فهرست
اسکندر مقدونی
مقصد سفر ما شهر تسلونیک در استان مقدونیه در شمال یونان است . در 2500 سال پیش داریوش هخامنشی به مقدونیه لشکر کشید و پسر او ، خشایارشا برای تسخیر آتن از محل شهر تسلونیک گذشت تا به آتن برود و آنرا به آتش بکشد. دو سده بعد اسکندر مقدونی راهی سرزمین های هخامنشی شد تا دشمن دیرین را از پا در آورد و کاخ تخت جمشید را به بسوزاند.
در دنیایی که هنوز شماری از مردمان در پی دشمنی های تاریخی ،در پی نفرت پراکنی هستند، خوشبختانه صدا های دیگری هم برخاسته است که خواهان گفتگو و آمیزش میان فرهنگ و تمدن هاست. چشم هایمان را می شوییم و به تسلونیک میرویم تا شاهد و راوی تاریخی باشیم که می بایست از آن درس گرفت. ” آنکه نامخت از گذشت روزگار – هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار”
تسلونیک برای یونان و سلونیک برای عثمانی و ترکیه
چندی پیش تسلونیک 2300 سالگی خود را جشن گرفت. این شهر در 315 ق.م بدست “کاساندر” پادشاه مقدونیه در محل زیست بومی قدیم تری ، در شمال خلیج “ترمائیک” بنا شد واز جایگاه ژئوپلیتیک مهمی برخوردار گردید و در دزارای این 23 سده نقش مهمی را در تاریخ بالکان ایفا نمود .
“کاساندر” نام همسرش “تسلونیکه” که خواهر اسکندر بود را به این شهر نوبنیاد داد. استرابون جغرافیدان نامدار سده این شهر را مرکز (متروپل) مقدونیه خوانده است
اسکندر مقدونی.
پیش زمینه: امپراتوری پارس ها زنگ ناقوس پایان حاکمیت های بین النهرین( میانرودان) را به صدا درآورد و بدین سان ، مرکز ثقل قدرت فائقه آن روزگار را به درون فلات ایران آورد. “جهان هخامنشی” ، یک قطبی بود و رقیبی نداشت: چارچوب جدیدی بود که به بخش بزرگی از جهان دوران خود “نظم” داد و آن را در مقابل دنیای صحراگردان حفاظت نمود. اما این” نظم “بر اساس منافع یک قوم اداره می شد و دیگر اقوام هم در پی چنین جایگاهی بودند. یکی از سرزمین هایی که در همسایگی جهان هخامنشی می زیست ، یونان بود. ساختار دولتشهری در این سرزمین برقرار بود . و رقابت میان این دولتشهر ها تا جایی بود برای حذف رقیب ، هر یک در پی نزدیکی و اتحاد با هخامنشیان بودند. پول و رشوه پارس ها به سیاستمداران یونانی، دموکراسی دولتشهر ها را بیش از پیش ضعیف میکرد. به مدت دو سده بیم از “پارس ها” بر یونان حاکم بود، اما در آئینه این ترس ،اتحاد های ریز و درشت میان دولتشهر های یونانی شکل گرفت و آهسته آهسته احساس تعلق جمعی به یک “ملت” در میان آن ها شکل گرفت و زمینه را برای به قدرت رسیدن اسکندر فراهم نمود
گاهشمار کوتاه رخداد ها
490 ق.م – جنگ سپاه داریوش در ماراتن با آتنی ها
481
480 دومین یورش پارس ها به یونان
478 بنیاد لیگ “دلوس” بر ضد پارس ها . چند دولتشهر معبد المپ را در جهت همبستگی یونانی ها بنا می کنند. آغاز هژمونی آتن برکلنی های دیگر یونانی
399ق.م . محاکمه سقراط به جرم”ضعیف کردن حس وطن پرستی در میان جوانان” و مرگ او از طریق نوشیدن شوکران. ( در حقیقت جرم سقراط این بود که به جوانان پرسشگری را می آموخت
359ق.م تاجگذاری فیلیپ پادشاه مقدونی
>338 تسخیر آتن بدست فیلیپ دوم
اسکندر 356-323 دانش آموخته” ارسطو “
مقدونیه در شمال یونان، مدتها بخشی از “جهان هخامنشی” بشمار می آمد و روابط تنگاتنگی میان بزرگان مقدونی و حاکمان پارسی مناطق همجوار وجود داشت*. در مقدونیه بر خلاف شبه جزیره یونان نظام پادشاهی برقرار بود و فیلیپ دوم ، پدر اسکندر از تشنجات میان دولتشهر های یونانی استفاده کرده و قدرت خود را در شمال یونان گسترش داد. دربار او از مدل شرقی الگو برداری شده بود و پرورش جانشین پادشاه اهمیت فراوانی داشت . فیلیپ آموزش پسر خود را به فیلسوف نامداری چون ارسطو سپرد. ارسطو که پس از مرگ افلاطون انتظار داشت ریاست حلقه فلاسفه آتنی را بدست گیرد، ناکام از کسب این جایگاه مدتی در مدرسه ای که “لیسه ” نام گرفت شاگردانش را آموزش می داد. در این لیسه استاد از منطق و متدولوژی و اخلاق و متافیزیک گرفته تا فیزیک گیاه شناسی و جانور شناسی تدریس میکرد .زمانی که به تازگی از نگارش جانور شناسی آزاد شده بود به درخواست پادشاه مقدونیه به آموزگاری شاهزاده مقدونی همت گماشت .
شاگرد او اسکندر در شهر پلا ، (در نزدیکی تسلونیک امروزی ) از مادری یونانی زاده شد .** در کودکی در دربار فیلیپ زیر نظر یک ژنرال سپاه پرورش نظامی یافت و درچهارده سالگی بود که آموزش او به ارسطو سپرده شد.همم بود که کنجکاوی، اندیشیدن و ایده های بزرگ سیاسی را در او پروارند..هرچند که اسکندر جوان ،از 18 سالگی لباس رزم پوشید و به جهانگشایی آغاز کرد اما پیوند اش را همچنان با استاد حفظ نمود . کتاب ایلیاد هومر ، حاشیه نویسی شده توسط ارسطو، کتاب بالینیش بود و چندین نامه میان آنها گواه ادامه پیوندشان . به پیشنهاد ارسطو گروهی همراه سپاه او شدند که وظیفه جمع آوری اطلاعات از جغرافیا و اجتماعات و گیاه و جانوران مناطق در طول مسیر بودند.
اسکندر
پس از مرگ پدر،اسکندر بیست ساله،جانشین او شد .اسکندر به زودی به بهانه تهدید دشمن خارجی ، امپراتوری هخامنشی ، یونان را متحد کرد و در مرحله اول کلنی های یونانی در شرق مدیترانه که تحت حاکمیت هخامنشیان بود را تسخیر نمود. پیش از لشکرکشی به آسیا، اسکندر میخواست مرزهای شمالیاش را ایمن کند تا از این بابت آسودهخاطر باشد. در بهار سال ۳۳۵ ق م، به طرف شمال رفت تا چندین شورش شکلگرفته را سرکوب کند. او سرزمین های تراس (تراکیه) و بالکان را تا رود دانوب را در نوردید و سپس به سوی آسیا روان شد. اسکندر سرزمینهای امپراتوری پارس را یکی بعد از دیگری در نوردید . او از غرب ایران به آسیای مرکزی وارد شد و بخش گسترده ای را تسخیر کرده و سپس در جنوب تا هند پیش رفت . در راه بازگشت از راه خلیج فارس وارد بین النهرین شد و در سن سی و سه سالگی در حالی که بخش مهمی از جهان آنروز را تسخیر نموده بود ،در بابل درگذشت .امپراتوری او گرچه بزرگترین امپراتوری جهانی تا آن زمان بود ولی چهار سال بیشتر به درازا نکشید و در مقابل حکمرانی بیش از دو سده شاهنشاهی هخامنشیان همچون پرانتزی در تاریخ بود
مهاجرت از غرب به شرق
اسکندر رویای پیشینیان خود، در امپراتور های شرقی به ویژه راه کوروش برای یک امپراتوری جهانی را دنبال می کرد او در پی آمیزش تمدن های شرق و یونان بود .فراموش نکنیم که آموزگارش ارسطو (نامدار ترین فیلسوف جهان) تا عصر حاضر بود .او کلنی های یونانی را در کنار شهرهای تسخیر شده مستقر می نمود و بدین ترتیب بیش از یک صد شهر بزرگ بنام او و جانشینانش در شرق بنا گشت . شرقی ترین این شهر ها ” ای خانم ” خجند و شهری در کنار مزار شریف امروز در شمال افغانستان و” تاکسیلا” در پاکستان امروز می باشد. حکومت مستقل باختر(باکتریا) بیش از یک سده دوام آورد و تاثیرات فراوانی از جهت فرهنگی بر این منطقه نهاد..
در همین ناحیه اسکندر با رکسانا شاهزاده سغدی ازدواج نمود و به سربازان یونانیش را هم تشویق به انجام این کار کرد. زبان یونانی زبان رایج نخبگان محلی شد و از همین راه فرهنگ یونانی در شهر های بزرگ شرقی رونق یافت . هنر معماری و مجسمه سازی و…. و دستاوردهای فلسفی و علمی رواج یافت البته با دامنه ای محدود تراز غرب. .
هرچند چهارچوب امپراتوری تبادل فرهنگی را تسهیل می نمود ، اما در زمینه نزدیک کردن اقوام اشغالگر و باشندگان محلی توفیقی چندانی حاصل نشد. شهر های یونانی اغلب در کنار شهر های موجود بنا می شد و کارکردی نظامی و بعد ها بازرگانی داشت . برای نمونه سلوکیه در جوار تیسفون در میانرودان ساخته شد) ساکنان یونانی در محله های جداگانه زندگی میکردند و عملا با مردم محلی امتزاجی صورت نمی گرفت .نخوت اشغالگران مورد نفرت مردم محلی بود و درگیر فراوان رخ می داد.
اگر چه ” جهان هخامنشی”، و الگوی حکومت اسکندر بر مبنای همزیستی اقوام و فرهنگ های مختلف بنیاد گرفته بود ، اما هر دو نمونه یک خصلت مشترک داشت که این همزیستی را به تشنج می کشید و آن میل به حاکمیت و برتری بر “دیگری” بود. “پارس ها” علیرغم کوشش برای سهیم کردن اشراف بومی در حکومت های محلی ، همواره در خطر شورش بودند و سیاست ایجاد کلنی های یونانی در کنار شهر ها و ازدواج میان سربازانشان با زنان محلی هم راه به جایی نبرد، چرا که در هر دو مورد تبعیض قومی بر قوم دیگر همزیستی صلح آمیز در این جوامع را با مشکلات بیشمار روزانه مواجه می کرد و نفرت از “دیگری” را به همراه داشت. داستانی که همچنان در جوامع بشری به اشکال گوناگون رخ می نماید و حکایت همچنان باقیست!
اسکندر در کرمان و بلوچستان.
برگرفته از” تاریخ کرمان”
اسکندر پس از حمله به ایران (333 ق.م) و فتح شوش و استخر و سفر به همدان(330ق.م) و قتل داریوش و دیدار از بلخ ، بطرف هندوستان متوجه شد و پس از فتح هند راه بازگشت را از طریق کرمان انتخاب کرد.(325 ق.م).
البته طی راه ، گذشتن از کویر لوت و بلوچستان و بمپور کار آسانی نبود و در این سفر اسکندر با مصائب سخت برخورد کرد.ظاهرا عبور از صحرای کارمانیا نزدیک شصت روز طول کشیده است………در استان بی آب و علفی مثل کرمان ، توقف شصت روزه یک قشون خارجی بلائی است عظیم …..توقف او بمپور(فهرج امروزی) را “دیودور” تاریخ نگار گزارش کرده است و نام شهری را که اسکندر در آن توقف کرده سیموس می نامد که بلا شبهه در رودبار و جیرفت واقع است. احتمالا او از رودبار به تنگ مروان و بعد به قلعه سنگ رفته و از آنجا به پاسارگاد رسیده باشد(ص 175-176(هشت سال در ایران سایکس)…البته در این سفر بیش از ربع از قشون اسکندر از گرما و بی غذائی تلف شدند و جان بر سر غرور احمقانه اسکندر که خود را از سمیرامیس و کوروش در سفر بلوچستان برتر می دانست سپردند. در افسانه های محلی این ناحیه اینطور شایع بود که قبل از اسکندر ، سمیرامیس ملکه داستانی آسور وقتی که از هند فرار می کرد فقط با بیست نفر توانست از این سرزمین بگذرد و کوروش هم هنگامی که از این صحرا بازگشت هشتمین سرباز خود بود . یعنی فقط 7 نفر زنده مانده بودند 3( ایران باستان ص 1860).
آریان کی نویسد” یک قسمت بزرگ قشون اسکندر از حرارت و تشنگی تلف شدند اینها در تپه های ریگ روان داغ در میماندندو در آن فرو می رفتند”….بدین طریق این مهمانان خسته و گرسنه و تشنه ، بر سر خوان کرمان فرود آمدند.جالبترین نکته این که کنت کورث می نویسد که این مهمانان که باروبنه سنگینی از غنائم هند همراه داشتند در بین راه بعلت از بین رفتن اسبها از حمل آن عاجز ماندند و طبعا نتوانستند سوغاتی به کرمان بیاورند؟ و بی انصافها همه آنرا در بین راه آتش زدند!
..پلوتارک می نویسد: اسکندر پس از اینکه به قشون خود استراحت داد ، در این چند روز او و سپاهیانش به عیش و عشرت پرداختند ….”که معلوم است که در این مست بازی ها چه بر سر کرمان آمده است ….پس از مرگ اسکندر در بابل ، کرمان به یکی از سردارانش موسوم به “تل پلوم” سپرده شد-ص1967 ایران باستان.
بعد از اسکندر هم جانشینان او خاطرات کرمان و هندوستان را از یاد نبردند، از جمله سیوکوس بود که از طریق کرمان به آن حدود رفت ولی در نتیجه ضعف خود ناچار به مصالحه شد و در مصالحه جیرفت و دختر خود را به پادشاه هند بخشید.(ایران باستان ص 2058).
بعد از نیز یکبار در سال 206ق.م کرمان منزل اردوی آنتیوخوس سوم شده است.
پانویس
گفته شده که آتن سه دستاورد به تمدن بشری اهدا کرده است: دموکراسی، فلسفه و تئاتر
تئاتر در یونان باستان عاملی برای همبستگی جامعه(سیته) بود . پیس ها ی تئاتر چه به صورت کمدی یا تراژدی احساسات تماشاگران را بر می انگیخت تا همبستگی اجتماعی را تقویت نماید. اغلب تئاتر در زمان های معینی در سال و پس از مراسم مذهبی انجام می گرفت .( شماری از شهروندان به منظور اجرای مراسم مذهبی برای مدت معینی انتخاب می شدند و “روحانیت” وجود نداشت.معابد المپ و دلف برای ستایش خدایان با هدف کمک به شهروندان در مبارزه با “پارس ها ” بنا شده بود). آشیل نمایش نویس نامدار یونانی در همین دوره پیس مشهور خود به نام “پارس ها” را نگاشت که اجرای آن اشک از رخسار تماشاگران جاری شده و احساسات وطن پرستانه تماشاگران تهییج می شد( واژه دموکراسی برای نخستین بار در این پیس بکار گرفته شد). آمفی تئاترهای بزرگ ،شمار زیادی از شهروندان را در خود جای میدادند.(یادآوری: زن ها و برده ها حق شرکت در این مراسم رانداشتند). از سوی مقامات شهری تهیدستان هم کمک میشد تا در تماشای تئاتر شرکت نمایند. در بیرون از آمفی تآتر شعرا آثارحماسی را به تماشاگران می خواندند و سیرک بازان به سرگرم کردن آنها اشتغال داشتند . پیس های تئاتر اغلب با موزیک همراه بود و محل اجرای موسیقی ” کنسرت” نامیده می شد. در ضمن بازیگران از ماسک استفاده می کردند که “پرسون= هیچکس) خوانده می شد
** مادر اسکندر نقش مهمی در به قدرت رسیدن و زندگی او داشت .او پسرش را لایق تر از شوهرش که شاه بود برای این مقام می دانست و زمانی که او از زنی اهل مقدونیه صاحب پسری از خون “مقدونی” شد ، مادر اسکندر تمهیدات فراوانی کرد که این برادر ناتنی از سر راه اسکندر برداشته شود.
منابع
-عملکرد اسکندر مقدونی در حوزه خلیج فارس:
https://persiangulf.iranology.ir/file/101_60_full.pdf
– دانشمند فیلسوف و شاهزاده دانا
“Le savant philosophe et le prince savant: Aristote et Alexandre le Grand ”: https://hal-univ-paris3.archives-ouvertes.fr/hal-01722133/document.
Pierre Briant : le monde achéménide et l’empire d’Alexandre (milieu VIe – fin IVe s. av. J.-C.)
https://www.youtube.com/watch?v=5p2e4gfXIDs&t=4112s&ab_channel=Jean-MichelDufays
….