فهرست

ساسانیان و امپراتوری روم

در سدهٔ سوم میلادی انگیزه‌ای نوین پا به سپهر روابط شرق و غرب گذاشت؛ انگیزه‌ای که بر سراسر تاریخ بعدی بشر سایه افکند: گسترش یکتاپرستی و پیوند آن با قدرت سیاسی.

شهرهای بزرگ و خیزش ادیان فرا قومی

سدهٔ سوم میلادی شاهد دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی ژرفی در غرب آسیا بود. رونق فزایندهٔ تجارت میان چین و غرب- که از اوایل سدهٔ دوم شتابی تازه گرفته بود—رسوم، اخلاق و فرهنگ شهرهای بزرگ را دگرگون ساخت.
در سپهر الهیاتی، زمین زیر پای خدایان قومی می‌لرزید. در شهرهایی که جمعیت‌شان از اقوام گوناگون و باورهای متنوع شکل گرفته بود، دیگر خدایان قبیله‌ای پاسخگوی نیازهای مردمان شهری نبودند. ساکنان این مراکز پرجمعیت—که اغلب در غرب آسیا قرار داشتند—آیین‌هایی جهان‌شمول و فراتر از مرزبندی‌های قومی می‌طلبیدند. این شهرهای بزرگ تقریبا همگی در غرب آسیا بودند*

مسیحیت ، آئینی شرقی که جایگزین رسمی دین امپراتوری رم شد.

نخستین حلقه‌های مسیحیت در اورشلیم، سپس اسکندریه، انطاکیه و قسطنطنیه شکل گرفت و از آنجا به تیسفون و نواحی غربی ایران راه یافت.
در نزدیکی تیسفون، در بابل، مانی کوشید از زرتشتی‌گری، بودایی و مسیحیت—و حتی آمیزه‌هایی از گنوسیّت و عرفان یهودی—دینی جهانی پدید آورد. برخلاف عیسی که رهبری یک فرقهٔ قومی را بر عهده داشت، مانی از همان آغاز دینی جهانی اعلام کرد و ترجمهٔ ارژنگ را به زبان‌های گوناگون خواستار شد. سفرهای بسیار او برای تبلیغ پیام‌هایش نتیجه داد و در شرق و غرب پیروان فراوان یافت.

سرکوب آئین جهانی مانی در فلات ایران

در فلات ایران، اشکانیان به تازگی جای خود را به ساسانیان داده بودند. هرچند پادشاهان ساسانی از میان موبدان زرتشتی برخاسته بودند، اما شاهپور اول و چند جانشین او مانی را موردپشتیبانی قرار دادند.
فشار موبدانِ زرتشتی سرانجام شاه را به طرد مانی واداشت؛ زیرا ساسانیان، که برای مقابله با روم به انسجام داخلی نیاز داشتند، دین ریشه‌دار زرتشتی را بر آیین جهان‌گرای مانی ترجیح دادند. مانی به دار آویخته شد و پیروانش پراکنده گشتند**.

در همان روزگار، آموزه‌های مانی—آمیخته با میترائیسم—در قلمرو روم گسترش می‌یافت و در کنار مسیحیت رشد می‌کرد***. در هر دو امپراتوری بحران مشابهی پدید آمده بود: خدایان کهن دیگر توان مشروعیت‌بخشی به قدرت سیاسی را نداشتند.
رومیان برای یکپارچه‌سازی امپراتوری پهناور خود نیازمند دینی فرا قومی بودند. گرچه میترائیسم و مانویت در میان سربازان رواج داشت، اما به سبب ریشهٔ شرقی‌ آن «دین دشمن» محسوب می‌شد؛ هرچند پیامبرش در ایران به دار آویخته شده بود. بدین‌سان مسیحیت برای روم مناسب‌تر جلوه کرد.

به این ترتیب، ساسانیان دین بومی ایرانی را برگزیدند و رومیان مسیحیت را دین رسمی ساختند؛ دینی که با وجود خاستگاه شرقی‌اش، بعدها به شناسهٔ هویتی روم، بیزانس و اروپا بدل شد.

ارمنستان: میان دو جهان

پیش از آنکه روم مسیحیت را رسمی کند، این ارمنستان بود که آن را پذیرفت و بدین سان بر هویت مستقل خود در برابر ساسانیان تأکید نهاد.
هرچند ارمنستان در دورهٔ پارت‌ها استقلال نسبی داشت، اما شاخه‌ای از اشکانیان در آنجا حکومت می‌کرد. با قدرت گرفتن ساسانیان، ارمنستان پایگاه شاهزادگان اشکانی باقی ماند. هر چند که ساسانیان موفق به تسخیر این ناحیه شدند ، اما گرایش به استقلال با اختراع خط جدید ارمنی  شدت بیشتری گرفت و ارمنستان بیش از پیش به غرب تمایل پیدا کرد.

سخن کوتاه ، تقابل دینی بطور عام وگرایش به استقلال با اختراع خط جدید ارمنی  شدت بیشتری گرفت و ارمنستان بیش از پیش به غرب تمایل پیدا کرد.

کشمکش میان ساسانیان و رومی ها

جنگ‌های پارت‌ها با روم در عهد ساسانیان ادامه یافت و حتی شدت گرفت. ساسانیان خود را جانشینان امپراتوری نخست پارسی ها ، هخامنشیان میدانستند و آناتولی و سواحل مدیترانهٔ شرقی را حق خویش می‌شمردند؛ افزون بر آن، کنترل تجارت شرق و غرب به آنان قدرت اقتصادی چشمگیری می‌بخشید.
ساسانیان ابریشم را از بازرگانان آسیای مرکزی می‌خریدند و با قیمت دلخواه به غرب می‌فروختند؛ ثروتی عظیم از این راه وارد خزانهٔ شاهی می‌شد.

در مقابل، رومیان با تکیه بر هم‌پیمانان شرقی ایران –هپتالیان– می‌کوشیدند نفوذ ساسانیان را کاهش دهند و مسیرهای تجاری خود با هند و چین را از طریق عربستان و اقیانوس هند گسترش دهند***.

فشار جنگ‌های دائمی ساختار سیاسی دو امپراتوری را نیز دگرگون ساخت. روم که از شمال زیر فشار اقوام مهاجر و از شرق در کشاکش  همیشگی با هماورد اصلی خود پارتها و سپس ساسانیان بودند . وسعت امپراتوری لزوم حضور نظامی دائمی در جبهه های شرقی بر شانه نظامیان رومی سنگینی می کرد .برای حل این مشکل  آنها سیستم رهبری مشترک را جانشین   سیستم امپراتور واحد کردند .  بدین معنی که یک ژنرال کنسول  غرب امپراتوری و دیگری شرق را اداره میکرد. در دوره ای این هیئت رهبری حتی به چهار نفر هم افزایش یافت ، اما هیچکدام از این آزمون ها به نتیجه دلخواه نرسید. اما آنچه از این روند  بروشنی نمایان شد  لزوم ایجاد یک پایتخت توانا در شرق بود و بهمین جهت کنستانتینوپل یا قسطنطنیه   مرکز فرمانروایی امپراتوری در بخش شرقی شد . این بخش بسیار ثروتمند بود و شهر های بزرگی مانند اسکندریه ، آنتیوش  در آن قرار داشت و هم سرزمین اصلی و اولیه مسیحیت بشمار می رفت بدین ترتیب در طی سده های چهارم وپنجم مرکز ثقل امپراتوری از رم  به قسطنطنیه تغییر کرد. و پس از سقوط رم به دست  اقوام ژرمن، قسطنطنیه  (استانبول امروزی )پایتخت یگانه امپراتوری رم و مرکز مسیحیت دنیا  شد. این امپراتوری  که با نام امپراتوری رم شرقی شناخته می شود و نام دیگران بیزانس است بمدت بیش از ده قرن باقی ماند .  از سده پنجم  این امپراتوری بیزانس بود که در کشمکش دائمی با ساسانیان قرار داشت . ساسانیان نیز پایتخت خود را به دلایل مشابهی از استخر به تیسفون منتقل کردند . میانرودان بسیار ثروتمند بود و  به مرز های شرقی و ارمنستان هم نزدیکتر.
.

آمیزش دین در قدرت سیاسی و دگرگونی ساختار اجتماعی- سیاسی

از سدهٔ سوم میلادی، اختلافات دینی در روابط ایران و روم نقشی اساسی یافت و به دگرگونی در ساختار سیاسی هر دو امپراتوری انجامید.
در فلات ایران، ادیان بومی چون میترائیسم و زرتشتی قرن‌ها در کنار هم زیسته بودند، و بوداییان، یهودیان و مسیحیان نیز حضور داشتند. همین تنوع دینی یکی از عوامل انسجام امپراتوری‌های ایرانی بود.

در فلات ایران  ادیان بومی چون میترائیسم و زرتشتی در کنار یکدیگر سده ها  همزیستی داشتند و پیروان  ادیان غیر بومی نیز در کنار آنها به زندگی خود ادامه می دادند: در شرق دین بودایی  با مرکزیت بلخ و بخارا  پیروان فراوانی داشت و در شهر های غربی اقلیت کوچکی ازیهودیان مستقر بودند که از پیش از کورش به فلات ایران پناه آورده بودند .پس از میلاد هم مسیحیان سرکوب شده  توسط امپراتوری رم به سرزمین های فلات ایران مهاجرت کردند.  همزیستی پیروان ادیان گوناگون و حمایت پادشاهان از آنها یکی از عوامل انسجام امپراتوری های  فلات ایران به شمار می آید. سرکوب مذهبی تنها یک فرقه را هدف نمی‌گیرد؛ یهودیان نیز آزار دیدند و سپس نوبت به ادیان بومی رسید. خشونتِ موبدان علیه پیروان مانی و سپس مزدک، انسجام اجتماعی را فرسوده و شکنندگی ساختار ساسانی را افزایش داد. اما با قدرت یافتن موبدان در دورهٔ ساسانی و رسمی شدن مسیحیت در روم، تحولی اساسی رخ داد:
مسیحیان ایران که زمانی زیر حمایت شاهان بودند، در دورهٔ جنگ‌ها «عامل دشمن» شمرده شدند و سرکوب گشتند.

سرکوب مذهبی روند مشابهی  در غرب پیمود: مسیحیت  که توانسته بود  پنهان از چشم حاکمان در میان مردم شهر ها رشد کرده و شبکه گسترده ای میان پیروان خ ایجاد نماید وآهسته آهسته مورد پذیرش کارگزاران محلی قرار گیرد: ابتدا از سوی حکام تحمل شد و سپس به عنوان دین رسمی انتخاب گردید. با  افزایش قدرت روحانیون مسیحی آستانه تحمل ادیان رقیب کاهش می یافت: از یکسو مسیحیان  یهودیان را عامل کشتن عیسی مسیح می دانستند و ازآنها  کینه به دل داشتند  و از سوی دیگر رمی ها نیز یهودیان  را متحدین ایرانیان می خواندند. آمیزه این دو عامل بن مایه ریشه یهودی ستیزی غرب  مسیحی  تا دوران مدرن بوده است.  اما  پیروان دینی که بیش از همه مورد اذیت و آزار بود مانویان بودند. تمامیت خواهی دینی  حتی پس از امپراتوری رم هم در جانشین آن امپراتوری بیزانس تشدید شد:  امپراتوری بیزانس هرچند از جهت سازمان سیاسی و نظامی و اقتصادی اصلیت رمی داشت و دین رسمی اش  هم مسیحیت بود اما مردم بومی این منطقه اغلب یونانی بودند  و فرهنگ هلنی داشتند . زبان یونانی  هم بسیار در این ناحیه رایج بود . در قسطنطنیه مدارس فلسفه و علوم مرسوم در یونان قدیم فراوان یافت می شد . با قدرت یافتن مسیحیان  این مدارس تحت فشار قرار گرفتند تا اینکه بکلی بسته  شدند و مدرسین و دانشمندان از قسطنطنیه بسمت شهر های شرق در مرز ایران  پناه اوردند . در این شهرها –  بویژه حران و نصیبین– با کمک حاکمان ساسانی  مدارس و مراکز علمی دایر شد و از همان زمان نهضت ترجمه ی آثار فیلسوفان و دانشمندان یونانی به پهلوی رایج گردید و با تاسیس دانشگاه جندی شاپور بسیاری از مدرسین شهرهای مرزی عازم تدریس دراین دانشگاه  شدند  وبا ساختن کلیسا  به گسترش مسیحیت در شمال خلیج فارس  یاری رساندند. از سوی دیگر  تاسیس این دانشگاه در نخبگان و جامعه ایران نیز تحولی ایجاد نمود که موجب شکل گیری جریان های موثر فکری در فلات ایران شد.  بررسی این تحولات را در مقاله دیگر وا می کاویم.