مشکل تاریخ ! از مقاله پیشین ما در باره “پیدایش روسیه در سپهر اورازی ” حدود چهار ماه می گذرد .سه هفته پیش روسیه به اوکراین یورش برد و برای توجیه این جنگ خانمانسوز ،خوانش های گوناگونی از رابطه این دو سرزمین ارائه شد.مشکل تاریخ از اینجا ریشه می گیرد که ملت ها هریک بشکل گزینشی تاریخی برای خود باز آفرینی کرده اند. تا آنجا که این باز سازی در راه دشمنی و جنگ با همسایگان بکار گرفته نشود قابل پذیرش است اما استفاده ابزاری از تاریخ برای برهم زدن مرزهای رسمی موجود، نه تنها راه گشای مسائل میان ملت ها نیست بلکه گام برداشتن در همان مسیر زورگویی و توحش گذشتگان است. تاریخ به عنوان بیان تجربه زیست اجتماعی بشر،برای درس آموزی از خطا های گذشته و ابداع چارچوب های متمدنانه برای حل مسائل میان اجتماعات بشری است. آنچه ملت های همسایه را بهم پیوند میدهد بستر مشترک جغرافیایی، فرهنگی و علایق مشترک آنهاست و نه مرز های آنها. شوربختانه در تمام کشور های جهان سیاستمدارانی یافت میشوند که با ارجاع به دوره ای از تاریخ بر طبل دشمنی با همسایه می کوبند تا از دلبستگی مردم به سرزمین خود، پلکانی برای تصاحب و یا نگهداری قدرت بهره گیرند. چنین ایده و گفتمانی جز جنگ فرجامی به همراه نخواهد داشت.
آنکه ناموخت از گذشت روزگار —هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار.
مشکل تاریخ روسیه ! امپراتوری عثمانی سرزمین هایی از سه قاره را تحت انقیاد خود داشت، اما از چشم اروپاییان هیچگاه این مرز ها مشروعیت نداشت. در مورد روسیه چنین نبود: روسیه از دوره پتر کبیر به امپراتوری تبدیل شد و با به خدمت گرفتن نیروی نظامی مزدور(قزاق ها *) سرزمین ملت های دیگر را تسخیر نمود .در شرق گرجی ها ، ارمنی ها،تاتارها، بلغار های ناحیه ولگا، ترکمن ها ،تاجیک ها، قرقیزها، قزاق ها( مردمان سرزمین قزاقستان و نه سرباز-مزدوران )* و مغول ها و در غرب لتونی ، لیتوانی، اوکراین و اقوام کم شمار تر را به زیر پرچم امپراتوری روسیه در آورد .این تفاوت از آنجا مایه می گرفت که اروپا در آن دوره با عثمانی در جنگ بود و در ضمن هنوز خاطره جنگ های صلیبی در یاد ها زنده بود. اما چه باک که روسیه مسیحی سرزمین ملت های شرقی که در میان اهالی آنها مسلمان هم کم نبود را اشغال نماید! حال آنگه این اقوام سده ها پیش از مهاجرت روسها در این سرزمین ها زندگی می کردند و فرهنگ و آداب و مذهب خود را داشتند . اما روسیه تزاری به جابجایی گسترده دست زد :جمعیت های بیگانه*(روس ها ،اکراینی ها، آلمان ها ، لهستانی ها و اسلاو های کرانه بالتیک) به این مناطق گسیل شدند .پس از انقلاب روس سیاست جابجایی جمعیتی با گستردگی بیشتری دنبال شد (ولی اینبار به نام “همبستگی خلقها” ). هدف از این مهاجرت اجباری کاهش نفوذ فرهنگ، زبان و ادیان این ملت ها و جایگزین کردن آن با فرهنگ و زبان روسی و مرام سوسیالیستی حزب بود . بدینگونه تاریخ این خلق ها از صافی ایدئولوژی حزبی می گذشت و در چارچوب تاریخ روسیه باز سازی می شد. این تاریخ “روس محور” از سوی “اروپای خود محور بین”وجهه جهانی یافت . تنها در اواخر سده بیستم بود که یک جانبه گری تاریخی مورد نقد جدی قرار گرفت
گاهشمار:
1240 1480 “روس کیف” و ” روس مسکو” زیر یوغ مغول ها. “کیف” شهر پر آوازه اسلاو ها بکلی از بین رفت . و دوباره زایی آن در فضایی اروپای انجام شد
1380 حاکم پرنس نشین مسکو برای نخستین بار مغول های طلایی را شکست میدهد.اما همچنان حاکمیت مغول بر مسکو باقی می ماند. 1478 پرنس مسکو برای همیشه از یوغ مغول رها می شود
1521 خان کریمه مسکو را تسخیر می کند
1545 ایوان مخوف به خانات کریمه و سپس به استر خان در شمال دریای خزر( کاسپین) حمله می برد
1570 روس های مسکو دست به ایجاد کلنی در شرق می زنند. آغاز کلونیزاسیون سیبری توسط مسکو .
1571 حان کریمه مسکو را به آتش کشید .اما سال بعد روس ها در جنگی نزدیک مسکو خان تاتار را شکست دادند
1611 لهستان مسکو را تسخیر کرد.پس از مدتی نیروی اشغالگر مجبور به ترک پرنس نشین مسکو شد. میشل رومانف حاکم و سپس تزار روسیه شد و دودمان او تا سال 1917 بر سریر قدرت باقی ماند
1646 مطابق قانون جدید ، دهقانان و فرزندان آنها از آن پس به مالکیت مطلق زمین داران در می آیند(سیستم سرواژ) و مالکان مسئول گردآوری مالیات از آنها می باشند .
1700 و اشغال کرانه دریای با لیتیک بنای شهر پتروگراد بدست پتر کبیر نهاده و پایتخت از مسکو به پترز بورگ پس از یک جنگ طولانی با سوئد
1762کاترین کبیر شمار فراوانی کلنی آلمانی به شرق منتقل نمود (برای نمونه آلمان های مستقر در کرانه ولگا) که شامل صنعتگران و دانشمندان بودند و به منظور مدرنیزاسیون کشور و پایه ریزی سیستم آموزشی به زبان روس آورده شده بودند.
1772 تقسیم لهستان توسط اتریش ، پروس و روسیه.
1792 تقسیم مجدد لهستان میان پروس و روسیه
فهرست
شاهزاده نشین مسکو
ار سده سیزدهم تا شانزده یکی از شاهزاده نشین های شرق رود “دنیپر” به نام مسکو به تسخیر سرزمین های همسایه دست زد .در اواخر سده چهاردهم 1380، برای نخستین بار پرنس مسکو ، دیمیتری دونسکوی بر خان مغول در سرزمینهای جنوبی ترک نشین ، پیروز شد.پس از مرگ پرنس ، میان پسرانش جنگ در گرفت و در سال 1462 ایوان سوم بر دیگران پیروز شد و سپس پرنس نشین مسکو را برای همیشه از تابعیت نووگراد در غرب رهانید و به وِیژه توانست سرزمین های تحت فرمانش را از زیر یوغ امپراتوری در حال احتضار مغول آزاد نماید. ایوان سوم خود را حاکم روس نامید و فرمانروایی را در خانواده خود موروثی کرد .نواده او ایوان چهارم ملقب به مخوف خود را تزار ( جانشین سزار رم)اعلام نمود ،.هر چند او نتوانست تصرفاتش را از سوی غرب تا دریای بالتیک توسعه دهد و در مقابل اتحاد سوئد و لهستان و لیتوانی شکست خورد ،اما توانست به دریا های جنوبی دسترسی پیدا نماید: در سال 1510 در شمال دریای سیاه “خانات کازان “و در سال 1556 شمال دریای کاسپین”خزر” خانات استراخان را تسخیر نمود.
نقش قزاق ها در پیدایش امپراتوری روسیه
از آن پس دروازه های شرق به روی تزارهای روسی گشوده شد: تنها نیروی بازمانده در منطقه دسته های بزرگ قزاق بود که از مردان جنگی اقوام مختلف اسلاو ارتدوکس و ترکان مسلمان و تاتار ها تشکیل می شد و به راهزنی اشتغال داشتند و به صورت دسته های مزدور در خدمت حاکمان همسایه قرار می گرفتند . شمار زیادی از آنها در جلگه های ولگا تا کرانه های دریاچه اورل ساکن بودند قزاق ها به عنوان ارتش مزدور روسیه ،سرزمین های شرقی را تسخیر نموده و کلنی های اسلاو را در سیبری مسقر نمودند. *گسترش سرزمین های جدید جایگاه ایوان مخوف(1530-84) م را به عنوان تزار استحکام بخشید.
در سده بعد ،همه گیر شدن سیستم سرواژ (بیگاری دهقانان وابسته به زمین) در روسیه موجب فرار دهقانان از محل زندگی و پیوستن به دسته های قزاق شد. این گروه های مسلح راهزن،در ادامه فعالیت خود صاحب دسته های سوارنظام و دریانورد هم شدند. قزاق ها از سوی پرنس نشین های روس و حتی لهستان تحمل می شدند و گابگاه در جنگ ها به خدمت این یا آن قدرت قرار می گرفتند.قزاق ها در پیشروی روس ها بسمت شرق نقش پیشاهنگ سپاه روس را داشتند.پس ار آنها بازرگانان روس و به دنبال آنها دیوانسالاران و ارتش تزاری در سرزمین های جدید مستقر شدند . آنها در سده هفده(1640) به اقیانوس آرام دست یافتند.
با مرگ ایوان مخفوف وسپس سلطنت کوتاه جانشین او، دوره ای از هرج و مرج و کشاکش میان پرنس های روسی در گرفت که در سال 1611 به تسخیر مسکو توسط لهستان منجر شد. سوئدی ها نیز به نوبه خویش شهر نووگراد را اشغال نمودند. اما به زودی شورش های محلی آغاز شده و نیروی اشغالگر مجبور به ترک پرنس نشین مسکو شدند به دنبال آن میشل رومانف، که وصلتی با خانواده سلطنتی ایوان مخوف داشت ، حاکم شاهزاده نشین مسکو و سپس تزار روسیه شد .دودمان رومانف به مدت 300 سال اوتا پایان جنگ جهانی اول 1917 بر سریر قدرت باقی ماند.
کیف میان شاهزاده نشین مسکو و اروپا
شهر کیف و تمدن “روس کیف” بدست مغولان ویران گشت. در سده های بعدی “شهر کیف دوباره جان تازه ای گرفت و این بار تحت حاکمیت اشرافیت لهستان. گسترش و رونق سرزمین های حاصلخیز اکراین در رابطه فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی با اروپا و معادلات قدرت میان عثمانی و اروپا انجام گرفت. شهر کیف در گذشته مرکز تمدن اسلاو ها بود .آئین مسیح و خط “سیریلیک” توسط فرمانروایان کیف به اروپای شرقی و سرزمین های اسلاو نشین گسترش یافت .مخترعین این خط “سنت سیریل و سنت متد یویانی” برطبق آوا های زبان رایج “کیف “این خط را اختراع شکل دادند. زبان مردم کیف در روند تحول خود واژگان فراوانی را از زبان لهستانی وام گرفته است *. کوتاه سخن اینکه “کیف”و سرزمینی که امروز “اوکراین” نامیده می شود بدلیل موقعیت جغرافیایی و همگرایی های فرهنگی بیشتر بسمت غرب گرایش داشته تا در سمت شرق که قبایل تاتار و ترک مستقر بودند. از جمله تفاوت های”کیف” با شاهزاده نشین های شرقی موقعیت به نسبت آزاد تر دهقانان در مقایسه با “موژیک” های روسی بود.
*La Russie et l’Ukraine, histoire partagée, mémoires divisées
اشرافیت لهستانی حاکم بر اوکراین در پی این بود که مردم را به پیروی از آیین کاتولیک وادارد. این سیاست موجب شورش های گسترده در سال 1648 شد .تزار روسیه از فرصت استفاده کرده قزاق ها را روانه تسخیر این سرزمین ها نمود و به آنها قول امتیازات زیادی را داد. نتیجه این یورش تقسیم اوکراین میان لهستان و روسیه شد و روسیه کنترل کیف و نواحی اطراف آن را به دست آورد.
در این دوره ،کسب تمدن اروپایی ،رسیدن به آب گرم دریا ها و اقیانوس و حاکمیت بر سرزمین های آسیایی را رویایی تزار های روسی بود. “پتر کبیر ” یکسال به صورت ناشناس در اروپا مسافرت نمود و با پیشرفت های اقتصادی و فرهنگی آن آشنا شد *و زمانی که به قدرت رسید شهر پتروگراد را در کرانه دریای بالتیک پنیاد کرد و پایتخت را از مسکو به این شهر منتقل نمود. امپراتوری روسیه با کشور گشایی های پتر کبیر آغاز شد و در دوره کاترین دوم سرزمین های گسترده ای را تسخیر نمود.
سیاست گسترش یسوی شرق بر دو پایه استوار بود ، نیروی نظامی قزاق برای تحت فرمان درآوردن قبایل پراکنده صحرای سیبری در شرق و دست یابی بر کرانه های دریای سیاه و دریای کاسپین در جنوب. پس از اشغال سرزمین ها بازرگانان روسی فرا میرسیدند و به دنبال آنها دیوانسالاران و واحد های نظامی ارتش تزاری. اما برای استمرار حاکمیت در این مناطق دور افتاده لازم بود جماعتی را از غرب به این مناطق نقل مکان دهند . این گروه مهاجر از امتیازات فراوانی برخوردار بودند و از آنجا که ریشه محلی محروم بودند ، وابستگی شدیدی آن ها را بر حکومت تزاری می افزود . اما شمار روس های مهاجر در حد گستردگی سرزمین های تسخیر شده نبود. بهمین جهت شمار فراوانی از اسرای جنگی لهستانی و اوکراینی و سرزمین های اطراف دریای بالتیک هم به این مناطق شرقی اعزام می شدند. حتی کاترین کبیر که خود ریشه آلمانی داشت و روسی را به درستی صحبت نمی کرد شمار زیادی از دهقانان فقیر آلمانی را به شرق منتقل نمود . این مهاجران بیگانه کمتر با مردمان محلی آمیخته می شدند بطوریکه همچنان پس از گذشت چندین قرن درصد مهمی از آنان در کشورهای تازه استقلال یافته زندگی می کنند. و گاه و بیگاه روسیه به عنوان حفظ جان ومال آنها با حکومت های محلی درگیر می شود.
جابجایی جمعیت و به ویژه بشکل اجباری مسائل پیچیده و دردناکی برای جوامع بشری ایجاد کرده که هم مهاجران و هم مردم بومی هنوز پس از قرن ها از آن رنج می برند.
پانوشته
منابع
a Russie et l’Ukraine, histoire partagée, mémoires diviséesL