فهرست

دنیایی چند قطبی و چند فرهنگی در چارچوب یک تمدن جهانی.

گرته برداری از سخنرانی واکلاو هاول، رئیس جمهوری چکسلواکی، برنده جایزه صلح ایندرا گاندی در سال 1994.

دو رویداد بزرگ نیمه دوم قرن بیستم سپهر جهانی را دگرگون کرد ،استعمار زدایی و سقوط کمونیسم. بدیهی است که از منظر جهانی، از میان رفتن بلوک کمونیسم مفهوم چند گانه ای دارد که یکی از آنها دقیقاً اوج فرآیند استعمارزدایی بود. این دو رویداد به عنوان دو پیشرفت سترگ به هم وابسته، به سوی جهانی چند گانه از منظر فرهنگی و سیاسی ،به شمار می رود

روشن است که نه جهان  چند فرهنگی و نه چند قطبی از نظر تاریخی پدیده جدیدی نیست، برعکس، فرهنگ ها و تمدن های مختلف به طور موازی در سیاره ما برای هزاران سال وجود داشته اند: برخی تقریباً هیچ چیز در مورد همسایگان خود نمی دانستند، شماری از آن ها به یکدیگر علاقه ای نداشتند، برخی هم با یکدیگر جنگ می کردند، دیگران تاثیر متقابل بر یکدیگر گذاشتند، اما هیچ یک از آنها به تنهایی نمی توانست سرنوشت کل سیاره ما را تعیین کند یا بر آن تاثیر بگذارد.

عصر چندفرهنگی که امروز در آستانه آن هستیم، کاملاً متفاوت است: آبشخور این تمدن جدید در چارچوب “جهانی شدن” است، یعنی در شرایطی که هر یک از نمودهای این تمدن، خوب یا بد، می تواند به طور اساسی بر وضعیت بنیادی زندگی جمعی ما  تاثیر بگذارد. این جاست  آن رمز نهفته تاریخی :همان چیزی  که  این تحول را نه تنها در تاریخ مدرن، بلکه در  سر تا سر تاریخ بشر، به یک نقطه عطف اساسی بدل می کند.

تمدن “جهانی شده” کنونی ما بدون شک از دوران مدرن اروپایی  آغاز گردید. تمدنی که پایه و بنیاد آن ، ایمان  بر آگاهی عقلانی(راسیونالیسم)، ایده پیشرفت و توسعه علم و فناوری، نهاده شده است. پس از چند سده ، به لطف رسانه های همگانی و شبکه های اجتماعی، نه تنها تمامی دستاورد های بشر بلکه چرخش اطلاعاتی بسیار گسترده ای در دسترسی بشریت قرار دارد. در حالی که تا چندی پیش شبکه های ارتباطی در چارچوب امکانات  کشوری محدود بود.

در برابر فواید این دستاورد ها که سرشتی جهانی دارد ،خطرات اقتصادی، اجتماعی، جمعیتی و اکولوژیکی هم به همان میزان گسترش یافته است،  به دیگر سخن، اینک تمامی  بشریت در یک کشتی قرار گرفته و کوچکترین اتفاقی که رخ دهد سرنوشت جمعی انسان ها را تحت تاثیر قرار خواهد داد. این تغییر ژرفِ همزیستی، مستلزم نگرش جدیدی در پندار و کردار ماست که هرگز در طول تاریخ  پیشسنه ای نداشته است . این نگرش  فراتر از چارچوب معنوی تمدن موجود است و به انسان ها ، علیرغم تفاوت های فرهنگی و ملی شان سرشتی جهانی هم می دهد: دنیایی چند قطبی و چند فرهنگی در چارچوب یک تمدن جهانی.

دنیای” جهانی شده” و مشکل همزیستی فرهنگ ها.

آسانتر شدن آمد و شد ها ،گاهی موجب نزدیکی زیاده از حد می شود. “همزیستی اجباری گروه های نا همزمان” ناروا داری دوسویه را دامن زده و توازان داخلی جوامع را برهم می زند.  از سوی دیگر روزگار” جهانی شده”، موجب ظاهر شدن نیمه پنهان  رویدادها و کشمکش های گذشته و نمود آن ها در سپهر جهانی می شود/ جنگ هفتاد و دو ملت/.

اگر خودمختاری و هویت حوزه‌های مختلف فرهنگی با هزاران فشار غیر مستقیم سرکوب شود و انسان ها به رفتاری کم و بیش استاندارد شده وادار شوند، واکنش بسیار قابل درکی رخ خواهد داد: جوامع مختلف شروع به برجسته‌تر کردن ویژگی ها و تفاوت‌های خود می‌کنند و در نتیجه  با یک مقاومت دوسویه فزاینده روبرو خواهیم شد.

مشروعیت در برابر مشروعیت

چگونه می توان از این تنگا خارج شد؟ کافیست جوامع یکدیگر را همچون شرکای مشروع و برابر بپذیرند. حتی لازم نیست که آنها زبان همدیگر را بدانند و یکدیگر را درک کنند و یا با هم پیوند دوستی برقرار کنند، بلکه کافیست به یکدیگر احترام بگذارند ، تفاوت را به پذیرند و به آن احترام بگذارند.چرا که اگر قرار باشد تفاهمی هم به وجود آید در چارچوب  احترام دوسویه است. اینکه مردمانی ،خود را “ قوم و یا ملت برگزیده تلقی کرده و بخواهند برتری خود را حتی به شیوه پدرانه بر”دیگری”تحمیل نمایند، نتیجه ای جز افزایش تنش میان جوامع نخواهد داشت. این بینش یادگار جهان کهن و “کلونیالیسم” دوران گذشته است. بهترین شیوه تفاهم ، پرهیز از وانمود کردن دروغین حود است ، پسندیده ترین شیوه اینست که  خودمان باشیم  و به هویت یکدیگر احترام بگذاریم ، همانگونه که هستیم!

نجات جهان آغاز نخواهد شد مگر با خلق مکانیزم  همزیستی، به دیگر سخن می بایست شیوه های این ساز و کار را در نظام بین المللی گنجاند تا بتوان به ساماندهی سیستم های گفتگو دست یافت. سیستمی بر پایه حقوق برابر و احترام متقابل و پرهیز از شیوه های تحمیلی.هرکجا اختلاف نظری هست ، می باید بر اساس رای اکثریت  عمل نمود. تمدن “جهانی شده” چند فرهنگی را نمی توان بر پایه نفرت  بنیاد کرد.”

**************************************************************

بازیگران سپهر بین المللی

رخدادها و کنش ها و واکنش های بین المللی دلایل گوناگون و در هم تنیده ای دارند و کاهش این پیچیدگی ها به یک عامل موجب درک نادرست و مهمتر از آن ،کنش هائی می شود که گاه می تواند نتایج دهشتناکی در پی داشته باشد. به ویژه اینکه پایه بینش پوپولیسم در سیاست( چه چپ و چه راست) بر تبلیغ ساده گرایانه و مردم پسند است و مبلغان این سیاست هدفی جز کسب قدرت ندارند.

“بونی فاس”/ Pascal BONIFACE*در گفتار در باره ……. به چند بازیگر مناسبات بین المللی اشاره می کند:

دولت ها : یک سرزمین ، یک مردم ، یک دولت.

شرکت های بزرگ اقتصادی انفرماتیک ،ماشین سازی ، بیمه ها، انرژی …..

نهاد های سیاسی – اقتصادی : ژ8، ژ20 ، پیمان شانگهای،بریکس…

نهاد های مدنی مردم نهاد :پزشکان بدون مرز ،نهاد های حقوق بشری ، نهاد های دفاع از طبیعت و حیوانات..

سازمان های رسمی بین المللی / سازمان ملل* *، یونسکو ، یونیسف….

اتحادیه های منطقه ای /اتحادیه اروپا ،اتحادیه کشور های عرب ، اتحادیه کشور های افریقا…تجاری /کشور های مشترک المنافع ، اتحاد تجاری کشور های شرق آسیا ، اتحادیه های نظامی / ناتو ،

رسانه های همگانی***.

افکار عمومی /شبکه های اجتماعی.

گروه های تروریستی و نیابتی.

******

** جامعه ملل و پس از آن سازمان ملل متحد با هدف تامین صلح میان اعضا و امنیت جهانی تشکیل شد. هرچند که این سازمان تا کنون به اهدافش دست نیافته است،اما این نحستین بار در تاریخ بشر است که سازمانی جهانی برای حل مسائل میان ملت ها از طریق گفتگو ایجاد شده است. ساز و کار ها و مکانیزم تصمیم گیری و دامنه قدرت این سازمان قابل تغییر است و به اراده اکثریت کشور های عضو بستگی دارد. با تغییر توازن قوا در سپهر جهانی،انتظار می رود تحولاتی در ساختار سازمان ملل پیش آید”

***”آزادی رسانه ها پایه و اساس هر گونه میثاق اجتماعی و بین المللی است. علیرغم اینکه توانگران دست بالا در تصاحب این بنگاه ها را دارا می باشند ، پیشرفت تکنولوژی امکان شنیده شدن صدا های گوناگون را می دهد. جوامعی که در انها چرخش اطلاعات آزاد است ،اگر گفتمانی گسترش نمی یابد، اِشکال را باید در جای دیگری جستجو کرد ،”

***************************************

“اطلس استراتژیک”

جهان امروز

جهان امروز جهانی است چند قطبی و متفاوت از جهان دوقطبی ( آمریکا- شوروی) و همچنین توهم جهان تک قطبی با هژمونی در دهه نخستین سده بیست و یکم.
جهانی نا امن، بحرانی ،پر کشمکش و در حال دگرگونی، با آینده ای که نتیجه برآیند همسازی و ناسازی قدرت های جهانی است. چند نکته برای درک بهتر آنچه در انتظار ماست:

رویداد های مهم دهه دوم سده بیست و یکم


_ پیدایش چین چون دومین قدرت جهانی موجب پیدایش دوگانه جدیدی در سپهر جهانی شد ، اما این رقابت از سنخ کشمکش با شوروی قدیم و روسیه کنونی نیست. روبروئی با روسیه شوروی جنبه نظامی وسیاسی داشت ،در حالیکه رقابت با چین در درجه نخست اقتصادی ، اما در حقیقت همه جانبه است. امروزه چین با جمعیتی بیش از 1/3 میلیارد و نیروی کار ارزان قیمت ، کوشا و آموزش دیده در زمینه صنعت و فناآوری جدیدو میزان سرمایه های بسیار گسترده ،در حال پیشروی در بازار جهانی است . پروژه های “راه ابریشم” از آسیای مرکزی و راه تجاری هند ، عربستان،خاورمیانه ، به اروپا و افریقا ، حاکمیت هژمونیک آمریکا بر راه های تجاری را به چالش جدی می کشد. البته از دوره کرونا رشد اقتصاد چین از 9 در صد به چهار در صد کاهش یافته که هنوز هم رشد بالائی به شمار می آیید . نکته دیگر اینکه پیش بینی می شد که با رشد طبقه متوسط در چین، نشانه های از دگردیسی در سیستم اجتماعی نمودار شود، اما حزب کمونیست همچنان با هدف توسعه اقتصاد ملی ، اقتدارش را افزایش داده و سانترالیسم حکومتی حتی بر زندگی حصوصی هم چشم دارد.

_اقتصاد هند از انگلستان پیشی گرفته و این کشور بیک قدرت منطقه ای بدل گشته است که هم پیوندش را با آمریکا حفظ نموده ، هم با روسیه روابطه دوستانه دارد و با وجود کشمکش های مرزی و سوء ظن به همسایه شمالی اش چین ، دو کشور روابط شان را بهبود بخشیده و در جهت همکاری های دوجانبه پیشرفت چشمگیری داشته اند.
_برزیل پنجمین کشور بزرگ جهانی با جمعیتی بیش از 190 میلیون نفر ، از آغاز دهه دوم سده بیستم به ثبات سیاسی و اجتماعی دست یافت و در پی آن بیشترین سرمایه گذاری خارجی راجذب نمود و در عرض چند سال به برزگترین قدرت آمریکای جنوبی از جهت ، اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک بدل شد . عضو گروه ژ20( بزرگترین کشور های اقنصادی جهان ) و یکی از پایه گذاران گروه بریکس و اتحادیه اقتصادی آمریکای جنوبی هم می باشد. سرمایه گذاری گسترده برزیل در افریقا و به ویژه در میان کشور های مستعمره پرتغال ، این کشور را به یک بازیگر بین المللی بدل ساخته است.

_ترکیه با دو دهه پیشرفت اقتصادی و استفاده از جایگاه استراتژیک اش در حوزه دریای سیاه و مدیترانه توانسته از درگیری های بین المللی سود جسته و با حفظ عضویتش در ناتو با روسیه هم پیوند دوستانه ای برقرار کرده و با وجود اینکه تولید کننده نفت نیست در انتقال این انرژی به اروپا سهم بیشتری پیدا نماید و پس از گذشت یک سده از فروپاشی امپراتوری عثمانی ،این کشور از حاشیه روابط بین الملل به یک قدرت منطقه ای بدل شود .
-عربستان از آمریکا فاصله گرفت و به عنوان یک کشور مستقل وارد پیوند جدیدی با چین و روسیه شد و در معادلات آینده مناسبات بین الملی جای پای خود را محکمتر کرده است

_روسیه با وارد شدن در جنگ اوکراین نه تنها بازار اروپا را از دست داد بلکه زمینه امکان جذب سرمایه و گسترش در صنایع پیشرفته را هم از میان برد. روسیه همچون زمان شوروی مجبور است سرمایه های ملی اش را صرف تولید تسلیحات و مخارج نظامی نماید و در نتیجه فاصله اش با کشور های صنعتی بیشتر خواهد شد. نا توان از برقراری پیمان های اقتصادی طولانی مدت با غرب ، روسیه اکنون در پی گسترش مناسباتش با کشور های آسیائی است.

چشم انداز آینده

_آسیا با ساکنان پر شمارش، با کشور هایی چون چین، هند،ژاپن، کره جنوبی، تایوان ، مالزی و ..، از جهت نیروی کار آزموده و میزان سرمایه اقتصادی و اجتماعی نقش پر رنگ تری از گذشته در دگردیسی جهانی خواهد داشت. اما بیدار شدن اژدهای چین و برتری طلبی اش، نگرانی های زیادی در شرق آسیا و اقیانوس آرام به وجود آورده است : استرالیا، زلاند نو ، ژاپن، تایوان، ویتنام، کره جنوبی و حتی هند از آینده خودمی هراسند و در پی متحدی توانا چون ایالات متحده آمریکا هستند. در این میان پیمان های اقتصادی چون پیمان شانگهای از یکسو و پیمان های اقتصادی بلوک رقیب می تواند موجب رونق بازار و وابستگی متقابل میان همه این کشور ها گردد. هیچیک از این بلوک ها بنیاد ایدئولوژیک نداشته و اعضای آن از نظر ساختار سیاسی و اقتصادی یکدست نیستند، امری که دگر دیسی آنها به بلوک های سیاسی -نظامی را غیر محتمل می کند. (چنین پیمان های سیال و غیر ایدئولوژیک می توانند به توازن جدیدصلح آمیز قوا در سطح جهان کمک کنند)
-در افریقا،دولت های مستقر فاسد پس از گذشت چند دهه از پایان سیستم کولونیزاسیون ، کاری از پیش نبردند و از هم پاشیدند. نتیه اینکه جناح های مختلف نظامیان داخل این کشور ها برای کسب قدرت به جان یکدگر افتادند: جنگ داخلی و جنگ های خانمان سوز منطقه ای فقر و بیکاری بیشتر و مهاجرت گسترده تر در داخل افریقا و بسوی اروپا را در دامن زد. حاکمان نظامی جدید در پی حامیان خارجی دست به دامان گروه هایی نیابتی چون واگنر شدند. از سوی دیگر با ضعیف شدن دولت مرکزی، زمینه برای فعالیت شاخه های نظامی القاعده و داعش مهیا شد. آنها از میان تهیدستان آواره شروع به سر باز گیری کرده اند و حتی از بکار گیری کودک- سربازان هم ابائی نداشته و به باز سازی شبکه های خود پرداخته اند. اگر در چین و هند، شمار فراوان جمعیت و فراوانی و ارزانی نیروی کار موجب انباشت سرمایه و رشد بالای اقتصادی گردیده در افریقا ازدیاد جمعیت در غیاب رشد اقتصادی و کمیابی نیروی کار آزموده نه تنها موجب بهبود زندگی مردمان این سرزمین ها نشده بلکه نا هنجاری های اجتماعی را دامن میزند. در شرایط نا مساعد سیاسی _ امنیتی، سرمایه گذاری های عظیم چینی کمک چندانی به بهبود شرایط نکرده است. شرکت های چینی مایل به بکار گیری نیروی کار آزموده خوشان هستند و از تربیت و استخدام نیرو های محلی پرهیز می کنند. نتیجه اینکه نیرو کار آزموده محلی باز هم بیشتر مجبور به مهاجرت به سوی کشور های اروپایی می شود.

_اتحادیه اروپا دراین دو دهه با چالش های گوناگونی روبرو بوده است ، ورود کشور های اروپای شرقی به اتحادیه امید و نگرانی های فراوانی را ایجاد کرد که نمونه آن در جنگ اخیر اوکراین تبلور یافت : دولت های منطقه بالتیک/لیتوانی ، استونی، لتونی /و لهستان که تجربه اشغال مکرر روس ها را دارند همواره مواضع بسیار سختی در مقابل این کشور اتخاذ کرده اند در حالیکه سرب ها و مجار ها (هر یک به دلیلی)پیوند سیاسی دوستانه با روسیه دارند. دیگرهموند های تازه وارد، چون یونان (با حساسیت زیاد در برابر ترکیه) و کراسی و…..،هر یک مشکلاتی را بر معضلات پیشین افزودند. نتیجه اینکه اتحادیه اروپا نتوانست در زمینه سیاست های کلان خود ساختار های تصمیم گیری موثری ایجاد نماید. اشغال خاک اوکراین و ناتوانی اروپا در اتخاذ یک سیاست همگانی روشن در برابر روسیه ،وابستگی اروپا را به آمریکا بیش از پیش افزایش داد .از نتایج جنگ اوکراین یکی هم کاهش صادرات نفت روسیه بود که در نتیجه آن آلمان را بیش از گذشته نیازمند نفت آمریکا گردانید.

روند پیچیده مدیریت امور اتحادیه اروپا موجب افزایش فاصله میان کوپل آلمان و فرانسه شد که آنهم به نوبه خودسبب کاهش جایگاه اتحادیه در معادلات جهانی شده و غرب (و به ویژه اروپا ) را، پس ازچهار سده هژمونی بر سراسر جهان، سخت به دست و پا انداخته است.

_آمریکا پس از توهمی کوتاه در دهه نخستین سده کنونی مبنی بر “جهانی یک قطبی” با واقعیات قدرت های نوظهور جهانی روبرو شد. تغییر سیاست آمریکا در خاورمیانه نخستین نشانه از یک استراتزی نوین برای آمریکا بود. جنگ در اوکراین ، هر چند نقش آمریکا را در اروپا افزایش داد، اما قطعنامه های آمریکائی تصویب نشده در سازمان ملل بیانگر تغییرات عمیق توازن قوا در سطح جهان بود که یکی از نتایج آن از دست رفتن هژمونی ایالات متحده آمریکا می باشد . در چنین دورانی امریکا و چین در رقابت با یکدیگر در پی یافتن متحدین جدید هستند. متحدینی که مناقع خود را می شناسند و تن به اتحاد های دائمی نمی دهند و چه بسا در یک زمان با هر دو سو در پروژه های گوناگون شریک باشند .


تا کنون غرب و به و یژه ایالات متحده آمریکا به دلیل ساخت و ساز اجتماعی _ سیاسیِ دموکراتیک، توانائیِ پذیرش شرایط نوین و همساز شدن با دگردیسی ها جهان را داشته است . در حالیکه به نظر میرسد کشور هایی دارای ساختار استبدادی و دیکتاتوری، در بزنگاه های تاریخی و همسو ئی با دگرگونی های جهانی با مشکلات ژرف ساختاری روبرو حواهند شد. با این همه رشد راست افراطی در کشور های غربی و به وِیژه در آمریکا ، ریسک شکنندگی دموکراسی ها را به میزان قابل توجهی افزایش داده است.
برای آگاهی دقیقتر ،نگاه کنید به گفتگوی زیر ،. نوشته بالا برداشت آزاد از این گفتو است

et prospective géopolitiques. Avec Gérard *

YouTube · Pascal Boniface

https://www.google.com/search?=&channel=fflb&q=g%C3%A9rard+chaliand&ie=utf-8&oe=utf-8&aq=t&channel=rcs&bshm=rimc/1#aq=t&fpstate=ive&vld=cid:66c28ad8,vid:Gr5PRtnqaWI,st:0

منابع