گوشه نشینی برگزید.
فریدون فرخ فرشته نبود –زمشک و زعنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی—تو داد ودهش کن فریدون توئی”
پایان نقل قول فروغی از شاهنامه .
آخرین شاهان اساطیری
دو پادشاه آخر دودمان اساطیری پیشدادی ، نوذر و گرشاسب هستند. لازم به یاد آوری است که فردوسی از واژه ” پیشدادیان” در شاهنامه سخنی نگفته است. بجز شاهنامه که روایت ملی از این دوره اساطیری است روایت های دیگری نیز وجود دارد که مهم ترین آن روایت “اوستا “کتاب دینی زرتشتیان است. هر دو روایت (دینی و ملی)چندین سده با عهد این اساطیر فاصله زمانی داشته است . این افسانه ها تجلی خاطره جمعی قومی در زمانی آغازین و محلی گمشده یا نامعلوم می باشد. این روایت از چگونگی پیدایش قومی در طی نسل ها بطور شفاهی بازگو و بازتولید شده است و در نزد تیره های مختلف این اقوام رنگ و بوی ویژه خود رایافته و شاخ و برگی به آن افزوده شده است. در کتاب “اوستا” این اساطیر رنگ دینی یافته و با باور های زمان باز نویسی اش در آمیخته است و 1500 سال پس از آن فردوسی توسی با کوشش فراوان شنیده ها و نوشته زمان خود را گردآوری کرده و به گونه ای حماسی آن را به نظم کشیده و در ابتدای شاهنامه جای داده است تا روایتی از تاریکی هزاره ها باشد برای راهی که باشندگان آینده ایران زمین می پیمایند.
******************************************************************