پیش در آمد

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا

به پشت سر می نگرم. سال ها در جستجوی پاسخ به پرسش های زندگی ِ اجتماعی ام بودم. در کتاب و سفر، در پی یافتن سررشتهِ گره هایِ درهم تنیدهِ درگیری های دنیای امروز، به هر بیراهه و راهی می رفتم ، به دنبال پیوندها ، شبکه ها و راههای گسترش دستاوردهای بشری به عنوان راه نجات می گشتم . اما آنچه بیش از هر چیز به چشم می آمد، نفرت، تحقیر ،گسست،دشمنی و ستیز بود . گویی در جامعه کهن، اقوام و ملت ها زبانی جز جنگ، خشونت و تجاوز به حقوق یکدیگر راهی نمی شناختند. تاریخ “مردان بزرگ شان” داستان کشور گشایی و سلحشوری و حاکمیت بر همسایگان بود. پایکوبی آنان، رقص بر جسد دشمن و پیوند “برادری و همبستگی شان” در ستیز با دیگری معنا می یافت.

نظام نو پایِ جهانی،از همان آبشخور دنیای کهن ریشه می گیرد، اما با یک تفاوتِ پایه ای: چند صدایی شدن “جوامع جهانیِ شده” امروز. اکنون، شمار هوا خواهان، صلح و برابری انسا ن ها فارغ از رنگ پوست و نژاد و دین و جنسیت در جهان ، از خود صدا دارند: با وجود یورش به دستاورد های اجتماعی از سوی بسیاری از دولت ها در سپهر سیاسی در دهه اخیر،اما فرهنگِ “جهانی ِشده” شاهد بالندگی ارزش های متفاوت با ارزشهای حاکم بر دنیای کهن است: حقوق زنان، برابری نژادی، مبارزه با خشونت، باز شناسی حقوق اقلیت های قومی، مذهبی، عقیدتی و جنسیتی، عدالت اجتماعی و گسترش بسیاری از ارزش هایی از این دست، نشان از تغییری بنیادینِ فرهنگی در پهنه کره خاکی دارد: نگاه به “دیگری” درحال دگرگونی است. به گفته قدیمی ها مناسبات اجتماعی گذشته ،تاب تحمل رشد جهانی شده نیرو های مولده را ندارد! دنیا پوست می اندازد!

فهرست

قفقازی ها در ایران/2

پیشینه حضور قفقازی ها را در دوره صفوی و قاجار در ایران را در بخش های پیشین آوردیم. این حضور نتیجه جابجایی اجباری شماری از زنان ، کودکان و مردان بود: زنان بیشتر در حرم بزرگان مملکتی ، کودکان خانه شاگرد و خدمه قهوه خانه ها و مجلس آرای ثروتمندان و مردان مطابق توانائی هایشان در امور کشوری و لشکری به کار گرفته می شدند. پیشه وران قفقازی، صنعت تهیه ابریشم را در کشور گسترش دادند که چندی بعد صادرات ابریشم کشور بدست بازرگانان ارمنی جلفا،موجب گشایش اقتصادی دوره عباسی شد. در همین دوره سرداران گرجی تبار چون الله وردی خان ( سازنده سی سه پل) ، جنوب ایران را با درایت اداره می کردندو سارو تقی، همه کاره دولت بود. هنوز در اطراف اصفهان جای جای روستا ها ، نامی از گرجی و ارمنی مانده.

مهاجرت از قفقاز به ایران در سده نوزدهم و بیستم

دسته اول مهاجرانی بودند که پس از شکست قوای قاجار و چیرگی روس بر قفقاز، برای فرار از دست اشغالگران جدید به ایران آمدند. اینها اغلب مسلمان بودند و یا فرهنگ ایرانی داشتند و غالبا در شهر های شمالی ایران ساکن شدند. موج دیگری هم پی از انقلاب بلشویکی به ایران آمدند. شماری از نظامیان و قزاق ها هم به همین دلیل در ایران ماندند و یا از قفقاز راهی ایران شدند. آنها حتی در برخی از شهر ها یه صورت گروهی محلات ویژه خود را داشتند که گویا هنوز در شهر گرگان چنین محله ای موجود است که موضوع تز دکترای یک خانم دانش پژوه قرار گرفته است که شور بختانه من آنرا در اختیار ندارم.

در این گفتار، اما سخن از کسانی است که برای یاری رساندن به مردم ایران درجنبش مشروطه از سرزمین قفقاز (گرجی،ارمنی ارانی/جمهوری آذربایجان امروز / و داغستانی) به ایران آمدند. آنها جان بر کف، تمام توان خود را بدون قید و شرط و یا امتیاز خواهی در خدمت جنبش مشروطه قرار دادند. خونشان در رشت و تبریز و قزوین و سمنان و استرآباد بر زمین ریخت تا نهال مشروطیت ایران پا بگیرد. به ندرت نامی از این کوشندگانِ دوراز وطن در تاریخ ایران برده شده است. چرایی این کم توجهی, دلایل زیادی دارد. تلاش آگاهانه و یا نا آگاهانه تاریخ نویسان ایرانی ( به استثنای کسروی) در نا دیده گرفتن و یا کوچک نشان دادن نقس قفقازی ها …. اساسا ناشی از مکتب تاریخ نویسی استالینی است” پیشینه 238. پیروزی دولت بلشویکی شوروی و حفظ چیرگی بر قفقاز و ادامه سیاست های استعماری شوروی در ایران، سایه سیاهی برهمیاری بی شائبه قفقازی ها در ایران انداخت. از سوی دیگر رخدادها و تغییر سیاست آتی جریانات سیاسی آنزمان / از جمله در حزب داشناک/ و دیگران لطمه شدیدی به یادمان این رهروان راه آزادی زد.

در تبریز تبریزص323 انکشاف

فعالیت مجاهدین قفقازی در آذربایجان : “در تبریز یک گروه مطالعاتی در اواخر تابستان سال 1284 تشکیل شده بود که برخی از آنان قفقازی بودند از جمله اعضای آن چلنگریان هاکوپیان ، خاچاتوریان بودند ” پیشینه…ص223.

مجاهدین تبریز به دو دسته تقسیک کی شدند ” نحست مهاجران قفقازی که با الگو برداری از مرامنامه حزب سوسیال دموکرات روسیه دسته ” اجتماعیوتن عامیون را به به رهبری نریمان نریمانف* تاسیس کرده بودند ، بعد ها انجمن غیبی هم تقریبا همین مرامنامه را به زبان فاری ترجمه کرد و مورد استفاده قرار داد..” مشروطه در استرآباد ص 215.

پس از کودتای محمد علیشاه و به توپ بستن مجلس، قفقازی های بیشتری برای کمک به رستاخیز ستارخان به تبریز آمدند.آنها دست به تاسیس چاپخانه، راه اندازی یک کارگاه بمب سازی کردند که در مبارزات گروه های زیر فرمان ستارخان به کار گرفته می شد . آنها در جبهه های جنگ و در محلات تبریز دوشادوش مشروطه خواهان در دفاع از تبریز شرکت داشتند ( از جمله یکی از ملوانان پوتمکین به عنوان توپچس در کهر 1287 در اردوی ستار خام خدمت کرده بود .و شماری از آنها در این مبارزات جان باختند. ” در شورای مخفی نظامی تبریز، در کنار ستار خان و باقر خان افرادی چون رستم کاراخانیان ، رافائل ،سدرراک بانوریان هم فعلیت داشتند ” پیشینه ص 241

افزون بر آن در گرد آوری کمک های مالی چه در قفقاز و چه در شهر دیگر( از جمله استر آباد و عشق آباد) مجاهدان قفقاز نقش فعال داشتند. مهمتر از آن، گزارشات آنها از مبارزات تبریز در نشریات قفقاز باز تاب گسترده ای داشت. و پشتیبانی ایزانیان و مردم بومی قفقاز موجب دلگرمی رزمندگان تبریز میشد. باز تاب این رخدادها در نشریات اروپایی( مقالات ژان لونگه نوه مارکس در نشزیه اومانیته) یا محافل دولتی ( در مجلس عوام انگلستان و پشتیبانی روشنفکرانی چون کائوتسکی، پلخانف ، لنین و … از جنبش مشروطه و آشنائی افکار عمومی با رخدادهای ایران . به گفته شاکری ” این یک نمونه بی همتا از همبستگی بین المللی با جنبش مشروطه بود . نخستین باری که افکار عمومی اروپایی از یک جنبش اجتماعی غیر اروپایی پشتیبانی می کرد .

افزون بر پیکارگران قفقازی در آذر بایجان ،باید از “باسکرویل” آمریکایی که جانباخنتن اش موجب بست شدن بازار تبریز شد، از دو آلمانی که در اردوی ستار خان بودند نام برد و یادشان را گرامیداشت.

ر رشت رشت سر گو گرجی ص209 انکشاف + ص222 انکشاف+228

عده‌ای از اعضای گروه فوج نجات به رهبری باسکرویل، میدان مشق. نفر سوم ایستاده از سمت چپ، صادق رضازاده شفق؛ دوست، مترجم و شاگرد باسکرویل.

مجاهدان قفقازی در رشت:

کوشش مهاجران قفقازی در گیلان در دودهه پایانی سده نوزدهم و دهه نخست سده بیستم بسیار گسترده و سترگ بود. آنها در همه جنبش ای اجتماعی این دوره گیلان نقش خضوری پررنگ داشتند

پیرم خان:

چشم مست تو مگر پیرم بمب اندازست— یا ز ترکان صحیح البسب قفقازست.” منتسب به ادیب المالک فراهانی

یپرم، بی هیچ تردیدی یکی از نام آورس ترین رهبران نهضت مشروطیت ایران است ، که به گفته کسروی در دلاوری و جنگ آوری به ستار خان میمانست و در تیزبینی و بلنداندیشی همپایه حیدرعمواغلی بود.

پیرم در نزدیکی گنجه زاده وتا دوره نو جوانی در این شهر زندگی کرد. از شانزده سالگی با گروه های انقلابی ارمنی در تماس بود و همراه شماری از همفکرانش به خاک عثمانی رفت. در شهر قارص توسط قوای روس دستگیر و به شهری دور افتاده در شرق سیبری(جزیره ساخالین) تبعید شد. از آنجا فرار کرد به ژاپن و سپس در سال 1898 م/1275خ به ایران آمد. در تبریز و سلماس معلم بود ولی از بیم قوای روس عاقبت به رشت رفت. با زنی ارمنی و آزادیخواه ازدواج کرد و همسرش پس از کشته شدن شوهر تا پایان عمر در در تهران زیست(1316خ).

یفرم با آغاز شورش گیلان به “کمیته ستار”پیوست یپرم و دوستانش خود را بدون هیچ قید و شرطی در اختیار جنبش قرار دادند. در مرحله اول کوشیدند تا تشکیلات داخلی را بر پایه هائی اصولی استوار سازند و در مرحله بعد برای مقاومت در برابر قوای استبداد وسایل مناسب را فراهم آورند.آنها از شبکه ارتباطی جهانی ارامنه برای خبر رسانی و پشتبانی از جنبش مشروطه در جهان استفاده کردند. هم رزم او رستم ، موسس و پیشوای فرقه داشناکیسیون در قیام تبریز همیشه شانه به شانه ستار خان بود تا جائیکه ستار خان گفته بود : “اگر من دویست نفر از این “دغا”ها/پسران/ داشتم ،تا “پطر” یکسره می رفتم.(منظور پترزبورگ است). رستم شمیست ماهری بود و یک کارخانه توپ سازی در تبریز دائر کرد.

در هنگام استبداد صغیر یفرم و سردار محیی (معز السلطان ) و برادرنش کمیته هفت نفری شامل 3 ارمنی و 4 مسلمان برای حمایت از مبارزان تبریز، در رشت تشکیل دادند. کار این کمیته چندان پیشرفتی نداشت . این بار یفرم در انزلی کمیته هفت نفری جدیدی با اقتباس از مرامنامه”سوسیالیت های انقلابی” درانزلی تشکیل داد و نفوذ کمیته در طوالش ، انزلی و رشت فزونی گرفت. با همکاری میرزا حسن خان کسمایی تدارک حمله به دارالحکومه رشت طرح ریزی شد و به گفته یفرم در رشت 35 نفر گرجی و 20 نفر ارمنی و 20 مجاهد ایرانی ستون اصلی رزمندگان را در تسخیر دارلحکومه تشکیل می دادند. آنها به یاری مردم توانستند شهر رشت را از دست قوای حکومتی خارج کرده و “معزالسلطام را به عنوان حاکم موقتی به قدرت برسانند.. پیروزی مشروطه خواهان از طریق تلگراف به تبریز و اصفهان و استر آباد و مشهد و دیگر شهر های ایران رسید و شور و امید را در دل هواداران مشروطه مجددا زنده شد.آن ها پس از آزاد کردن انزلی در پی حمله به تهران بودند. بیش از سیصد مبارز گرجی و ارمنی و ارانی( آذری های شمال ارس) برای کمک به رشت آمدند. سپهدار تنکابنی و تعدادی از نمایندگان کمیته باکو با طرح موافقت نداشتند .کمیته نماینده کمیته باکو( پانوف نامی از افسران بلغاری تبار) را برای کمک به مشروطه خواهان استرآباد به آن ولایت فرستاد و مجاهدان رشت ابتدا به سوی منجیل و سپس روانه قزوین شدند. نیروی نظامی مشروطه خواهان کم شمار ودر برابر قوای دولتی از تجهیزات کمی برخودار بود. با اینهمه ، مجاهدین با از خود گذشتگی و شجاعت فراوان توانستند در چندین نبرد روستا ها سر راه به قزوین را آزاد کرده و با وجود فشار ها و تهدید های سفارت روس و دودلی شماری از مشروطه خواهان ، با درایت و شجاعت یفرم خان قزوین را با 75 نفر رزمنده تسخیر نمایند *. در این جنگ یک ارمنی ،یک گرجی و یک مسلمان کشته شدو ده نفر از نیروهای کجاهدین زخمی شدند. پس از دو ماه اقامت در قزوین پیشروی به سوی تهران آغاز شد یفرم نیروی های کم شمار خود را گام به گام پیش می برد و توطئه های سرداران محمد علی شاه را حنثی می کرد ( ده هزار تومان برای سر او جایزه تعیین کرده بودند). در کرج م بارنوسکی ( از سفارت روسیه و چرچیل نماینده سفیر انگلیس به دیدار یفرم آمدند تا او را از حمله به تهران برحذر دارند . در هنگام رفتن چرچیل قوطی سیگارس را جا می گذارد، باز می گردد و به یفرم خان می گوید: بختیاری ها نزدیک اند ، نترسید حمله کنید. سردار اسعد بختیاری با سپاهی مرکب از دو هزار تفنگچی از اصفهان به قم و در یازدهم تیر ماه به سوی تهران روانه شد. در دیداری با یفرم زمان تسخیر تهران تعیین شد: آنها شبانه از دروازه ای غربی و جنوبی وارد تهران شدند و در طی چند روز جنگ و گزیز قوای هوادار محمد علیشاه تسلیم شد.

یفرم را زمانیکه رئیس پلیس مشروطه در تهران بود ، به دلیل سختگیری در ماجرای پارک اتابک که منجر به زخمی شدن ستارخان شد سرزنش کرده اند. او مرد میدان های سخت بود و گوش به فرمان دولت مشروطه . همچنانکه زمانیکه محمد علیشاه و برادرانش دوباره به ایران بازگشتند، یفرم خان مامور سرکوب یاغیگری سالار الدوله در غرب شد و پس از شکست برادر شاه، یفرم خان هم کشته شد.او در هنگام مرگ ، همچون دوران زندگیش چیری از مال دنیا نداشت.

………………….

افزون بر رزمندگان قفقازی، شماری از روشنفکران قفقازی هم در شکل گیری جریانات سیاسی ایران دست داشته اند از جمله حیدر خان عمو اوغلی، سلطان زاده (میکائیلیان)*،رسول زاده ، نریماف ،……

محمد امین رسول زاده. ” رسول زاده در سال 1263 در یک خانوادهی اعیان ایرانی در اران ( جمهوری آذربایجان کنونی) به دنیا آمد.هم آموزش کلاسیک و هم آموزش مدرن اروپایی(روسی) دید . افزون بر زبان مادری اش آذزی،روسی و فارسی را هم آموخت. فارسی را خیلی خوب صحبت می کرد…اگر نه عضو حزب سوسیال دموکرات روسیه ، دستکم از طریق سازمان همت در باکو به آن حزب نزدیک بود. در سال 1288 به تهران رفت و در آن جا در بازسازسی دموکراسی پارلمانی در دوره ی پس از محمد علی شاه فعالانه شرکت جست. او سردبیز روزنامه “ایران نو” بود، تا اینکه دولت او را به درخواست روسیه اخراج کرد و او به مدت سه سال در ترکیه (عثمانی) پناه گرفت و در این مدت از موج خیزش ناسیونالیسم ترک تاثیر پذیرفت . در سال 1912/1913 به قفقاز برگشت و در آنجا در حزب مساوات به فعالیت پرداخت . در سال 1918/1297 به ریاست جمهوری جدید آذربایجان برگزیده شد، که پس از سقوط کمون باکو ، تحت رهبری بلشویک ها ، تاسیس شده بود. انتخاب نام آذربایجان از سوی نحبگان سیاسی منطقه شمال ارس ، به ویژه از سوی رسول زاده ، باعث رنجش اکثر ایرانیان و کسانی که او را می شناختند شد. هم کوچک خان در گیلان و هم شیخ محمد خیابانی در تبریز به این انتخاب اعتراض کردند. در 124/ 1303 رسول زاده به رفیق ایرانی خود، تقی زاده رسما اطمینان دا که او و دوستانش از هر اظهار نظزی که سبب سوء تفاهم در میان دوستان ایرانی شان شود پرهیز خواهند کرد. …. اما همو بعد ها مدعی شد که آذربایجان هرگز یک سرزمین ایرانی نبوده است.

پس از سقوط حکومت مساوات در باکو رسول زاده بازداشت و تحت مراقبت استالین در مسکو زندگی می کرد ،تا این که موفق شد به غرب فرار کند . او تا هنگام مرگش در سال 1954/1333 در ترکیه زندکی نرد و به مبارزه با شوروی ادامه داد. او ریاست “مرکز ملی آذربایجان را بر عهده داشت ، گروهی که در ائتلاف با سازمان های گرجی ،بلاروسی ،اوکراینی،ترکستانی و دیگر ملیت های آسیای میانه و قفقاز بود که مخالف سلطه شوروی بر کشوز هایشان ادامه می داد. یکی از آثار او به نام”گزارش هایی از انقلاب مشروطیت ،ترجمه رحیم رئیس نیا،1377) در تهران انتشار یافته است.” برگرفته از “پیشینه….. فصل نهم ص315 تا 317)

نریمان نریمانف:

گریگور یقیکیان: در سال 1259 در آکن(ارمنستان غربی) متولد شد، دوره دبیرستان را در استانبول طی کرد ، و پس از آن به ونیز رفت و تحصیلات دانشگاهی خود را در آنجا به پایان رساند.در 1277 اروپا را به مقصد باکو ترک کرد و در آنجا با نریمان نریمانف ،رهب آینده جمهوری شوروی آذربایجان ملاقات کرد. با پایان گرفتن انقلاب روسیه مانند بسیاری از رزمندگان این منطقه عازم آمریکای شمالی رفت و تبعه کانادا شد. در بازگشت به باکو روزنامه ارمنی زنگ را منتشر کرد . در 1910/1289 به عنوان نماینده حزب هنچاک، از باکو عازم رشت شد و روزنامه زنگ را در ایران از نو منتشر کرد. او در رشت یک مرکز آموزشی به نام کتابخانهِ جوانان نیز تاسیس کرد . با مدیریت مدرسه رشدیه در انزلی ، از 1290 تا 1295 به توسعه در گیلان نیز خدمت کرد. او در میان سرمایه داران ثروتمند باکو به یک کارزار جمع آوری کمک برای مدرسه دست زد اما در 1295 صاحب منصب دولتی به بهانه ارمنی بودن یقیکیان را اخراج کرد.

در دوره جنبش جنگل ، مدتی به عنوان مترجم میرزا کوچک خان بود. پس از شکست این جنبش به انتشار خاطراتش پرداخت که در روزنامه ستاره ایران چاپ می شد ، اما زیر فشار هیئت نمایندگی شوروی در تهران از ادامه کار باز ماند . از 1300 تا 1310 او موسس و همکار بسیاری از روزنامه های تهران بود: ایران کنومن،کوشش،ندای گیلان،طلوع،آسیای وسطی،ایرانکبیرو سعادت بشر. او خیلی زود بع اهداف امپریالیستی روسیه شوروی پی برد.. او اعتراف کرد که با “دیکتاتوری چپ و راست “مخالف است.

او افزون بر فعالیت سیاسی و روزنامه نگاری ، در کار های ادبی نشردست داشت .چندین نماشنامه و برخی از آثار ادبی و تاریخی را به فارسی ترجمه کرد .

او پس از جنگ دوم به مخالف نفوذ شوروی در ایران و خزب توده باقی ماند . در 24 دی 1330 در گذشت و در ایران وطن دومش به خاک سپرده شد.” پیشینه… “ص 329تا 333

اَرشاویر چلنگریان : روشنفکرارمنی مقیم تبریز. او که عضو فعال گروه های انقلاب تبریز بود در نامه های جداگانه او به کائوتسکی و پلخانف موجب درج مقالات زیادی از آنها به پشتیبانی جنبش مشوطیت و قیام تبریز در نشریات اروپایی شد.

پانویس

منابع