برای ما ایرانی ها واژه مقدونیه یادآور اسکندر مقدونی و یورش او به فلات ایران است. 23 سده از آن تاریخ می گذرد ، شاید زمان آن فرا رسیده باشد که این سرزمین را بشناسیم و نگاهی دیگر به آن داشته باشیم. مقدونیه در بخش شمالی یونان قرار دارد و نام استانی از این کشور است . پس از فروپاشی یوگسلاوی و بیرون آمدن هفت کشور از دل آن ، یک بخش از آنهم خود را مقدونیه خواند که ابتدا با مخالفت سخت یونان روبرو شد ، اما با میانجیگری اتحادیه اروپا ، دو کشور به توافق رسیدند، نتیجه اینکه اکنون یک جمهوری مقدونیه هست و یک استان به همین نام در یونان /مثل آذربایجان و جمهوری آذربایجان. سفر ما از همین استان مقدونیه در شمال یونان و از مرکز آن ،شهر “تسلونیک” آغاز می شود.

تسلونیک شهر فیلیپ دوم و ارسطو

فیلیپ دوم پدر اسکندر و ارسطو فیلسوف و دانشمند بزرگ یونانی و استاد اسکندر، هر دو از نماد های این شهرند. در سده بیستم و آغاز جنگ سرد، ای منطقه در مرز بلوک شرق قرار داشت و در تشنج همیشگی با همسایگان شمالی خود آلبانی و یوگسلاوی بسر می برد ، با فروپاشی بلوک شرق ، تسلونیک دوباره جنب و جوش خود را باز یافت و به بندر اصلی بالکان بدل شد، شهری صنعتی و تجاری و در همان حال شهر هنر که برای زیبایی بنا های به جا مانده از گذشته اش نام آور است. هر چند که این زیبایی ها به دلیل گسترش شهر تا حدودی در زیر ساختمان های بتنی مدفون شده است ،با این حال در محله های قدیمی شهر که بر روی تپه قرار گرفته ، کوچه و خیابان های باریک اش یادآور فضای یک شهر شرقی را دارد که از بلندی بر گستره نوساز و مدرن شهر نظاره می کند.

فهرست

چند برگ از تاریخ مقدونیه

مقدونیه گذرگاه هخامنشیان به سوی آتن

کوروش بنیانگذار امپراتوری هخامنشی ابتدا عیلام و ماد را به زیر فرمان آورود، پس آنگاه دولتشهر های یونانی در انطاکیه (ترکیه امروز) را تسخیر کرده و امپراتوری های میان رودان(بین النهرین) را برچیده و از خاور تا به مصر پیش رفت و در پایان عمر سراسر نجد ایران در قلمرو او بود. داریوش شاه مرزهای باختری را تا لیبی در آفریقا گسترش داد، با کمک فنیقی ها بر آبهای دریای مدیترانه و راه های تجاری آن چیره شد،از خاور هم تا به رود سند پیشروی کرد. دیوانسالاری در همه ساتراپی ها بر قرار شد، راه های تجاری و پستی چهار سوی امپراتوری را به یکدیگر پیوند داد. او سکه زدن را از یونانیان لیدی / ازمیر ترکیه /آموخت و در پهنه همه ساتراپی های حکومتش رایج کرد. دریافت مالیات نظام مند شد و بازرگانی گستره ای فراخ یافت. “دنیای هخامنشی”استور شد، اما مرزهای باختری بار ها محل یورش “سکا” ها بود ،آنها قبایلی آریایی و صحرا گرد بودند که همواره به تاراج شهر های مرزی می پرداختند. داریوش شاه با سپاهی سترگ آنها را تا دشت اوکراین و رومانی امروز دنبال کرد و تا آن سوی رود دانوب آنها را واپس راند، اما در خاک اروپا نماند. پس از مرگ او پسرش خشایار شاه که با شورش های دولتشهر های یونانی روبرو بود در پی گوشمالی یونانی ها و به ویژه شهر آتن بر آمد.دو بار مقدونیه را تسخیر نمود و …. برای تنبیه مردم آتن پرستشگاه آنها را به آتش کشید.با این همه نتوانست بر آنها چیره شود. این پیروزی برای آتنی ها افتخار آمیز بود، اما آنها میدانستند در برابر امپراتوری هخامنشی وزنه ای شمرده نمی شوند و همچنان از بیم روبروئی با سپاه هخامنشی در هراس بودند .

این هراس همیشگی بر ساختار اجتماعی و سیاسی دولتشهر های یونانی تاثیری شگرف داشت: برای استوار کردن سپاه * به شمار زیادی از بردگان حق شهروندی و شرکت در سپاه را دادند، برای استوار تر کردن همبستگی اجتماعی پرستشگاه و آمفی تئاتر های بیشتری بنا کردند که شاعران و هنرمندان در این اماکن به ستایش میهن دوستی و آزادی پرداخته مردم را به روبروئی با دشمن فرا می خواندند. از سوی دیگر کَشتی های جدید و مناسبتری برای جنگ دریائی ساختند و دولتشهر ها با یکدیگر همدستان شده تا توان خود را در برابر دشمن افزون کنند. اما برتری جوئی در میان این دولتشهر ها ، استواری لیگ ها (اتحادیه ها)را لرزان می کرد و هیچکدام عمر چندانی نداشتند. ترس پابرجا بود اما چاره جوئی های دولتمردان راه به جائی نمی برد.

اسکندر مقدونی عامل یکپارچگی یونان برای یورش به امپراطوری هخامنشی

دولتشهر های یونانی چندان توجهی به مردم آن سوی کوه المپ در مقدونیه نداشتند، این سرزمین در همسایگی ساتراپی های باختری هخامنشی بود و همواره پیوندهای خانوادگی،بازرگانی و سیاسی میان مردمان دو سوی مرز ،پا برجا بود. در سده چهار پیش از میلاد فرمانروایان این خطه خود را شاه می خواندند، و در شماری از جنگ ها به سردارن هخامنشی در برابر یونانی ها یاری می رسانند. در سده سوم پادشاه مقدونیه ، فیلیپ دوم** توانست قلمرو خود را در شمال یونان گسترش دهد . او برای تربیت پسرش اسکندر، اندیشمند بزرگ، ارسطو را برگزید . اسکندر هفده ساله بود که پدرش کشته شد. او به پراکندگی سیاستمداران در سپهر سیاسی یونان و ناخرسندی مردمان آگاه بود. او به خوبی از ترس یونانی ها از دشمن با خبر بود. از سوی دیگر اسکندر می دانست که عمر دراز حکومت هخامنشی مایه سستی پیوند های ساتراپ ها با حکومت مرکزی شده و دیگر اداره چنین پهنه گسترده ای از دست پادشاه هخامنشی ، یزدگرد سوم بر نمی آید. اسکندر در مدت کوتاهی توانست خرده دولت های یونانی را بر چیند و نیروی ترس مردمان را به امید برای دستیابی به سرزمین های همسایه نیرومند بدل سازد . اسکندر مقدونی در کمتر از پنج سال سرزمین های هخامنشیان را در نوردید و رود سند را پشت سر گذاشت و بخش مهمی از هند را هم تسخیر کرد . او در راه راه بازگشت در سن 32 سالگی در شهر بابل درگذشت . اگر عمر امپراتوری هخامنشی نزدیک 230 سال بود ، عمر حکومت او به یک دهه نیز نکشید.

اسکندر سرزمینی را گشود که به خوبی اداره می شد. کافی بود که ساتراپ ها را با خود همراه سازد تا چرخ های امور کشور بگردد .به سخن دیگر “کشور را در سینی طلا ” دریافت نمود، او در عمر کوتاه خود دگرگونی چندانی در مدیریت هخامنشی نداد تنها نوآوری او ایجاد همبستگی از راه تشویق سربازان به ازدواج با زنان بومی و بنیاد کلنی های یونانی نشین در کنار شهر ها بود . پروژه ای که هرچند به ایجاد چند ده شهر*** در سرزمین های دیگر شد اما کمکی به همبستگی مردم بومی با تازه واردین نکرد. مهمترین دلیل آن برتری جویی و خود شیفتگی یونانیان بود. شهر های نو بنیاد هرچند به تبادل فرهنگی کمک شایانی کرد، اما در زمینه آمیختگی اقوام کمکی ناکام بود و شهر ها نقش نظامی شان پر رنگ تر شد .

تاریخ نگار و پژوهشگر نامدار دوره هخامنشی ، پیر بریان***، اسکندر را آخرین پادشاه دنیای هخامنشی می نامد. اسکندر تخت جمشید را به آتش کشید و از همین رو او را گجسته خوانده اند ، همچنانکه نام خشایار شاه برای آتنی ها یاد آور سوختن شهرشان است. با این همه بزرگی اسکندر در بکار گیری دستاورد های حکمفرمائی کوروش و داریوش است. هر کوروش خود بهره مند از تجربیات امپراتوری های کوچک میانرودان بود ، اما او توانست یک “امپراتوری جهانی” را پایه گذاری کند که در برگیرنده اقوام ،فرهنگ ها ، ادیان و زبان های گوناگون بود ، این حکمرانی روی به سوی جهان داشت، در حالیکه فرهنگ آتنی هرچند پرمایه، اما فرو رفته در خود بود. آتن خاستگاه فلسفه در جهان است ، اما فلسفه آنها در چارچوب زندگی شهروندی خودشان بود**.مدیریت یک شهر با نظام حکومتی یک کشور متفاوت است چه رسد به یک امپراتوری گسترده. تجربه امپراتوری هخامنشی در زمینه دیوان سالاری و مدیریت یک اقتصاد بزرگ، فراهم کردن ساخت و ساز های بازرگانی با استفاده از سکه یگانه،ایجاد و نگهداری و نگهبانی از راه های تجاری ، همه و همه دستاورد بشری است که در “دنیای هخامنشی” گرد آمد ، هم چنانکه “فلسفه و دموکراسی و تراژدی”هم دستاورد اهدایی فرهنگ یونان است به جهان.

“هلنیسم “: دستاورد هم آمیختگی فرهنگ ها:

واژه “هلنیسم” بدو معنی بکار میرود  نخست  بطور عام به تمدن یونانی گفته میشود. و دومین کاربرد آن به دوره ای گفته می شود که با  لشکر کشی اسکندر آغاز و با از میان رفتن شاخه مصری جانشینان اسکندر،بارتلمه، خاتمه میابد. از این زاویه ” هلنیسم ” فراوردهِ فرایند آمیختگی فرهنگ یونام و فرهنگ های سرزمین ها تسخیر شده می باشد: یونانی ها با ورود به شرق با تمدن های کهن چون تمدن مصر، ایران و هند روبرو شدند که هر یک دستاوردهای گوناگونی از تجربه های بشری را با خود داشت . هلنیسم این دستاورد را به غرب منتقل کرد : دانش هایی چون پزشکی و ریاضیات را از هند، شیوه کشورداری را از امپراتوری هخامنشی ، و اخترشناسی را از مصر .  مصر همچنین، انبار غله یونان فقیر و حتی بعد ها امپراتوری رم بود . خدایان مصری و شرقی که از گذشته  جای پایشان در یونان دیده می شد نقش پر رنگ تری یافتند.

از جهت شیوه کشورداری تاثیر هلنیسم برغرب بسیار پُر رنگ است .آنها به شیوه فرمانروایان شرقی خود را شاه می خواندند و وظایفی مشابهی چون فرماندهی سپاه و نقش اجتماعی مانند آنها داشتند . شاه مسئول” نان آوری” مردمانش بود و داوری میان آنها نیز، شاه بر عهده داشت. در جمهوری های یونانی و یا رم ، این مسئولیت ها هیچگاه به یک نفر سپرده نمی شد.زمانی که آخرین بازمانده حکومت یونانی ، ملکه کلئوپاترا در جنگ با رومی ها شکست خورد ، چند مدتی بود که جمهوری رم جای خود را به امپراتوری رم داده بود و آنها بیش از یک سده بود که دیگر سرزمین های جانشینان اسکندر را در مصر و آناتولی اشغال کرده بودند و همسایه رقیب خود پارتها شده بودند. رمی ها از دستاورد های هلنیسم بسیار آموختند ، زمانی که رم در سده پنجم توسط قبایل ژرمن  برافتاد ، بخش شرقی امپراتوری در استانبول امروزی جانشین آن شد. تمدنی که با نام بیزانس/ که در نزد ما ایرانی ها رم شرقی خوانده می شود / ،هرچند نام رم  داشت و دین رسمی آن هم مسیحی بود، اما فرهنگ هلنیستی در آن نقش مهمی داشت . امپراتوری رم شرقی (بیزانس) تا پایان قرن پانزدهم برجا ماند و مدت هفت  سده با مسلمانان همسایه بود . این همسایگی موجب تاثیرات عمیق علمی و فلسفی بر شرق و مراودات نظری میان این تمدن ها بود.

پانوشته ها

*در آتن تنها شهروندان آزاد حق دفاع از شهر را داشتند. از آنجا که شماره آنها ناچیز بود ،باری جبران این کمبود شمار زیادی از بردگان را به شهروندی پذیرفتند.

**در قرن چهارم پیش از میلاد  دولت – شهرهای یونانی افت بسیاری نسبت به  سده گذشته داشتند .در چنین شرایطی فیلیپ دوم   پادشاه مقدونی  با چند دولت – شهر در شمال یونان وارد اتحاد شدند و به سرعت بر لیگ های دیگری یونانی پیشی گرفته و ناحیه ای که امروز یونان و مقدونیه نامیده می شود بزیر نگین حکومت فیلیپ قرار گرفت ، پس از مرگ  پسرش  اسکندر که بیست سال داشت جانشین او شد .اسکندر به زودی به بهانه تهدید  دشمن خارجی ، امپراتوری هخامنشی ، یونان را متحد کرد و در مرحله اول کلنی های  یونانی در شرق مدیترانه تحت حاکمیت هخامنشیان بود  را تسخیر نمود. اسکندر سرزمینهای امپراتوری پارس را یکی بعد از دیگری در نوردید . او از غرب ایران به آسیای مرکزی وارد شد و بخش وسیعی را تسخیر کرده و  سپس در جنوب تا هند پیش رفت . در راه بازگشت از راه خلیج فارس وارد بین النهرین شد و در سن سی و سه سالگی در حالی که بخش وسیعی از جهان امروز را تسخیر نموده بود ،در بابل  درگذشت .امپراتوری او گرچه بزرگترین  امپراتوری جهانی تا آن زمان بود ولی چهار سال بیشتر به درازا نکشید و در مقابل حکمرانی بیش از دو سده  ونیم شاهنشاهی هخامنشیان  همچون پرانتزی  در تاریخ بود.

***اسکندر در سرزمین های اشغال کلنی های بسیاری ایجاد کرد و سربازان خود را با ازدواج با مردم محلی تشویق می کرد.او و جانشینانش بیش از 100 شهر ساختند که به اسکندریه ،سلوکیه و انتیوش و نام های دیگر شناخته می شوند. این شهر ها کارکرد نظامی و تجاری داشت.” خجند “و “ای خانم” دو نمونه از این شهر ها هستند که اولی در کنار سیر دریا و دومی در کرانه آمودریا ساخته شدند.

منابع

پیوست

……در همین ناحیه اسکندر با رکسانا شاهزاده سغدی ازدواج نمود و به سربازان یونانیش را هم تشویق به انجام این کار کرد. زبان یونانی زبان رایج نخبگان محلی شد و از همین راه فرهنگ یونانی در شهر های بزرگ شرقی رونق یافت . هنر معماری و مجسمه سازی و….  و دستاوردهای فلسفی و علمی  رواج یافت البته  با دامنه ای محدود تر …….

با مرگ او  امپراتوریش میان چهار تن از سردارانش تقسیم شد .بخش شرقی ( از رود سند تا فرات حدود ¾ امپراتوری  ) به سلوکوس، ناحیه سوریه و آناتولی غربی (انطاکیه) به اتالید    ، ناحیه مقدونیه به آنتیگون    و مصر به  بارتلمه ها سپرده شد.  بزودی  حکومت یونانی  خودمختاری هم در شمال افغانستان بوجود آمد که بلخ مرکز ان بود و جنوب رود جیحون(آمودریا) تا  سند را شامل می شد .

اما بزودی پارت ها(اشکانیان) از شرق و امپراتوری رم از غرب   سرزمینهای جانشینان اسکندر را  تسخیر کردند. اخرین انها  ملکه کلئوپاترای از سلسله پادشاهی بارتلمه بود که همراه متحد رمی خود انتونی از نماینده سنا رم اگوست  شکست خورد  و بدین ترتیب حکومت سه سده  جانشینان اسکندر خاتمه یافت