دین های ابراهیمی همگی ریشه خاورمیانه ای دارند، اما گسترش این ادیان در سرزمین های دیگر بنا بر شرایط تاریخی رنگ و بوی گوناگونی به خود گرفته است. یهودیت دین قومی بود.مسیحیت هرچند از دل آیین یهودی زاده و در همان سرزمین ریشه داشت اما بزودی به دست حواریون به یک آئین تبشیری و فرا قومی بدل گشت و بهمین جهت در میان اقوام گوناگون گسترش یافت. در سده سوم میلادی امپراتوری رم با هدف توانمند کردن پیوند میان ملتهای زیر فرمانش ، مسیحیت را بعنوان دین رسمی پذیرفت و با سرکوب دیگر ادیان کوشید پایندگی امپراطوری گسترده اش را استوارتر سازد. در سده های آتی مسیحیت در اروپا گسترش بیشتر یافت و به پایه ای ترین نمود هویتی برای تمدن اروپا بدل گردید. چهارپایه تمدن اروپا را یونان،رم ، یهودیت و مسیحیت خوانده اند. مسیحیت به عنوان دین رسمی و حاکم بر اروپا، هرچند وامدار سه عامل دیگر بود ، اما تا دوره رنسانس خود را تافته جدا بافته ای می انگاشت که کلیت فرهنگ اروپا را در بر میگرفت . عیسی مسیح و دوازده قدیس نخستین که پیام او را نشر دادند و همگی ریشه شرقی داشتند ،چهره ای اروپایی یافتند. در درازای این سده ها ، جوامع اروپایی خود را با هویت مسیحی باز می شناختند و نسبت به پیروان ادیان دیگر نابردبار و سخت گیر بودند. حتی در چارچوب مسیحیت نیز، دیگر اندیشان درون دینی خودشان را مرتد خوانده و با داغ و درفش با آنها برخورد میکردند



امروزه گفتمان «رواداری» در جوامع غربی جا افتاده و پشتوانه قانونی یافته است ، اما در گذشته چنین نبوده و آینده آن هم نا روشن است. به سخن دیگر «رواداری» همچون دیگر مقولات فرهنگی امری «ذاتی» جوامع نیست و بنا به شرایط اجتماعی و فرهنگی دگرگون می شود ، یک نمونه تاریخی اینگونه دگرگونی را می توان در شرایط زیست یهودیان تسلونیکی مشاهده نمود؛
دولتشهر های یونان باستان و در پی آن امپراتوری های رمی همواره در جنگ و ستیز با امپراتوری های پارس بودند و اقوام فنیقی را رقیب تجاری و متحد دشمن خود می انگاشتند، به ویژه از یهودیان که در سنت های دینی شان سرسخت بودند نفرت داشتند. در سده اول میلادی ، رمی ها معبد دوم یهودیان را غارت و ویران کرده ، یهودیان را به رم و اسپانیا کوچ دادند و با آنها چون برده رفتار میکرند. این نگاه تحقیر آمیز در درازای تاریخ باز تولید شد. از همین روی زمانی که مسلمانان در سده هفتم به اسپانیا یورش بردند، یهودیان به آنها یاری رساندند. هرچند که همچنان در جایگاه فرودست باقی ماندند**، اما شرایط زیست شان بهبود یافت .با آغاز باز پسگیری اسپانیا بدست مسیحیان ، مسلمانان و در پی آنها یهودیان مجبور به ترک اسپانیا شدند. این مهاجرت اجباری در سده پانزدهم شتاب بیشتری یافت.



یهودیان اسپانیا را «سفاردی» می خوانند ، آنها به سرزمین های مسلمان نشینی چون مراکش، تونس و بالکان سرازیر شدند و شمار زیادی از آنها با اجازه سلطان عثمانی ، بایزید دوم ،در سلونیک جایگزین گردیدند. گویند که سلطان عثمانی، ورود این تازه واردین که دستاورد های تمدن آندالوزی را با خود به ارمغان آورده بودند را مشیت الهی میدانست و در درازای دوره عثمانی یهودیان از پشتیبانی «باب عالی» برخوردار بودند. با ورود یهودیان جایگاه شهر و بندر سلونیک در امپراتوری عثمانی بهبود یافت و به بندر اصلی در بالکان تبدیل شد. همزیستی اقوام و پیروان ادیان گوناگون در این شهر، سلونیک را به یک «جهان شهر» تبدیل کرد که پذیرای یهودیان تحت فشار در سرزمین های مسیحی نشین بود ، یهودیان اروپای شرقی و روسیه که «اشکناز» خوانده می شدند در سده نوزدهم به سلونیک پناه آوردند آنها با خود ایده های ترقی خواهانه را به ارمغان آوردند که موجب پربار تر شدن فضای فرهنگی و اجتماعی سلونیک شد، جنبش های اجتماعی نوید فردای بهتر را می داد و زمینه همیاری و همزیستی افراد جامعه از هر قوم و هر باور دینی بود. سلونیک نوک پیکان ترقی خواهی در بالکان و حتی ورای این منطقه بود، اما در اروپا دگرگونی های بزرگ تری در جریان بود ، امپراتوری های سده نوزدهم در حال فروپاشی بود و قدرت های منطقه ای به جان یکدیگر افتاده بودند؛ اتحاد ها و ضد اتحاد ها دو جنگ متوالی در بالکان و جنگ جهانی نخست را درپی داشت و سرآغاز فصلی نو برای تاریخ سده پسین شد.



اقلیت بودن ،یهودیان را سخت نگران دگرگونی سیاسی میکرد: شمار اندک یهودیان در تسلونیک در دوره باستان( که رومانیت خوانده می شدند) و شمار زیاد مهاجران سفاردی گریخته از سرکوب کاتولیک ها در اسپانیا و اشکناز های جان بدر برده از دست خشک اندیشان ارتدکس روسی و اروپای شرقی همگی تجربه تلخی را در حافظه جمعی یهودیان بر جا گذاشته بود و آنها را به اروپاییان بدگمان میکرد. زمانی دولت جوان یونان خواستار پیوستن تسلونیک به سرزمین یونان شد ، شمار فراوانی از یهودیان هراسناک از گذشته و از توانمند شدن دوباره ارتدکس ها بیم داشتند و این امر از سوی ارتدکس های خشک اندیش خیانت شمرده می شد. هرچند که شماری از یهودیان در صف مبارزان راه استقلال یونان نقش داشتند و دولت جدید یونان هم در جهت دلجوئی از اقلیت های دینی و بومی بر آمد ، اما نفرت پراکنان زمینه مناسبی برای تبلیغات یافته و شرایط پس از جنگ برای یهودیان تسلونیک سخت و سختر می شد تا جایی که در سال 1931 میلیشیای راست افراطی یونانی به محلات یهودی نشین یورش بردند و دست به غارت و کشتار زدند. یک دهه بعد، در جنگ جهانی دوم،زمانیکه نازی های آلمان تسلونیک را اشغال کردند به کمک همکاران بومی خود، تمام مردان جوانان بین 18 تا 45 سال را در میدان بزرگ شهر گرد آوردند و به اردوگاه های کار اجباری فرستادند . ده هفته نگذشت که شمار بسیاری از این افراد از کمبود خوراک و کار طاقت فرسا جان خود را از دست دادند. دولت یونان با کمک بنیاد های بین المللی در ازای آزادی این اسیران مبلغ هنگفتی به نازی ها پرداخت و در برابر از یهودیان تسلونیک خواسته شد که گورستان بزرگ خود( که در طی سده ها میلیون ها یهودی در آن به خاک سپرده شده بودند) به شهرداری تسلونیک برای خانه سازی واگذار نمایند. اما داستان یهودیان شهر روزهای سیاه تری در پیش داشت و تسلونیک که روزگاری بزرگترین جامعه یهودی را در دامن خود پذیرا شده بود، بیشترین شمار مسافران کوره های آدم سوزی را در تاریخ خود رقم زد. پس از جنگ جهانی دوم تنها شمار اندکی در شهر به جا ماندند.



امروزه این دوران تلخ سپری شده اما تاریخ اروپا تا همین نیمه دوم سده بیستم گواه بر نابردباری جوامع اروپایی با اقلیت ها و به ویژه با یهودیان بوده است. در حالی که در آن دوره یهودیان در سرزمین های مسلمان نشین از شرایط مناسب تری برخوردار تر بودند. اما امروز مهاجرت اقلیت ها در جهت عکس صورت می گیرد و شماری از ستمدیدگان می کوشند با به خطر انداختن جان خود ، راهی سرزمین های اروپائی شوند.
فهرست
مشروعیت در برابر مشروعیت
سیاست امپراتوری عثمانی در پذیرش یهودیان در شهر های بالکان به ویژه برای بر هم زدن بافت جمعیتی با هدف کاهش شمار یونانی ها بود. در اوایل سده بیست، یونانی ها 20، مسلمان ها 27 و یهودی ها 53 در صد از کل جمعیت را تشکیل می دادند. افزون بر آن سیاست پشتیبانی از یهودیان، جایگاه برتر اقتصادی و فرهنگی نحبگان آنها را استوارتر می کرد و حسادت رقبای ارتدکس آنها را بر می انگیخت. زمانی که شهر از دست عثمانی ها به در آمد ، یهودیان و مسلمانان خواستار استقلال بودند ، در حالی که ارتدکس ها به پیوستن به یونان تمایل داشتند و چنین شد. پس از شکست یونان در جنگ در سال 1923، شد آنچه نباید میشد: چهار صد هزار مسلمان از یونان به ترکیه جدید و یک میلیون چهارصد هزار یونانی تبار از ترکیه اخراج شدند. این یونانی ها ساکنان بومی آناتولی بودند و بیش از دو هزار سال در آن خاک زیسته بودند از سوی دیگر هم شماری از مسلمانان بیش از چند سده در یونان ساکن بودند. جابجایی شمار بزرگی*** از مردم از آب و خاکشان نفرت ژرفی را سبب شد که نتایج آن در خاورمیانه و بالکان همچنان پا بر جاست:نفرت از سیاست های امپراتوری عثمانی در میان مردم بالکان و اروپای شرقی در روزگار ما سویه دینی به خود گرفته است و در برابر نفرت از سیاست های استعماری غرب اکنون در خاورمیانه به گونه دشمنی با تمدن غرب پژواک یافته است.
تاریخ به گونه ای رقم خورده که اقوام و ملت ها برسر تصاحب یک سرزمین با هم کشمکش دارند و هر دو سوی هم مشروعیت دارند. چه باید کرد؟ جز گفتگو و سازش راهی هست؟ بله هست: جنگ! و در پی آن جابجایی جمعیت و اخراج از آب و خاک و بر کینه و نفرت افزودن!
دو نکته:
1- بازشناسی حقوق اقلیت ها : در جوامع پیشامدرن همزیستی میان اکثریت و اقلیت (قومی، دینی،زبانی، نژادی…) بر پایه سنت و یا خواست حاکم استوار بود، اگر چنین معیاری درست باشد میتوان گفت جوامع اروپایی در گذشته “نابردبار”تر از تمدن های همسایه خود بودند. حتی در زمینه برده داری و نژاد پرستی کارنامه جوامع صنعتی غرب بسیار خون آلودتر از تمدن های پیشین است. اما ساختار سیاسی و “چند صدایی “جوامع مدرن این امکان را فراهم نمود که برده داری، نژاد پرستی و “نارواداری” نسبت به اقلیت ها مورد نقد قرار گیرد و در یک روند دراز مدتِ مبارزاتی گفتمان برابری خواهی جانشین آن گردد و پشتوانه قانونی پیدا کند، راهکاری که جوامع پیشامدرن به دلیل ساحتار اجتماعی -سیاسی خود از آن نا برخوردارند. و این تفاوتی است پایه ای بین دو دوره تاریخی.
2-نه “نابردباری” و نه ” بردباری” هیچ کدام سرشت ذاتی جوامع نیست . جابجا شدن سویه مسیر مهاجرت ها نمایانگر لرزان بودن تمامی دستاورد های بشری است، آن چه به خون دل به دست آمده را می توان به آسانی بر باد داد. به ویژه اینکه ساختن بسیار دشوارتر از ویران کردن است و نفرت پراکنی بسیار “مردم پسند تر” و جذاب تر از مهرورزی و دوستی . پایه نفرت بر ترس است و پایه زندگی بهتر بر امید. ترس نهادینه ترین خوی مشترک انسان و حیوان است اما امید رویائی است ویژه انسان.



پا نوشته
* نام این شهر را یونانی ها “تسلونیکی” ، ترک ها “سلونیک” و فرانسوی ها ” تسلونیک” گویند.
**امپراتوری عثمانی به قانون مسلمانان در مورد مردم اهل کتاب اشاره می کرد و مسیحیان و یهودیان را به عنوان اهل ذمه به رسمیت می شناخت و سکونت یهودیان در قلمرو خود را تشویق می کرد. بایزید سیاست پذیرش یهودیان در سلونیک را دنبال میکرد به وِیژه اینکه او در پی تغییر بافت جمعیتی شهر برای کاهش خطر شورش اهالی بومی یونانی بود.
***یاد آور جابجایی جمعیتی هراسناک مسلمان و هندو ها در زمان استقلال پاکستان پس از جنگ دوم جهانی
چند چهره از فرانسویان یهودی تبار سلونیک
یهودیان سلونیک به گوشه و کنار جهان مهاجرت نمودند و از جمله شماری از آنها به فرانسه آمدند و مانند ارمنی های رانده شده از عثمانی در شهر مارسی ساکن شدند . شماری هم در شهر “بزیه” Besier در جنوب فرانسه ، گویا شماری در خیابان ” Roquette” در پاریس ساکن شدند.



منابع



https://fr-m-wikipedia-org.translate.goog/wiki/Histoire_de_Thessalonique?
پیوست
ورود یهودیان سفاردی
نقشه مهاجرت یهودیان از اسپانیا، ایتالیا و اروپای مرکزی به سالونیکا
جریان های دیاسپورای یهودی در سالونیکا همگرا می شوند.
– اخراج یهودیان از اسپانیا در سال 1492 :اخراج اولین سفاردی در سال 1492 از مایورکا وارد شد. آنها “توبه کنندگان” بودند که پس از گرویدن اجباری خود به کاتولیک به یهودیت بازگشته بودند. در سال های پسین به دنبال فرمان انگیزاسیون اخراج مسلمانان و یهودیان شدت گرفت . سالونیک به تدریج تبدیل به شهر پذیرای تبعیدیان برای بسیاری از یهودیانی شد که از اسپانیا مستقیماً یا پس از عبور از پرتغال یا جنوب ایتالیا (ناپل اسپانیا، سیسیل و ساردنیا آراگونی) می آمدند.
انگلستان جمعیت یهودی خود را در سال 1290 اخراج کرد و فرانسه در زمان فیلیپ اگوست در سده سیزدهم.
-در سال 1519، یهودیان56% از 30000 نفر ساکن سالونیک را تشکیل می داد. مسیحیان بین ارتدوکس و کاتولیک تقسیم شدند که یک سوم جمعیت را تشکیل میداند و مسلمانان بین سنیها و علویان تقسیم می شدند.در سال 1613، یهودیان 68 درصد از جمعیت شهر را تشکیل می دادند. روابط بین یهودیان و مسیحیان که به اقلیت تبدیل شده بودند، تیره شد، به طوری که مسیحیان قدرت اقتصادی و نفوذ یهودیان را بر نمی تافتند و از باب اعلی (دولت عثمانی) به دلیل پرداخت مالیات بیشتر از یهودیان شکایت داشتند. این ناخشنودی گاهی به خشونت می گرایید ، به ویژه در پس از بیماری های واگیردار.
فعالیت اقتصادی با سایر ولایت های امپراتوری عثمانی و همچنین با ایالات لاتین ونیز و ژنو و همچنین با تمام جوامع یهودی پراکنده در حوزه مدیترانه گسترش یافت. ويژگي يهوديان سالونيك اين بود كه آنها درتمام زمینه های اقتصادي فعالیت داشتند. ……. یهودیان فن پشم ریسی جدید را از اسپانیا با خود به سالونیک آورده بودند و با کمک “ینی چری ها” ( سپاه ویژه عثمانی که از کودکان ربوده شده از سرزمین های مسیحی تشکیل شده بود) انحصار خرید پشم را در اختیار گزفته و سود کلانی از این تجارت بدست می »وردند ، با کاهش قدرت ینی چری ها موجب از افت شدید اقتصادی آنها شد.
پیگیری آموزه های دینی و ادعا های آخرالزمانی
.یهودیان برای خود مدارس دینی ایجاد کردند. گروه های مختلف مهاجران از شهر های گوناگون اغلب برای خود مدارس ویژه داشتند و سنت های دینی با رنگ و بوی محلی سکونت خود را پاس میداشتند. با افت شکوفائی اقتصادی ، جریانات آخر زمانی ،مسیحایی، در میان سفاردی ها پر زور تر شد. یک خاخام جوان خود را مسیح موعود یهودیان خواند و در سالونیک پیروان زیادی یافت
در نهایت، 96.5 درصد از جامعه یهودی سالونیک که به اردوگاه های مرگ فرستاده شدند ،هرگز باز نگشتند.