زمینه: شکست قشون قاجار از روسیه در دوره فتحعلی شاه ،ناقوس پایان عصر سرداران سلحشور در ایران بود. اگر سر سلسله قاجار به زور شمشیر تا پشت دیوار مسکو رفت و با دستی پر از اسیران قفقازی به تهرا ن بازگشت، جانشین او تا چمن سلطانیه پیشتر نرفت و عباس میرزای ولیعهد را با حکم جهاد علما به جنگ ارتش روسیه فرستاد و نتیجه از دست رفتن قفقاز شد .شاه از ماتم به حرمسرا به نزد زیبا رویان قفقازی پناه برد .و دلسوزان حیران که چه باید کرد با آشفتگی مملکت. اندیشه اصلاحگری از همین شکست میان برخی نخبگان حکومتی ریشه گرفت. نخستین موج گسترش اصلاحات حکومتی از تبریز ، دارالسلطنه ولیعهد آغاز شد و به صدارت قائم مقام فراهانی انجامید اما پیش از اینکه بتواند پیشرفتی حاصل کشور کند با بد گوئی دشمنان از کار برکنار و به قتل رسید . موج دوم که با شدت و گستره پهناورتری امید های دگرگونی را مژده میداد با صدارات میرزا تقی خان امیر کبیر نمایان شد. این بار اندیشه تحول خواهی پشتوانه زورمندتری داشت. اما شاهزادگان و ملایان و خوانین پر زورتر از امیر بودند و در میانه کار جان او را در حمام فین کاشان گرفتند . در این احوال بنیاد های سیاسی نو هنوز سامان نیافته ویران گشت وو پیام های امید بخش یکسره بر باد رفت. آشفتگی کشور را فرا گرفت، دو بار بیماری وبا ، و چند بارقحطی نان، گرسنگان پایتخت را به جان آورد. زنان به میدان آمدند.

نه اصلاحاتِ گابه گاه حکومتی و نه شورش های کور تهیدستان شهری هیچ یک توان لازم رانداشت تا ساختار اجتماعی -سیاسی جامعه را دگرگون سازد .اصلاحات شکست می خورد اما همزمان گفتمان های نو گسترده و فرهنگ جامعه دگرگون می شد، تجربه همگانی پر مایه تر می شد: “روح زمانه”، در جستجوی ساز و کار تغییر بود .

شکست اصلاحات- پیشرفت افکار

برگرفته از اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار نوشته فریدون آدمیت ص76 تا 82

جنبش اصلاح طلبی که در کانون دولت پدید آمده بود، جنبشی که درخشش داشت اما دیر نپائید نیروی انگیزش آن جنبش مترقی کاهش یافت، در پی نوید های دولت یاس آمد . عکس العمل آن دولت علیه کارهایی که خود آغاز کرده بود و بدست خود بر هم زد،چنین بود: از شورای دولت فقط اسمی ماند ، مجلس مصلحت خانه رونقی نیافته ،مدیرش را به حکومت یزد فرستادند، مجلس فراموشخانه* را نیمه کاره برچیدند و این دستگاه را مایه”فتنه و فساد” دانستند. چندی نگذشت که شاگردانی که در سال 1237 خ/  م 1858 برای تحصیل به فرانسه فرستاده بودند ،بازگرداندند و گفتند”جمهوری پرست و بی دین خواهند شد”. تلقین این اندیشه از دولت روس بود که دشمن روشن گرائی بود و دشمن ترقی ایران.

در علل بازگشت دولت از راه اصلاح طلبی و پیش گرفتن سیاست ارتجاعی ممکن است چنین برهان آورد که مغز های متحجر با هرگونه نوجویی سر ستیز داشتند .گذشته از نادانی، انگیزه سود جوئی هم آنان را به مخالفت با هر تغییری بر می انگیخت. تاهمین که بهانه ای بدست افتد ، هر نقشه مترقی را برهم زنند چه نفع طبقه حاکم در تغییر و اصلاح نبود.

اما دولت با مسائل داخلی دیگری هم روبرو بود . به جای اینکه چاره درستی بیندیشد، واکنش او در روبروئی با دشواری ها رد اصلاحات بود از جمله مهمترین آن خشکسالی و قحطی نان بود و آشوب های پی در پی شهری. قضیه نان شهر همیشه مسئله سیاسی به شمار می رفت.

قحطی شهر ، شورش زنان:

مردم تهران از بی نانی پریشان حال بودند. با این راه های ارتباطی بد، غله به شهر نمیرسید گرسنگی شرم زنان را برده بود ، به هر کس میرسیدند، یاری می جستند، روز هفدهم شعبان 1277 شاه از شکار برمی گشت که انبوه ” چند هزار نفری زنان “جلوی او را گرفتند. نان خواستند. جلوی چشم او نانوایی را چپاول کردند. به دستور شاه دروازه های شهر را بستند، روز بعد آشوب از نو برخاست چندین هزار زن هجوم آوردند و در پی آنان مردان… شاه از بالای قصر با دوربین به ازدحام مردم می نگریست .کلانتر شهر (محمود خان نوری) را سرزنش کرد. کلانتر با گروهی از گماشتگان به جمعیت زنان یورش بردند.خودش با چوب دستی چند نفر را کتک زد و یکی از زنان را مجروح کرد. شاه برآشفت و کلانتر را فراخواند. بیدرنگ فرمان داد ریشش را ببرند و او را به چوب و فلک ببندند.کلانتر شوریده بخت زیر چوب و فلک بود که شاه گفت:”طناب”. در آنی امر شاه اجرا شد. تا سه روز او را در میدان شهر آویزان کردند. و به دنبال اعدام کلانتر همان روز همه کدخدایان محله های شهر را آوردند و به چوب و فلک بستند.آن روز طغیان مردم فرونشست -طغیان که “با انقلاب سر موئی فاصله داشت.” روز بعد شاه جامه سرخ غضب پوشید . و با تنبیه کسان دیگر ترس در دل مردم انداخت. اما مشکل نان حل نشد. آشوب پی در پی برگشت، در یکی از این غوغا ها، نزدیک بود امام جمعه تهران کشته شود که غش کرد و نجاتش دادند. زنان باز برخاستند….” جمعی از زن ها، بعد از ظهر به جهت نان ازدحام نمودند . به مسجد شاه رفتند .شهباز خان قوریساول باشی را عوض میرزا موسی (وزیر دارالخلافه) کتک زدند…و آقای سید مرتضی برادر امام جمعه را کشیدند و کشان کشان تا بیرون مسجد بردند که بیحال شد و افتاد….در میان طایفه نسوان یک دده سیاهی بود که حمله می آورد و چوب و تخته دکان را می شکست، به زحمت او را گرفته و چند نفر زن ها را گرفته و گوش چند نفر از مردان را در میدان بریدند- تا فتنه آرام گرفت.

آن داستان از جهات گوناگون در خور سنجش تاریخی است : حد خشم مردم را می رساند ، بی تدبیری و بی کفایتی مدیران را روشن می دارد، دلالت بر این دارد که دولت چندان اعتبار و هیبتی در دل مردم نداشت.

اما موضوع مربوط به مبحث کنونی ما این است که آشوب ها ی سهمناک چه تاثیری در ذهن شاه بخشید. مخالفان اصلاحات به جای اینکه به فکر چاره بیندیشند، ساده ترین کار این بود که بگویند هر تغییری و نوآوری مضر است و هر قانون و قاعده ای جدیدی که شورای دولت وضع کند، حاصلش عجز و ناتوانی دولت خواهد بود . و همچنین اگر مصلحت خانه به عیب جویی دولت پردازد سبب فتنه و فساد خواهد گشت، و در اساس حکمرانی رخنه خواهد افتاد.

در این احوال بنیاد های سیاسی نو هنوز سامان نیافته،ویران گشتند- و پیام های نوید بخش دولت یکسره برباد رفتند.حتی دیوانخانه عدلیه بر هم خورد…حاج علی خان مراغه ای وزیر عدلیه شد.این کار هیچ قباحت نداشت که فراشباشی و رئیس دژخیمان دیروز که به جرم همدستی با میرزا آقاخان نوری از خدمت اخراج و تبعید گردیده بود – اکنون به “وزارت عدلیه اعظم” گمارده شود.

در تقابل آن واقعیت و برخلاف میل زمامداراندولت از یورش افکار مصون نبود .دامنه اندیشه های نو وسعت پیدا کرد ، گرایش به اخذ بنیاد های سیاسی و اقتصادی بیشتر شد، خاصه انتقاد بر غفلت دولت و عقب ماندگی مملکت اوج گرفت .

بر گروه طبقه اندیشمند ترقیخواه افزوده گشت که اکثریت آنان را دانش آموختگان دارالفنون و تحصیل کردگان فرانسه می ساختند .در این دوره مثل دوره پیشین، منبع افکار جدید در درجه اول کشور فرانسه بود. از طریق قفقاز و عثمانی نیز برخی اندیشه های تازه می رسیدند.  اکثر مروجان افکار نو در زمره دیوانیان بودند.

*************************

فهرست

فترت

پس از قتل امیرکبیر ، صدارت به دشمن او “میرزا آقاخان نوری” سپرده شد.در این دوره هفت ساله اداره امور ملک به سیاق پیش از امیر برگشت و آشفتگی ها از هر سویسر بذ کشید. ناصرالدین شاه ،نوری را برکنار کرد و سمت صدر اعظمی را حذف نموده و خود امور دیوانی را بدست گرفت. در این دوره فترت سررشته امور بیش از پیش از دست دولت بیرون رفت و شخص شاه به عنوان “سر رشته دار ” امور ،در برابر رعیت نمایان شد . قحطی نان و شورش زنان تهران پایه های حکومت را به لرزه در آورد و شاه دوباره دست به دامان اصلاحگران دیوانی شد. میرزا حسین خان قزوینی سپهسالار) به صدارت رسید.

سیر تفکر اجتماعی در دوره فترت

برگرفته از اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار نوشته فریدون آدمیت : ص 82 تا 119 اینک می پردازیم به سیر تفکر اجتماعی این دوره.

مجموع رساله های اجتماعی -سیاسی که به دست ما رسیده به دو دسته تقسیم می کنیم: نخست اندرزنامه ها که نمودار اندیشه پیشینیان هستند.دسته دوم آثار جدید که تحت تاثیر مستقیم اندیشه های غربی پرداخته شده اند.

موضوع اصلی نوشته های دسته اول عبارتست از: آداب سلطنت، قواعد حکومت ایران، ستایش عدل و پاسداری رعیت ، آبادانی کشور…این نوشته ها روی هم رفته بر این فرض کلی بنیان نهاده شده اند که مردم ودایع (امانت)  پروردگارند ، جان و مال و عرض و ناموس شان سپرده شده به فرمانروا. و چون جمهور خلق از قبیل “بهائم” هستند- به جهت هدایت آنان در امور دین خداوند پیمبران را فرستاد و برای نظام جهان ملوک را گماشت…. به عقیده ما اساسا مضمون این رسالات در فلسفه سیاسی نیست. انفعال اخلاقی است نسبت به ستمگری حکومت و فساد دستگاه حاکم.

دسته دوم آثار جدیدند: برخی از آنها ترجمه کتاب های** گوناگون اروپائی هستند که در ضمن معانی مهمی در فلسفه سیاست آورده اند.

دیگر رساله هایی که به طور اخص از مسائل اجتماعی و سیاسی ایران گفتگو کرده اند، از آن گونه باید از رساله ای از میرزا یعقوب***که به صورت ” طرح عریضه ای محرمانه” به ناصرالدین شاه یاد کرد. افزون بر آن دو رساله “یک کلمه” نوشته میرزا یوسف خان مستشارالدوله و “” به قلم میرزا محمدخان مجدالملک از آثار این دوره هستند. “یک کلمه” مهمترین رساله حقوق اجتماعی فرد است که در سال 1240 خ/1861 م به چاپ رسید.

در آثار این دوره مفاهیم و موضوعات جدیدی در سیر اندیشه نخبگان دیوانی خودنمایی می کند:مفهوم جدید دولت ، انواع نظام سیاسی دولت مانند سلطنت،جمهوریت،استوقراچیا( آریستوکراسی) )دموقراچیا(دموکراسی).

در ترجمه رساله حقوق ملل،اصل بزرگ “اراده ملت” را به عنوان منشا قدرت دولت شناخته است. تقسیم بندی دیگر نظام دولت ها از لحاظ “سلطنت روحانی و سلطنت مادیه”یا دنیاوی هم یاد آوری شده که در تحول دولت به جدایی مطلق سیاست از دین جوامع غربی انجامیده است. در جای دیگر از تفکر هگلی سخن می گوید و “مردان بزرگ را آلات اراده تاریخ و نمایندگان جریانهای سازنده تاریخ “می شمارد. و کیفیت “تنظیم و ترقی ” فرانسه را در زمان ناپلئون شرح میدهد و از عناصری گفتگو می شود که سبب افزایش ثروت و پیشرفت جامعه هستند. از پیشرفت زراعت و صنایع و تجارت و راه های ارتباط و چاپارخانه و تلگراف و تنظیم مالیات و اجرای عدالت سحن می روند. در آن سرزمین حتی قانون “اتحاد عمله جات در کار نکردن” برقرار است. در جای دیگر می گوید برخی از هموطنان نادان چنان می اندیشند که گویا عظمت سابقه خودمان را با همان وسایل قدیمه خودمان تجدید و برپا کرد. این خیال ضلالتی است تلخ و خود فریبی است نامسموع.

افزون بر آثار ترجمه این دوره که درباره آرای اجتماعی جدید سخن بسیار رفته است ، نویسندگان خودمان هم جهت عمومی کارشان در این نوشته ها انتقاد از نظام مطلقه است در ناتوانی دولت و پریشانی اوضاع کشور و لزوم ایجاد نظم قانونی. زبان انتقادات بس تیز تر می گردد از “دسپوتیزم سیاسی” آشکارا سخن می رود ، اندیشه آزادی و اصول “کنستی توسیون” شکل میگیرد ، ناسیونالیسم تجلی نوی می یابد. از مهمترین جنبه های تعقل اجتماعی ، ادراک علمی فلسفه سیاسی است….تفکر سیاسی هم از همان شیوه علمی سرچشمه می گیرد: ” دولت باید تمام امورات جزئیه و کلیه دولت را از روی علم و قواعد علمیه قرار بدهد”

یکی دیگر از این نویسندگان میرزا ابوطالب است که به روسیه و عثمانی و هنر و مصر سفر کرده و در رساله اش پس از برشمردن معایب کار ایران به این نتیجه می رسد که باید قانون اساسی تدوین گردد : دولت های مغرب دو شکل اصلی دارند “معتدله و “مطلقه” در شکل نخست ، دولت قدرت بر مخالفت قانون را ندارد .دولتهای مطلقه نیز خود بر دو نوع اند:”سلطنت مطلقه منظمه ” مانند روسیه و عثمانی، و “سلطنت مطلقه غیر منظمه” چون ایران و ترکستان و افغانستان. می نویسد بدون نظم قانونی “اتحاد دولت و ملت” ناممکن است. …دولتی که حفظ حقوق افراد ملت را واجب نداند “دیگر از رعیت توقع اطاعت و فدویت نباید داشته باشد.

رساله مجدیه میرزا محمد خان مجدالملک 1224-1298 در زمان امیرکبیر به ماموریت قفقاز رفت ، در صدارت دایی خود میرزا آقاخان نوری مورد سرزنش و توبیخ دولت واقع شد و به تهران بازگشت. سپس به عضویت مجلس مشورت خانه گمارده شد و در دولت سپهسالار وزارت اوقاف و وظایف را برعهده داشت . در سال قحطی 1288 کار غله کشور نیز به او سپرده شد……وزیر مملکت شرح تنزل دولت را میدهد… پس از توصیف مشروح کار مستوفیان و کارگزاران ، دستگاه دیوانی را عامل اصلی مشکلات مملکت می نامد..در پستی خوی طبقه حاکم چیزی نبود که نگفته باشد اما از درس خواندگان فرنگ هم سر خورده و دلتنگ است:”این انگور های نو آورده” گاه از بخت بد خویش می نالند که “از ولایات منظم…چرا به این ممالک بی نظم و در میان مردم بی تربیت ایرانی رجعت کرده اند” همین که این شتر گاو پلنگان مصدر کار و شغلی شدند …بالا دست همه بی تربیت ها برمی خیزند ..هر کدام از ایشان “این زمان پنج پنج می گیرد“.( بطور کلی میتوان پذیرفت که طبقه تحصیل کرده به استواری اخلاق ممتاز نبودند..اما هر کاری در ترقی کشور می بایستی انجام گیرد -ناگزیر به دست عنصر نخبه تحقق پذیر بود . اگر دولت وقت اصلاحگر بود (چنانکه در دولت سپهسالار چنین بود ) مسئولیت این طبقه مشخص بود

نتیجه گیری تاریخی نویسنده این است که وضع عمومی ایران حمایت از ” مقدمه یک تغییر کلی می کند . این قضیه همبستگی داشت با خشکسالی و قحطی پی در پی که خود از عوامل بحران اقتصادی دوره فترت است…. آن بحران عمومی از موثرترین عواملی بود که شاه به بر کنار کردن (یوسف)مستوفی الممالک و روی کار آوردن میرزا حسین خان مشیرالدوله(سپهسالار بعدی) مصمم داشت.

پانوشته ها

*فراموشخانه به گفته فریدون آدمیت، بانی مجمع فراموشخانه میرزا ملکم خان می باشد، که جمعی از نخبگان دیوانی و غیر دیوانی دوره ناصری را در این انجمن گرد آورد. برنامه این انجمن را در عریضه ای به ناصرالدین شاه داد و انجمن با اجازه شاه آغاز به کار کرد. و پس از چند مدتی با فشار مخالفان ،شاه این انجمن را منحل کرد.

**ژول ریشار یا میرزا رضا خان (زادهٔ 1195خ. در پاریس – درگذشتهٔ 1269خ در تهران )، نخستین معلم زبان فرانسه  دارالفنون  در عهد قاجاریه، که بسیاری از رجال نامدار ایران در عصر قاجار و پهلوی ،زبان فرانسه را از وی آموخته‌اند . پس از ورود به ایران در دوره محمد شاه و پذیرش دین اسلام به میرزا رضا خان شهرت گرفت و .با تاسیس دالفنون، به آموزش زبان فرانسه در این مدرسه مشغول شد و تا پایان زندگی در این سمت ماند، همچنین به عنوان کارمند در وزارت دار انطباعات و دارالترجمه دولتی استخدام شد .کتابچه در باب قواعد حکمرانی مملکت فرانسه ترجمه ترجمه میرزا رضا ریشار

ژول ریشار در سال ۱۸۱۶ میلادی، برابر با ۱۲۳۱ هجری قمری، در پاریس به دنیا آمد. وی در سال ۱۸۴۸ میلادی برابر با ۱۲۶۰ قمری و در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار، به ایران آمد و پس از قبول دین اسلام، نام خویش را تغییر داد و رضا گذاشت و به میرزا رضا خان شهرت یافت. در اواخر سال ۱۲۸۸ قمری، از طرف ناصرالدین شاه قاجار لقب خانی به او داده شد و از این تاریخ به بعد معروف به ریشار خان گردید وی پس از تأسیس دارالفنون به عنوان اولین معلم زبان فرانسه در این مدرسه مشغول به تدریس شد و تا آخر عمر خویش، معلم فرانسه دارالفنون بود. وی البته بعدها جزو کارمندان وزارت انطباعات و دارالترجمه دولتی نیز شد و در این وزارتخانه، مترجم زبان فرانسه، زبان انگلیسی و غیره بود.

ژول ریشار در سال ۱۸۷۱ میلادی (۱۲۸۸ خورشیدی) برای اولین بار گاتاها  را به زبان فارسی ترجمه کرد. او گاتاها را از لاتین به فارسی برگرداند.

در نمایشگاه پاریس ۱۸۸۹ موسیو ریشار مجموعه‌ای از صنایع دستی و تاریخی ایران را در غرفه ایران به نمایش گذاشت. به گفته ناصرالدین شاه در سفرنامه سوم خود موسیو ریشارد هزار تومان برای جمع‌آوری این اجناس صرف کرده بود و آن‌ها به سی هزار تومان برای موزه به فروش رفتند.

وی سرانجام در سن ۷۷ سالگی، و در سال ۱۳۰۸ هجری قمری، مصادف با ۱۸۹۱ میلادی در تهران درگذشت و در گورستان خارج دروازهٔ شهرری، در محلی که موسوم به آب‌انبار قاسم خان بود، به خاک سپرده شد.

از وی، یادداشت‌های خوبی راجع به اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران باقی‌مانده که یک قسمت از آن را، دکتر خلیل خان ثقفی اعلم الدوله، در کتاب مقالات گوناگون نقل کرده‌است.

پس از مرگ وی، پسرش، یوسف ریشار یا یوسف ریشار خان، به جای او به دارالفنون رفت و برای سال‌ها به تدریس زبان فرانسه در این مدرسه پرداخت. منبع: ویکی پدیا

***میرزا یعقوب، “پدر ملکم خان”. میرزا یعقوب در یک خانواده ارمنی در جلفای اصفهان به دنیا آمد ، در جوانی به هند رفت و در جامعه ارمنی آن سامان تحصیل کرد و در جزیره جاوه زبان فرانسه آموخت . در بازگشت به ایران به عنوان مترجم سفارت روس به کار پرداخت .با حاج میرزا آقاسی،امیرکبیر و میرزا آقاخان نوری آشنائی و ارتباط داشت ص 185 ایران و عثمانی جلد1

منابع