فهرست

تحکیم پایه های دودمان

 

شاه اسماعیل رویای استقلال “کشوری جدا سر” از همسایگان را همراه با آرزوی دویست ساله دودمان صفوی برای کسب قدرت به ثمر رساند و به زور شمشیر “رعیت” را به زیر علم خود درآورد :”خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود”. ناکارآمدی شمشیر قزلباش در مقابل توپ های عثمانی در جنگ چالدران نمایان شد ، اسماعیل که از رزم سرخورده بود جانش را در سی و هشت سالگی در بزم از دست داد و استوار کردن پایه های حکومت  صفوی را به فرزند ده ساله خود تهماسب سپرد. بیش از دو دهه به درازا کشید تا شاه جوان توانست آشوب ها را سروسامان دهد و حکومتش را بازسازی کند : قبای الوهیت را از تن خارج کند و به روحانیت بسپارد و اشرافیت قزلباش که خود را عاملان انقلاب صفوی میدانستند از میدان به در کند و “غلامان خاصه” را به جایشان بنشاند . در طول سلطنت پنجاه و سه  ساله شاه تهماسب ایده پادشاهی ایرانی با نظرات روحانیون  جبل عاملی در هم آمیخت و با بکارگیری تجربه دیوانسالاری گذشتگان مسیر آینده تاریخ معاصر ایران را رقم زد.

گاهشمار عهد تهماسب

1526/932 جنگ داخلی میان روسای قبایل قزلباش

1526-1858  حکومت گورکانیان هند ،مغول تباران پارسی زبان.

1528/ 934: پایان جنگ داخلی و پیروزی شاه تهماسب جوان در جنگ با ازبکان در تربت جام

شاه تهماسب : از نه زن او هفت تن از بردگان گرجی بودند. او شاهی ثروتن اندوز و بشدت خسیس بود

1540 -1553 تهماسب  4 بار به قفقاز حمله کرد  : 130 هزار  اسیر گرجی گرفت و کلیسای های ثروتمند منطقه را تاراج کرد

1553 چهار حمله گسترده عثمانی به ایران که نتیجه ان از دست رفتن مناطق وسیعی در آناتولی شرقی و میان نهران بود.

1555- صلح آماسیه تعیین مرز میان ایران و عٍثمانی.

 

1576- شاه با نوره مسموم شد.

شاه طهماسب به جمع‌آوری مال و ثروت علاقه خاصی داشت. خزاین او همیشه از مسکوکات، طلا، نقره، پارچه‌های نفیس و انواع سلاح‌های قیمتی انباشته بود. وی ۶۰۰ شمش طلا و ۶۰۰ شمش نقره در قلعه قهقهه ذخیره کرده‌بود.[

شاه طهماسب به دور شهر تهران حصاری با یک صد و چهارده برج کشید.

پس از پایتخت شدن قزوین، شاه طهماسب جاده‌های قزوین – مشهد و قزوین – تبریز را وسیع و ارابه رو کرد.

شاه در آذربایجان قشون دایمی ایجاد کرد. بدین منظور چهل هزار سرباز را به رهبری نظام الدین روملو به شهرهای تبریز و مرند و دیگر شهرهای آذربایجان غربی فرستاد. هزینه این قشون دائمی حدود ۸ کرور طهماسبی بود.

او موسیقی را ممنوع کرد و موسیقیدانان را از دربار اخراج کرد. روابط تهماسب و محقق کرکی به عنوان شیخ الاسلام در ایران صفوی.

حکومت تهماسب

 

قلعه هرات، نبرد با ازبکان بر سر خراسان و شهر هرات یکی از درد سر های دوره صوفی بود
httpscommons.wikimedia.orgwikiFileHerat_6913a.jpg#mediaHerat_6913a.jpg

 

شاه اسماعیل در سال 916 هجری شیبک خان ازبک را شکست داد و سرزمین خراسان را به قلمرو صفوی افزود و پسر بزرگ خود،تهماسب را که دو سال بیش نداشت به عنوان سلطنت خراسان به هرات فرستاد .” زندگی شاه عباس ، فلسفی جلد اول ص 36…پس از مرگ شاه اسماعیل*، پسر تهماسب در سن ده سالگی بر تخت پادشاهی ایران  نشست. قزلباش ها به سرعت از این موقعیت برای گسترش قدرت خود استفاده کردند و کوشیدند امتیاز های از دست رفته دوره پایانی شاه متوفی را بدست آورند. اما رقابت سران قبایل برای دستیابی به جایگاه سیاسی در حکومت و تسخیر اراضی قبایل رقیب به جنگ داخلی میان آنها منجر شد و به زودی آثار مخرب این آشوب ها دامنگیر مردم و بخطر افتادن مرز ها شد : ازبک ها شهرهای توس و استرآباد را گرفتند و شهر های  دیگر خراسان را غارت کردند. شاه جوان که 14 سال بیش نداشت ، وزیرش را مسئول جنگ داخلی میدانست و به دست خود او را کشت و با سپاه به سمت خراسان حرکت کرد. با وجود برتری  شمار ازبکان و بزدلی سران بعضی از قبایل قزلباش ، شاه جوان در مرکز سپاه همراه سربازان زیر فرمانش با دشمن جنگید و آنها را شکست داده و هرات را پس گرفت. اما درگیری  میان سران قزلباش موجب ادامه حملات ازبکان به خراسان شد.پس از ده سال آشوب ، بر شاه روشن گردید که با وجود ادامه کشمکش های خونین  میان قزلباش ها ، اقتدار شاهی بر باد خواهد رفت.او بیش از هر زمان مصمم شد ،حاکمیت خود را مستقر نماید. کشته شدن حسین خان شاملو ، سرکرده قزلباشان در سال 1933/940  ،پایان حکمرانی قزلباش ها و برقراری مجدد سلطه شاه بود.

بازسازی قدرت

صفوی قهقهه
دو تن از برادران شاه در خدمت عثمانی قرار گرفتند و به ایران حمله کردند در دژ قهقهه زندان بودند. جانشین او اسماعیل دوم بیست سال در این محل در زندان بود

در هنگام تاسیس دودمان صفوی سازماندهی حکومت کاملا مغشوش بود و امور مذهبی ، سیاسی و سپاهیگری در هم تنیده و ناروشن بود . هرچند که شبکه تبلیغاتی صوفیانه صفوی  شاخه هایش را آناتولی و سوریه هم گسترده بود و سپاه قزلباش آمادگی مقابله با دیگر قبایل مدعی حکومت بود و برای تامین هزینه های خود هرزچندگاهی یورشی به سرزمین کفار میکرد ، اما نه سازماندهی خانقاهی و نه نظام مدیریتی قبیله برای اداره سرزمین های تسخیر شده  کفایت نمی کرد و به سرعت عوامل تشکیل دهنده “انقلاب صفوی” دست و پا گیر اداره کشور شد. شخصیت کاریزمای اسماعیل و ادعای های غالیانه او ، صوفی یان پشمینه پوش که حالا ” اگر پیازی جلوی آنها می نهادی ، پوستی هم از آن باقی نمی ماند” ، قزلباش های مدعی قدرت ، همه و همه به کار حکومت نمی خورد. شاهان صفوی اگر می خواستند قدرت خود را نگه دارند می باید پایه های اجتماعی و سازماندهی قدرت را تغییر می دادند. “رعیتی” که به زور شمشیر دین جدید را پذیرفته بود می باید اصول آن را درونی میکرد و به آن اعتقاد پیدا میکرد، در نتیجه احتیاج به ملایانی داشت که از انجام این مهم برآیند . حفظ “امنیت” داخلی و مقابله خارجی نیازمند سپاهی بود که تحت امر شاه باشد و نه سران قزلباش . حکومت برای اداره کشور به دیوانسالاری داشت که تجربه ای مدیریت اداری و سیاسی داشته باشد و این کیفیت نزد “تاجیکان” داشت (واژه ای که قزلباش ها برای پارسی زبانان به کار میبردند). انجام چنین تغییرات اساسی در ساختار قدرت کاری بس خطیر بود که بانیان انقلاب صوفی بدان رضایت نمیدادند.

 

جدائی نهاد سیاست از نهاد مذهبی

در سال های نخستین حاکمیت بنیانگذار دودمان صفوی(از 1501 -1514)  شاه اسماعیل در راس کل ساختار قدرت قرار داشت . او تجلی  زنده الوهیت و منصوب  مستقیم خدا تلقی می شد و زیر دستانش ملزم به رعایت اوامر او بودند  او همچنین خود را  نماینده  امام غایب می خواند  و نافرمانی از او گناه محسوب میشد. اما پس از شکست در جنگ چالدران در برابر عثمانی ها مرتبه الوهیت شاه بشدت کاسته شد و انتصاب “صدر” به ریاست امور مذهبی موجب تفکیک نهاد سیاست ( به رهبری شاه) از نهاد دینی(صدر) شد . صدر اقتدارش را مدیون شاه بود و وظیفه اصلی اش برقراری یکپارچگی عقیدتی (تسلط شیعه) در سراسر کشور .

در عهد صفویان متقدم  “صدور” مقام نظامی هم داشتند و برخی از بزرگان آنها در جنگ چالدران در قلب سپاه صفوی جای داشتند و دو تن از سران اصلی آنها در میدان جنگ کشته شدند. اما در اواخر دوره شاه اسماعیل ، صدر و نهاد زیر فرمانش تنها در امور مذهبی به تبلیغ  مذهبی می پرداختند و از دخالت در امور سیاسی و نظامی منع می شدند. “در دوره پایانی حکومت شاه اسماعیل یکپارچگی عقیدتی تا اندازه زیادی حاصل شده بود،و از این پس توان صدر عمدتا به حفظ نهاد دینی موجود ، و خاصه به اداره موقوفات اختصاص یافت.”این فرایند در دوره شاه تهماسب تکامل یافت. اما در کنار مقام “صدر” که پستی حکومتی بود، نیاز به ارگان مستقلی که بتواند تشیع را در جامعه نهادینه نماید ، ضروری می نمود.

 شکل گیری نهاد مستقل روحانیت

محقق کرکی از نخستین علمای شیعه جبل عاملی که به درخواست شاه تهماسب به ایران آمد .

“ثبات  واقعی مذهب شیعه  در  دوران طولانی تهماسب  عملی شد  و مهاجرت علمای عرب در همین دوره به اوج خود رسید. محقق کرکی ” نایب الامام” نامیده شد   و شاه از مناهی خود توبه کرد و این امر مقدمه ای  از دعوی تعبد و تقدس پادشاهان صفوی و ملازمانشان شد. دست روحانیون  در همه امور شرعی و عرفی  باز شد… او به سال 1523/939 پس از توبه کردن از مناهی گذشته ، دستور بر بستن شرابخانه ها و به ویژه خانه ها و بیت الطف و سایر نامشروعات کرد .برای نخستین بار در تاریخ ایران  شاهی ملایی را از خود شایسته تر برای سلطنت دانست . او بود که به علمای اعلم نسبت نیابت امام غایب میداد. روحانیون شیعه از ممالک عربی همراه خانواده هایشان به ایران مهاجرت کردند و گروه اجتماعی ویژه ای را تشکیل می دادند.

مساعدت مالی به روحانیون از دوره اسماعیل یکم  شروع و در زمان تهماسب گسترش یافت. تهماسب علاوه بر اینکه موقوفات زیادی برای محقق کرکی و فرزندانش  تعیین نمود   او را در اداره امور نیز وارد کرد. علمای  به مکنت رسیده  همکاران شان را از شام به ایران فرا خواندند.. آنها نسب عرب خود را حفظ کرده و گاها حتی فارسی هم نمی دانستند و کلاس هایشان به عربی بود .. این مهاجرت تا پایان حکومت صفوی ادامه داشت. انها در شهر های گوناگون پراکنده شدند و گاها نام شهر ها را نیز بر خود افزودند.

در زمان به قدرت  رسیدن  شاه عباس یکم  131 سال از  دولتی شدن شیعه می گذشت  و نهاد روحانیت به دلیل محیط مناسب برای شکوفایی  و زمان کافی داشتن توانست بیک نهاد  جا افتاده  در ایران تبدیل شود. شیخ بهایی که خود از جایگاه ویژه ای برخوردار بود  توصیه کرد که شیخ لطف الله عاملی را نیز به ایران دعوت کنند……طرد عناصر  انحرافی  عقاید  قزلباشان  و فرایند  استحاله  دین از صورت مجموعه خامی  از باور های عامیانه  به حالت  دین شهر پایه  نهادینه ای  در حکم  تکیه گاه دولت بود….هسته  طبقه دینی – دیوانی جدیدی تشکیل شد  که مشروعیت صفویه را استحکام می بخشد  و آن را  از حماسه صفوی صوفی گری و قصه ابومسلم و دیگران بی نیاز می کرد.

روحانیون بر پایه شان اجتماعی و تمایلاتشان به مثابه گروهی همگون و مستقل از شاه در چارچوب هیئت حاکمه قرار گرفتند و به یکی از قطب های اصلی توازن قوا در قدرت سیاسی تبدیل شدند.

مشروعیت‌دهی فقها به عقاید غالیانه شاه‌اسماعیل (جعفریان) مطالعه شود

به تدریج از ایمان و اخلاص روحانی قزباشها نسبت به مرشد کامل یا پادشاه صفوی، کاسته می شد و علاقه به مقامات دنیایی و عشق به تحصیل جراه و مقام جای آن را می گرفت ” فلسفی

فرو کشیدن  جایگاه  قزلباش ها در بلوک قدرت

صفوی قلعه قهقهه، در نزدیکی مشکین شهر اردبیل ، محل خزانه شاهی و زندان شاهزادگان

پیش زمینه :از آنجا که   اعراب  ترک  ها را بچشم  غلام و کنیز می نگریستند ، لذا آنها تنها با اسلام آوردن میتوانستند ادعای برابری داشته باشند.ترکان خراسان مذهب تسنن که در خراسان غالب بود پذیرفتند ، اما غلامان سلاطین  آل بویه به دلیل تماس نزدیکشان با شیعیان  ، پیرو این مذهب شدند.” ترکمنهای ساکن آناتولی ، شام و دیار بکر  زندگی می کردند  به قبیله های گوناگون تقسیم  می شدند  که از عهد  سلجوقی  به این مناطق کوچ کرده بودند….تمایل انها به شیعه از پیرامون سده ششم آغازید “..بسیاری از قبیله های آناتولی در زمان ایلخانیان مغول شیعه شدند- یونس امره و حاجی بکتاش در این زمان بسر می بردند.تاریخ ادبیات صفا 130.یکی از علتهای تغییر مذهب   خاندان صفویه  از مذهب شافعی به مذهب  شیعه 12 امامی،  داشتن مریدان بسیار در میان این فبایل بود.  هسته مرکزی از سران قزلباش وجود داشت که وظیفه اصلی آن حفظ و نگهداری  اسماعیل  بعنوان رهبر  تشکیلات صوفیه بود. اساس روحیه جنگی آنان بر وفاداری  قبیله ای و تعصب قزلباشی است.  اگر این ویژگی ها در زمان مبارزه برای کسی قدرت مفید بود ، پس از تصاحب حکومت نه شاه ، مرشد کامل گذشته بود و نه قزلباش ها مرید و وفادار او . هر کس در پی کسب امتیاز بیشتر در قدرت سیاسی و اقتصادی بود . سران قزلباش به دلیل ساخت عشیرتی قبایلشان ، هوادار استقلال قبایل بودند و این با خواست شاه که طالب حکومت مرازی قدرتمندی بود ،همخوانی نداشت .بنابراین شاه در پی کاهش و جایگزین کردن قدرت قزلباشان  از طریق ایجاد نهاد های موازی بر آمد.  در زمینه سپاهیگری به ساماندهی غلامان خواسته دست یازید و برای اداره کشور به دیوانسا لاری . فارس ها، غلامان خاصه و  ترکان غیر قزلباش نقش پر رنگی در دیوانسالاری کشور پیدا کردند.

نقش روز افزون غلامان خاصه.

 

 

تجربه بکارگیری بردگان در اداره کشور در امپراتوری عثمانی و مملوکان سوریه و مصر الگوی شاهان صفوی بود. زمانی سامانیان و سپس خلفا از بردگان ترک به عنوان ابزار حاکمیت استفاده می کردند ، اما صوفیان بکتاشی ایده بکارگیری کفار مسیحی را در ینی چری (سپاه جدید) به عثمانیها دادند : سالانه تعدادی از کودکان از  بالکان به عنوان  مالیات جمع آوری میشد ( یمنه ش؟؟/) و پس از گذراندن آموزش های ویژه،آنها در سپاه و اداره کشور بکار گرفته می شدند . صفویه این طرح را با مسیحیان گرجی به اجرا گذاشت .  شاه تهماسب تنها در یکی از حملاتش به گرجستان بیش از 130 هزار برده که اغلبشان زن و مودک بود همراه خود  آورد .نقش زنان گرجی ها در حرمسرای شاه بسیار پر رنگ بود و از میان  نه زن شاه هفت تن آنها گرجی و یا چرکس بود. ریش سفید حرم که در غیاب شاه  جانشین او بود و مقامی مهم در دربار به حساب می آمد از میان هیمی قوم بود  شماری از این خواجه گان هم در خانه های بزرگان  خدمت می کردند. اما عمده این اسیران در سپاه و دیوان به خدمت گرفته می شدند و شماری از آنها به بالاترین رتبه های کشوری و لشکری میرسیدند و طبقه نوپای اشرافیت صفوی را تشکیل می دادند مه همه امکانات و ثروتش را مدیون شاه بود و در صورت تمرد و یا کرگ ایت مقام و ثروت بدست صاحب اصلی اش یعنی شاه باز می گشت . به آنها نام های ایرانی داده می شد و گاهی برای افزودن به مشروعیت شاهان صفوی بنام این غلامان از اسامی پهلوانان شاهنامه گرفته می شد تا یاد آور عظمت ایران باستان باشد

جایگاه شاه در ساختار جدید حکومت:

 

ایران صفوی مظهر امپراتوری اندیشه کهن سال ایرانی و قدرت نامحدود شاه  بود. قدرت استبدادی  شاه و افزون بر آن عدالت ، مهرورزی  و نیک خواهی او نسبت به زیردستان بود  .او در پی تمرکز قدرت ، بجای سرسپردگی صوفیانه مرید و مراد ، اینبار سرسپردگی به شاه را قرار داد. شاه دیگر ان نقش مذهبی مانند اسماعیل را نداشت. “دیگر نه ایمان  دینی و طایفه ای بلکه  روابط و منافع فردی  پایه  تعهد به شاه بود…. به ویژه  غلامان خاصه که به عنوان برده از شبکه بومی اش ریشه کن می شد  و در خاک نوی دولت همایونی کاشته می شد. شاه به او هویت اسلامی می بخشید که شرط اولش وفاداری شیعی  به شاه و ظل الله بود “.  شاهان صفوی با “گره زدن مقوله سرزمین و دین” و استفاده از سلسله مراتب مذهبی  به حکومت خود  مشروعیت می بخشیدند  و با  به واگذاری زمین  و مقامات محلی به افراد شایسته اما بی ریشه محلی  حکومت مرکزی را زورمند تر می کردند. هرچه صاحب منصب بی سر و کار تر  ، وابستگی اش  به حکومت مرکزی بیشتر . در مناطقی که انجام این کار میسر نبود از طریق مشاغل موازی کار حاکمان را کنترل می کردند  و  گردآوری  اطلاعات دست اول توسط این افراد ، حکومت را در پیش بینی دسیسه ها محلی آگاه می کرد. نزدیکی  به قدرت و سرسپردگی  از کار امدی  حتی نسبت های قومی و یا مذهبی  اهمیت بیشتری  بیشتری داشت. شاه از گروگانگیری فرزندان بزرگان محلی  برای کنترل آنها سود می جست : تربیت این فرزندان در  پایتخت و در حاشیه دربار امری  رایج بود . استبداد  شاه همراه با عدالت و بنده نوازی . بود و به گفته میرفندرسکی : عدالت  شاهانه ربطی نه شرافتمندی دارد و نه  به پروایی از گزند رساندن. خونریزی شاهان  در واقع برای ترساندن مردم است  و جلوگیری  از  ستمگری و خونریزی آنان  به عبارت مدرن  خشونت مونوپولیزه.

 

 

 

**************************************************

پا نوشته

*مرگ شاه اسماعیل   نصرالله فلسفی:

 

 

 

 

 

 

 

منابع

همان منابع بخش نخست>https://persian.rah-chemin.com/safa1