فهرست

درآمد

سدۀ نوزدهم برای فرانسه، قرنی پر از نشیب و فراز بود: از انقلاب کبیر تا شکست در سدان، از امپراتوری تا جمهوری، و از آرمان‌های آزادی‌خواهانه تا جاه‌طلبی‌های استعماری. در این سده، سیاست خارجی فرانسه نه تنها بازتابی از دگرگونی های داخلی این کشور، بلکه صحنه‌ای بود برای بازتعریف جایگاه آن در نظام جهانی پس از وین، و نیز عرصه‌ای برای رقابت با قدرت‌های نوظهور، به‌ویژه آلمان و بریتانیا. در این نوشتار، سیاست خارجی فرانسه در سه دوره بررسی می‌شود: دورۀ پس از کنگرۀ وین تا انقلاب 1848، امپراتوری دوم، و جمهوری سوم تا آستانۀ جنگ جهانی اول.

1789 تا 1815 از انقلاب تا کشور گشایی

 از کنگرۀ وین تا 1848: میان انزوا، موازنه، و احیای نفوذ

نظم نوین پس از وین: انزوای محتاطانه

پس از شکست ناپلئون و برگزاری کنگرۀ وین در سال 1815، فرانسه به‌عنوان کشور شکست خورده، از معادلات قدرت در اروپا کنار گذاشته شد. نظم وینی که توسط قدرت‌های پیروز ــ بریتانیا، روسیه، اتریش و پروس ــ شکل گرفت، در پی مهار مجدد فرانسه بود. با این‌همه، فرانسه به‌تدریج کوشید تا جایگاه خویش را بازیابد. دوران رستوراسیون (بازگشت پادشاهی خاندان بوربون ها) با احتیاط در سیاست خارجی همراه بود؛ کشوری که هنوز از زخم‌های جنگ و انقلاب می‌نالید، آماده نبود تا دوباره در رخدادهای بین‌المللی سر برآورد.

دوران شارل دهم و لشکرکشی به الجزایر (1830)

در واپسین سال‌های سلطنت بوربون‌ها، شارل دهم کوشید تا با لشکرکشی به الجزایر (1830) اذهان همگانی را از تنش های درونی کشور به جنگ خارجی گمراه کند. این لشکرکشی، که به‌ظاهر در واکنش به ماجرای بدهی‌های دراز مدت الجزایر به تجار فرانسوی آغاز شد، در واقع نخستین گام جدی فرانسه در راه گسترش استعماری در شمال آفریقا بود. تسخیر الجزایر به‌زودی بدل به روندی خشونت‌بار و طولانی‌مدت شد که در طی آن فرانسه پایگاهی دائمی در سواحل مدیترانه جنوبی بنا نهاد.

در این جنگ و گریز ها که چند دهه به درازا کشید ، یکی از سران طوایف به نام عبدالقادر رهبری مبارزات ضد استعماری را بدست گرفت و پس از دو دهه مبارزه دستگیر و به شام( سوریه) تبعید شد. او در جنگ داخلی سوریه، در دهه شصت،بین مسلمانان و مسیحیان نقش صلح طلبانه ای داشت اما هرگز به سیاست استعماری ناپلئون سوم گردن ننهاد**.

La FRANCE envahit L’ALGÉRIE : de la conquête à la colonisation.

پادشاهی ژوئیه و سیاست موازنه در اروپا

با به‌قدرت رسیدن لویی-فیلیپ اورلئان در پی انقلاب 1830، فرانسه وارد دورانی از ثبات نسبی شد. در سیاست خارجی، دستگاه دیپلماسی فرانسه ــ به رهبری وزیرانی چون تالیران و گیزو ــ کوشید با بهره‌گیری از سیاست موازنه، مانع از سلطه یک قدرت واحد بر اروپا شود. حمایت** ضمنی از جنبش‌های لیبرال در اروپا (چون انقلاب بلژیک) و تلاش برای ایفای نقش میانجی، نشان از تلاش برای بازسازی جایگاه فرانسه بدون ورود به جنگ‌های پرهزینه داشت.

جنبش‌های انقلابی 1848: پایان دوره‌ا یسازش با امپراتوری های کهن

سال 184 با موجی از انقلاب‌ها در سراسر اروپا همراه شد. در فرانسه، سقوط پادشاهی ژوئیه و برپایی جمهوری دوم، نشانه‌ای بود از بازگشت آرمان‌های انقلابی. سیاست خارجی این دوره کوتاه‌مدت، رنگی از حمایت از ملت‌ها و مخالفت با سلطه‌گری داشت، اما دیری نپایید که با روی‌کارآمدن لویی-ناپلئون بناپارت و سپس امپراتوری دوم، فرانسه بار دیگر به‌سوی سیاستی فعال، جاه‌طلبانه و امپریالیستی گام نهاد.

۲. امپراتوری دوم (1852-1870–): جاه‌طلبی جهانی ناپلئون سوم

دورخیز برای گسترش مستعمرات

جنگ کریمه (1853-1856): بازگشت به صحنۀ اروپایی

نخستین اقدام بزرگ ناپلئون سوم، شرکت در جنگ کریمه بود. این جنگ، که میان امپراتوری روسیه از یک‌سو و ائتلافی از فرانسه، بریتانیا، عثمانی و ساردنی از سوی دیگر درگرفت، فرصتی بود برای ناپلئون تا فرانسه را از انزوای پس از 1815 بیرون آورد. نتیجۀ جنگ ــ که با پیمان پاریس در 1865 به‌پایان رسید ــ برای فرانسه پیروزی نمادینی بود: توان سیاسی و نظامی روسیه فرو کاهید، و فرانسه دیگر بار در مرکز سپهر دیپلماتیک جای گرفت.

پشتیبانی از وحدت ایتالیا: در پی میراث انقلاب

ناپلئون سوم، با بهره‌گیری از میراث بناپارتی و شعارهای ملی‌گرایانه، در پشتیبانی از جنبش یگانگی ایتالیا مداخله کرد. در سال 1859، ارتش فرانسه در کنار نیروهای پادشاهی ساردنی در برابر اتریش در سولفرینو جنگید. این نبرد، نه تنها به نفع جنبش وحدت ایتالیا بود، بلکه جایگاه فرانسه را در میان ملت‌های «پیشرو» تقویت کرد.

ماجرای مکزیک (1867-1861–): امپریالیسم ایدئولوژیک و شکست تاریخی

ماجراجویانه‌ترین اقدام ناپلئون سوم، مداخلۀ نظامی در مکزیک بود. هدف نهایی ناپلئون، برپایی یک امپراتوری «لاتین و کاتولیک» در آن سوی اقیانوس اطلس بود. این پروژه، که رنگی از رمانتیسم امپراتوری و گسترش تمدن لاتین داشت، در عمل با ایستادگی ملی‌گرایان مکزیکی و تغییر معادلات بین‌المللی شکست خورد. با واپس نشینی ارتش فرانسه و اعدام ماکسیمیلیان در سال 1867، ناپلئون سوم شکستی تحقیرآمیز را پذیرا شد.

پروس و جنگ 1870: واپسین قمار

در واپسین سال‌های امپراتوری، توجه ناپلئون سوم به رشد فزایندۀ قدرت پروس معطوف شد. تمش های جانشینی پادشاه اسپانیا به بهانۀ جنگ بدل شد. اما در جنگ فرانسه–پروس1870)، ارتش فرانسه به‌شدت شکست خورد، ناپلئون سوم در سدان به اسارت درآمد، و امپراتوری دوم از هم فروپاشید.

۳. جمهوری سوم و سیاست خارجی از 1871 تا 1914: میان جبران شکست و رقابت‌های استعماری

از دست‌دادن آلزاس و لورن: زخمی باز و میل به کین خواهی

پیمان فرانکفورت (1971) که به جنگ با پروس پایان داد، سرزمینی را از فرانسه جدا ساخت: آلزاس و لورن. از آن پس، شعار «جبران شکست» بدل به یکی از محورهای سیاست خارجی شد. اما رهبران جمهوری تازه‌ بنیاد ، از هرگونه اقدام شتاب‌زده پرهیز کردند و کوشیدند ابتدا نهادهای کشور را بازسازی کنند.

استعمار به مثابۀ جبران و بازسازی اقتدار

در دهه‌های 1880 و 1890، فرانسه سیاست گسترش استعماری را در پیش گرفت. امپراتوری فرانسه در آفریقا***، آسیا**** و اقیانوس آرام گسترش یافت. این امپریالیسم با شعارهای «تمدن‌ساز» توجیه می‌شد اما عملاً چیرگی و بهره‌کشی را تداوم می‌بخشید.

سیاست اتحادها: در جست‌وجوی توازن در برابر آلمان

از میانه‌های دهۀ 1890، فرانسه با امپراتوری روسیه پیمان اتحاد بست (1892)، سپس با بریتانیا «تفاهم‌نامه» امضا کرد (1904)، و نیز روابطش با ایتالیا را بهبود بخشید و سپس 1907، پیمان -انتانت-سه‌گانه* را تشکیل داد.. بدین‌سان، فرانسه در آستانۀ جنگ جهانی اول، جزئی از ائتلافی شد که بعدها «متفقین» نام گرفت.

*که نتیجه مخربی بر اوضاع ایران داشت.

نتیجه‌گیری: فرانسه، میان آرمان‌های انقلاب و وسوسۀ امپراتوری

سیاست خارجی فرانسه در سدۀ نوزدهم، بازتابی از جدال میان دو روح بود: روح انقلاب و روح امپراتوری. از 1815-1914 ، فرانسه کوشید تا جایگاه خویش را در نظم جهانی بازتعریف کند؛ گاه با تکیه بر اصول آزادی‌خواهانه، و گاه با جاه‌طلبی‌های استعماری. استعمار برای فرانسه ابزار بازسازی منزلت ملی و شکوفایی اقتصادی و صلح اجتماعی بود؛ و ائتلاف‌سازی، راهی برای جبران شکست و حفظ توازن در برابر آلمان. این سده، برای فرانسه عرصۀ بازاندیشی دربارۀ هویت و نقش جهانی‌اش بود، میان حافظۀ انقلاب و وسوسۀ سلطه‌گری.

پانوشته ها

*در میانه‌ی سده‌ی نوزدهم، سرزمین شام که تحت سلطه‌ی امپراتوری عثمانی بود، دستخوش تنش‌های فرقه‌ای فزاینده‌ای شد. در سال ۱۸۶۰، در پی درگیری‌های خونین میان دروزیان مسلمان و مارونی‌های مسیحی در کوهستان لبنان و شهر دمشق، هزاران مسیحی قربانی شدند و جهان کاتولیک به لرزه درآمد. در این میان عبدالقادر جان هزاران مسیحی را نجات داد. در پاسخ به این بزرگواری، دولت فرانسه عالی‌ترین نشان افتخار خود، صلیب بزرگ لژیون دونور را به امیر عبدالقادر اهدا کرد……. اما سیاست ناپلئون سوم در شام انگیزه های دیگری داشت:

1. رقابت با امپراتوری بریتانیا و روسیه برای تسلط بر مشرق‌زمین؛
2. بازسازی اعتبار فرانسه در عرصه‌ی جهانی پس از شکست‌های سیاسی؛
3. جلب رضایت کلیسای کاتولیک فرانسه که از برخی سیاست‌های داخلی امپراتور ناخشنود بود.

این سیاست زمینه ساز رخداد های پس از جنگ نخست جهانی در شام بود.

**هر چند بسیاری از استقلال طلبان کشورهای اروپایی، چون لهستان کشور های بالکان وحتی بلژیک، چشم به پشتیبانی فرانسه دوخته بودند، اما در برابر امپراتوری کهن اروپا ، فرانسه از این پشتیبانی برائت می کرد.

***سیاست استعماری فرانسه در آفریقا، اهداف اصلی

راهبردی: ایجاد شبکه‌ای از مستعمرات برای مهار قدرت بریتانیا، خصوصاً در شمال و غرب آفریقا.

اقتصادی: دستیابی به منابع طبیعی مانند طلا، عاج، پنبه، روغن نخل و بعدها فسفات و اورانیوم.

مذهبی و فرهنگی: گسترش زبان فرانسه، فرهنگ اروپایی و مذهب کاتولیک؛

ایدئولوژیک: تحقق ایدهٔ «فرانسهٔ بزرگ» (la Grande Nation) و ایفای نقش «مادر تمدن»

شمال آفریقا: آغاز پروژهٔ استعماری (الجزایر، تونس، مراکش)
الجزایر: سنگ‌بنای امپراتوری آفریقایی . ادغام نهادینه: در نیمهٔ دوم قرن، الجزایر عملاً به بخشی از خاک فرانسه بدل شد؛ تونس: تحت‌الحمایه‌سازی از راه دیپلماسی و نفوذ اقتصادی (1881)..ساختار بوروکراتیک، نظامی و آموزشی مستعمراتی برقرار شد.

مراکش: حفظ استقلال رسمی، اما نفوذ فزاینده (پایان قرن)..تا پایان سدهٔ نوزدهم، فرانسه تلاش کرد با فشار اقتصادی و دیپلماتیک نفوذ خود را در مراکش گسترش دهد. در اوایل قرن بیستم، این کشور نیز به تحت‌الحمایه تبدیل شد.

غرب آفریقا: ساختن «امپراتوری غربی فرانسه»…فرانسه از نیمهٔ سده، به‌تدریج سلطه‌اش را بر سرزمین‌های سنگال، مالی، گینه، بورکینافاسو، ساحل عاج، نیجر، بنین، و توگو گسترش داد.

‌مرکز و شرق آفریقا: نفوذ محدودتر، اما استراتژیک…در چاد، جمهوری آفریقای مرکزی، کامرون و ماداگاسکار، فرانسه طی اواخر سدهٔ نوزدهم حضور نظامی و اداری یافت.

در شاخ آفریقا و دریای سرخ، مستعمرهٔ جیبوتی (آفریقای خاوری فرانسه) تأسیس شد، که پایگاهی مهم برای ناوگان فرانسوی بود.

جمع‌بندی: میراثی سنگین و پیچیده
در پایان سدهٔ نوزدهم، فرانسه پس از بریتانیا، دومین امپراتوری استعماری جهان را در آفریقا در اختیار داشت. این سلطه:

منجر به ساخت دولت‌های نوین و زیرساخت‌های عمرانی شد، هم‌زمان با غارت منابع، انهدام فرهنگ‌های بومی، تخریب ساختارهای اجتماعی سنتی و اعمال خشونت استعمارگرانه همراه بود

*** *سیاست آسیایی فرانسه در این سده در چارچوب یک حرکت استعمارگرایانه‌ی جهانی شکل گرفت و از چندین انگیزه‌ی بنیادین تغذیه می‌شد:

راهبردی: مقابله با نفوذ رو‌به‌گسترش بریتانیا در آسیا و تلاش برای تسلط بر مناطق کلیدی دریایی و بازرگانی.

اقتصادی: جست‌وجوی بازارهای تازه برای کالاهای صنعتی و دسترسی به منابعی چون برنج، چای، ابریشم و قلع.

دینی: حمایت و گسترش مأموریت‌های کاتولیکی، به‌ویژه در چین، ویتنام و سیام.

ایدئولوژیک: ترویج ایدهٔ «رسالت تمدن‌ساز» فرانسه؛ یعنی اعتقاد به وظیفه‌ی تاریخی فرانسه در «متمدن‌ ساختن» ملت‌های آسیایی.

حضوری نابرابر ولی ماندگار فرانسه در رقابت با امپراتوری بریتانیا، نتوانست به برتری مطلق در آسیا دست یابد، اما موفق شد امپراتوری مستحکمی در جنوب‌شرق آسیا، به‌ویژه در هندوچین، برپا سازد. با آن‌که این سیاست، جنبه‌هایی از مدرن‌سازی (در آموزش، حمل‌ونقل و بهداشت) را به همراه داشت، اما توام با سلطه، استثمار و سرکوب بود و میراثی چندوجهی و مناقشه‌برانگیز از خود بر جای گذاشت.

هند‌وچین: کانون نفوذ فرانسه در شرق ; سرزمین‌های ویتنام، کامبوج و لائوس، به‌تدریج در قلب امپراتوری فرانسه در آسیا جای گرفتند .فرانسویان در این نواحی ساختارهای اداری متمرکز ایجاد کردند، شبکه‌های راه‌آهن، بندر و تلگراف ساختند، و در عین حال، منابع طبیعی و نیروی کار را در خدمت اقتصاد کلان استعمار به‌کار گرفتند.

‌چین: بین تجارت، تبلیغ دینی و جاه‌طلبی سیاسی در جنگ فرانسه و چین (1885-1884)، پاریس برای تثبیت سلطه‌اش بر تونکین، درگیر نبرد مستقیم با چین شد.

مناطق دیگرِ نفوذ هند سیام (تایلند امروزی) ژاپن: حضور فرانسه بیشتر فرهنگی و نظامی بود،

*********************************

مراجع

ataille de France /4eme épisode//

3eme épisode bataille d’Alger