پیش در آمد:

امروزه خاورمیانه را سرزمین نفرین شده می خوانند،جائی که خون و نفت و تعصب بنیادی ترین شناسه سرنوشت مردم آن است. ما ایرانیان هم در همین فضای اجتماعی-فرهنگی زیست میکنیم. نمیدانیم با همسایگانمان چه کنیم، به ویژه با همسایگان غربی و علی الخصوص با عرب ها!

شمار زیادی از هموطنان ما ، دشمنی با عرب را نشانه میهن پرستی و پیوند با فرهنگ نیاکان میداند، همچون شعوبیه* خواستار ستیز با عرب اند و یا هچمون برخی روشنفکران دوره مشروطه (آخوندزاده و جلال الدین میرزا ….)، تمام واپس ماندگی های جامعه خودی را به چیرگی فرهنگ عرب وا میگذارند. گوئی همه ارزش های نظام کهن که بر پایه پدر سالاری و استبداد شرقی بنا شده را اعراب برای ما به ارمغان آورد. نظامیِ که هیئت حاکمه اش/که عرب نبودند/ تا پیش از جنبش مشروطه ، مردمان را رعیت می خواند و پیشرفت “فرنگ” را میدید اما نه در اندیشه رفاه مردم بود و نه در پی گسترش دانش و سواد آموزی آنها. این گروه از هم میهنان ما چشم را بر ساختار جامعه خودی می بندند و چون “شاه اسماعیل صفوی” در پی ایجاد هویتی بر پایه دشمنی با همسایگان هستند ،گفتمانی پرخاشجو و مبارزه جویانه (اگر نگوییم جنگ خواهانه) دارند. اما دورهِ دنیای کهن و ارزش های سلحشورانه و کشور گشایانه به پایان رسیده است. پهلوانان امروز، شهروندانی هستند که هر روزه با تلاش خود جبهه صلح، رفاه و خوش زیستی را پیش می برند. کشورگشایان امروز در میدان فرهنگ و همزیستی در قلب همسایه رخنه می کنند و با سلاح دانش برای زیست محیطی پاک تر،به سرزمین کشور خود و همسایه می نگرند. چرا که افزون بر ارزش های انساندوستانه،که فرهنگ ایرانی سرشارا از آن است، عقل سلیم هم حکم می کند که مشکلات روزافزون کمبود آب،فرسایش خاک و آلودگی هوا را با یاری همسایه بگشائیم. اگر آزاده نیستیم ، دستکم با خرد باشیم!

فهرست

پیشینه پیوند های تاریخی -فرهنگی ما و مردمان آن سوی زاگرس

از شوش تا جندی شاپور:

نخستین تمدن* شهری در جنوب باختری فلات ایران و به مرکزیت شوش در گرفت. در جلگه های دشت خوزستان مردم کوهستانی لر تبار در کنار سامیان دشت نشین زندگی میکردند، همسایگان آنها در میانرودان پیش از آنها در سومر **و اکد در تمدن شهری پیشرفته تر بودند و شهر شوش دروازه تمدن به فلات ایران بود. تندیس ها و آرایش و پوشش زنان و مردان ،پرستشگاه (نمونه: چغازنبیل در هفت تیه)، همسانی های آئینی، ساختار اجتماعی این دو مرکز تمدن با یکدیگر پیوند تنگاتنگ آنهاست . پیوند که دوره های بعدی به حاکمیت کوتاه مدت آشور بر عیلام و فرمانروائی 400 ساله کاسی*** ها” قومی ایرانی ساکن زاگرس” بر بابل انجامید ـ تا اینکه کوروش “دنیای هخامنشی” را بر سرزمین های همسایه حاکم کرد و دستاورد های تازه ای را همچون، احترام به زبان و فرهنگ و آیین را در کشور های با شمشیر تسخیر شده ، افزود. کوروش در بابل همه تندیس “خدایان” به اسارت گرفته ، را آزاد کرد و به پیروان آنها اجازه بازگشت به سرزمینشان را داد، از آن جمله بودند یهودیان. اما حتی پیش از کوروش هم پیروان آئین های گوناگون در فلات ایران می زیستند ،

فرهنگ که دستکم تا سده های نخستین میلادی در فرهنگ مردم فلات ایران پا برجا بود: پایتخت اشکانیان در میانرودان در کرانه دجله بود و کلدانی های مسیحی ، همراه یهودیان و زرتشتیان و آئین های محلی دیگری در کنار یکدیگر زندگی میکردند ، بیهوده نیست مانی، شهسوار روشنائی، مبشر آئینی شد که ریشه در آئین زرتشت، مسیح و بودا داشت و در ابتدا مورد ستایش پادشاهان نخستین ساسانی قرار گرفت. حتی تا دوره های پایانی ساسانیان ، تبعیدیان و مسیحیان فراری از سرکوب رمی ها به قلمرو ساسانیان و فلات ایران پناه می آوردند. به همت این پناه جویان، نخستین گام جنبش ترجمه در زمان انوشیروان در نصیبین و حران** * برداشته شد و به زودی مرکز مهم این پیوند شرق و غرب به جندی شاهپور*** منتقل گردید.

از بغداد تا خراسان . در برابر حاکمیت نژاد پرست امویان ، ایرانیان از عباسیان پشتیبانی کردند و با درایت و شمشیر ابومسلم و سلحشوری سپاه خراسان ، آنها به قدرت رسیدند و پایتخت از دمشق به میانرودان جابه جا شد و ،شهر بغداد به شیوه شهر های اشکانی ،دایره وار ،ساخته شد و خانواده های نوبختی و برمکی با شیوه و فرهنگ ایرانی امپراتوری عباسیان را اداره کردند. روزبهان، ابن مقفع به تدوین دستور زبان عرب همت گماشت و به ترجمه از زبان دیگر دست یازید .

به زودی بغداد ادامه دهنده راه جندی شاپور شد و جنبش ترجمه گام های بلندی برداشت ، بیت الحکمت، واژه برابر کتابخانه دوره ساسانی است که در آنجا ترجمه های متون فارسی به عربی نگهداری می شد در دوره منصور ، خلیفه عباسی، ترجمه کتب اختر شناسی دوره ساسانی کمک شایانی در استوار کردن ایدئولوژی عباسیان کرد.( از آن جمله “آداب پادشاهان ” نوشته سرخسی از پارسی به عربی برگردانده شد). کتابهای موجود در جندی شاپور در زمینه ریاضیات ، هندسه و به ویژه پزشکی از زبان یونانی و پارسی به عربی برگردانده شد.)

مامون**** ، پسر هارون الرشید نامدارترین خلیفه عباسی ،از مادری ایرانی بود و به دستور پدر روانه توس در خراسان شد، خراسانی که کتابخانه شهر هایش چون نشابور،مرو ،بلخ و سمرقند و بخارا … ترجمه های کتاب های علمی و فلسفی در اختیار دانش پژوهان قرار گرفت. (هارون در توس درگذشت و باغ بزرگش به خاک سپرده شد، جائی که امروزه مشهد خوانده می شود و مقبره امام هشتم شیعیان است) و زمینه سر بر آوردن ده ها تن از بزرگترین دانشمندان و متفکران در سده های آتی شد: خیام،بیرونی خوارزمی فارابی،پور سینا و نخستین شاعر پارسی گوی ، رودکی. این چنین بود فرهنگ و زبان پارسی از نو زنده شد و در سرزمین های همسایه ریشه دوانید. درخشش آتش نوزیستی این فرهنگ تا اندلس در اسپانیا پرتو افکند و آثار این دانشمندان این دوره ، همراه تالیفات پیشینیان یونانی و هندی آنها در شهر های تولدِو و کُردو، توسط یهودیان به زبان های اروپایی ترجمه شد که خود از پایه ای ترین پدیده های رنسانس در اروپا بود.

پیوند فرهنگ و هنر و تمدن ، دشمنی حاکمان

داد و ستد فرهنگی میان باشندگان فلات ایران و همسایگانشان در غرب کوه های زاگرس در همه زمینه ها چشمگیر است.

نخستین بار که به موزه لوور رفتم از مشاهده همسانی کاخ های آشور و بابل و تخت جمشید دل آزرده شدم ! چرا که این همسانی نشان از تاثیر پذیری ما از همسایگان بود و “یکتا و برتر”بودن ما را در برابر همسایگان خدشه دار می کرد. نمی خواستم که بپذیرم پیش از نیاکان ما ، دیگران هم تمدن هایی بنا کرده بود ند که اگر نه پیشرفته تر که دستگم همسان ما بود. گشت و گذار در تاریخ و سفر به دیگر سرزمین ها ، مرا به این اندیشه رساند که داد و ستد فرهنگی ، بنیاد پیشرفت جوامع است ،چه پر شمار شهر ها و تمدن هایی که از شاهراه آمد و شد “بیگانه گان” دور افتاده اند و به کلی از میان رفته و یا شکوفایی آن را از دست داده اند. چه باک از اینکه در میانرودان هم سریانی ها شب یلدا را ، که همان شب چله ما جشن می گرفتند. چه شادی بیش از اینکه در کشور های همسایه نوروز را جشن میگیرند و امروز به همت رانده شدگان از میهن “نوروز جهانی” شده. تبلیغات بیگانه ستیزی دوره شاپور نخست پادشاه ساسانی بر این تکیه داشت که تالیفات یونانی ها ،ترجمه :تاب های دزدیده شده یورش اسکندر است! البته که این خود مرکز بینی و خودشیفتگی بیمار گونه تنها به ما محدود نمی شود و تمدن های دیگر شاید بیش از ما به این تفاخرت دروغین بی پایه آلوده هستند.

برای روشن شدن این پیوند تنها کافیست به یاد آوریم که پایتخت ایران در دوره اشکانیان و ساسانیان در آنسو ی زاگرس، در میانرودان،در کرانه دجله و نه چندان دور از بابل تاریخی بنا شده بود ، جایی که در دوره خلافت عباسی جایگزین دمشق شد. فلات ایران همواره پناهگاه مخالفان خلافت بود. این گروه های اجتماعی همراه پس از دو نسل همچون دیگر ایرانیان دیگر وابسته به آب و خاک و فرهنگ این سرزمین می شدند. البته بین این تبعید بیان و قبایلی که در دوره های نخستین یورش اعراب به ایران آورده شدند ، باید فرق گذاشت .چرا که این قبایل برای تقویت حاکمیت بیگانه کوچانده شده بودند و می باید چشم و گوش حکومت خلفا باشند و بر گرده ایرانیان سوار شوند. اما خلفای اموی بیش از نیم سده حکومت نتوانستند کرد و در دوره عباسیان هم حکومت های ایرانی در در ولایات حاکم بودند و این قبایل کاربرد گذشته را نداشتند و همچون دیگر باشندگان این بوم و خاک در آمدند و ایرانی شدند ، هرچند که نام و نام خانوادگیشان واژه ای عربی باشد.

یکی از نامداران این متفکران ،ابو موسی جابر بی حیّان ، شیمیدان و متفکرِ زاده توس در سده های نخست هجری بود که بیش از دوصد تالیف به او نسبت داده اند، او مترجمی برجسته و کیمیاگری یکتا در دوره خود بود و افزون بر کشف چندین اسید، وسایل آزمایشگاهی برای تقطیر و تبلور و دیگر فعل و انفعالات شیمی اختراع نمود . جابر از نخستین دانشمندان شیمی بود که به تقسیم بندی علمی فلزات دست یازید.

زبان فارسی، زبان عربی

زندگی ابن مقفع (دادبه)،نمونه برجسته ای از فراز و نشیب برخورد حاکمان زمان در برابر فرهنگ و دانش است: فاتحان عرب به دیوانسالاری ایرانی و زبان و فرهنگ آن نیاز داشتند، و به ناچار وزیران و دبیرانی چون خانواده نوبختی ، برمکی ،مسکویه ، نظام الملک ها ….و دانشمندان و هنرمندان ایرانی از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند. این نخبگان ،از یکسو پاسدار زبان مادری و درونمایه ارزشهای فرهنگی آن بودند و از سوی دیگر ،در چارچوب امپراتوری خلفا به ناچار زبان رسمی عربی به کار می گرفتند. کتاب ها ی علمی و فلسفی به عربی برگردانده شد و زبان عربی از مرز چین تا اسپانیا زبان علم بود از همین رو بسیاری از تالیفات دوره نوزائی فرهنگ ایرانی/ از سده 9 تا 12 م/ به عربی نگاشته شد. در فلات ایران زبان پارسی و عربی با یکدیگر آمیزش یافتند و وام دار یکدیگر شده و در کنار هم زیستند.****

اما به همت شاعران و نویسندگان پارسی گوی، زبان پارسی نه تنها ماند ، بلکه در سده های بعدی تا دربار عثمانی و گورکانیان هند هم دامن گسترد. چنانکه هم امروز، چه در زبان عربی و چه در زبان های ترکی و هندی واژگان پارسی پر شمارند. شاید این یگانگی زبان پارسی باشد که نه به قدرت شمشیر، بل با توانائی شاعرانش ماندگار شود درونمایه مداراگری و انساندوستانه که از مرز های تنگ قومی و مذهبی را فرا تر کی رفت و با گوهر انسان سروکار داشت. زبان و فرهنگ پارسی را بزرگانی چون فردوسی مولوی بلخی، خیام ،سعدی و حافظ و نظامی ….پرمایه کردند. هرچند ریشه در خاک ایران زمین داشتند اما نگاهشان جهانی بود. آنها مرده ریگ فراز و نشیب امپراتوری های جهانی را در سینه داشتند و تجربه تاریخی شان گواه ناپداری قدرت بود. اشاره به پایگاه استوار این ارزش ها در نزد شاعران ماندگار ما ،نه به معنای فراموشی جنبه های غیر(ضد) انسانی در فرهنگ ایرانی است .

آنچه فرهنگ و زبان پارسی را در نزد همسایگان و دیگر ملت ها سر فراز می کند، نه پالوگی آن از واژه های دیگر زبان ها ، بلکه توان آن در ” هضم کردن واژگان خارجی در دستگاه گوارش زبان ” و بکارگیری آن در راستای بیان روشنتر افکار خود است. این نکته هم روشن است که اگر وارد کردن این واژگان زیاد شود به ساختار زبان آسیب جدی می رساند.

باشندگان ایران زمین ، چه بومی تبار وچه آریایی تبار، چه عرب تبار و چه ترک تبار، چه آن بیگانگانی که از هر ناکجا آبادی بر این خاک پا گذاشتند و با مردمش در آمیختند و ارزشهای انسانی فرهنگ این مرز و بوم در جانشان نشست، همه “ایرانی”شدند بدون هیچ کم کاستی. آنان که تفاوت های قومی ،آئینی،عقیدتی…..در میان باشندگان این مرز و بوم را نمی پذیرند و خواهان برتری یکی بر دیگری هستند، دانسته یا نادانسته “گوهر” این فرهنگ نرم خو مداراگر را به دست فراموشی میسپارند. مداراگر ، اما جسور و دلاور، دو نمونه از میان هزاران: عبدالله بن مقفع و رابعه بلخی

عبدالله بن مقفع، با نام “دادبه ” پسر روزبه در سال 720 م در شهر گور (فیروزآباد )در خانواده ای مانوی چشم بر جهان گشود. او در جوانی، هم چون پدر به کارگزاری حکومت خلفا پرداخت و در زمان عباسیان ،گویا به اجبار اسلام آورد و نامی عربی بر خویش نهاد. او، نویسنده پارسی نویس نامدار و مترجم تالیفات گوناگونی است . او را نخستین نثر نویس عرب و بانی دستو زبان عرب خوانده اند. لافونتن نویسنده فرانسوی بیش از 25 حکایت خود را از “کلیه و دمنه” کتاب ترجمه شده “دادبه” اقتباس کرده است .

در سن 36 سالگی در سال 756 در بصره به دستور خلیفه المنصور اعدام شد. زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت مرگ او را چنین آورده است.:حاکم بصره، سفیان بن معاویه، نویسندهٔ زندیق را فرو گرفت و فرمان داد تنوری افروختند و اندام وی را یک یک بریدند و پیش چشم او به آتش انداختند.

از رابعه بلخی تا فروغ فرخزاد

 رابعه بنت کعب /بلخی از تبار عرب های کوچانده شده به بلخ.  نخستین شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم ه/دهم م/ .هم دوره رودکی ، ستایش شده از سوی عرفای آزاده ای چون ابوسعید ابوالخیر و عطار نیشابوری. او زبان پارسی و عربی را خوب می دانست و به هر دو زبان شعر می گفت. زن جسوری که عاشق برده ای به نام بکتاش شد، سختی کشید به زندان افتاد. گفته می شود با دلاوری، با خون خود،احساست لطیف عاشقانه زنانه اش را بر دیوار نگاشت. لیلی بکتاش ، نویسنده افغان معتقد است: «برعکس آنچه که عرفاً عشق او را به بکتاش، حقیقی نه بل مجازی می‌پنداشته‌اند، اشعارش محض بازگوی احساس‌اش نسبت به بکتاش بوده‌است. 

عشق او باز اندر آوردم به بندکوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدیدکی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بریبس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوبزهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همیکز کشیدن تنگ‌تر گردد کمند

فروغ هرزه علف کویر نبود، او گلی رُسته در بوستان شعر و ادب ایران زمین بود.

پا نوشته

*1 شعوبیه جنبش ایرانی در برابر برتری طلبی قبایل عرب و به ویژه امویان. ایرانیان چه با زبان فرهنگ و ادب و چه با شمشیر و شورش با این نورسیدگان به قدرت .

*تمدن همچون واژه در زبان های اروپائی “سیویلیزاسیون”، مفهوم شهر را در خود دارد . مدن ، مدینه = شهر یکی از پایه های استوار مفهوم تمدن به طور عام می باشد

** سومر ،از نخستین تمدن های بشری است که جنوب کشور عراق امروزی قرار دارد و قدمت آن به هزاره چهارم پیش از میلاد می رسد ، در هزاره سوم خط سومری اختراع شد ، تقسیم 60 تائی که در ساعت ، سال ،دایره و…بکار گرفته می شود از دستاورد های این تمدن است . ادبیات سومر بسیار غنی است و مفاهیمی چون باغ بهشت، طوفان نوح، صبر ایوب ،خیر وشر …. و همچنین گیل گمش سومری سر چشمه اساطیر بابلی ، ایرانی و یونانی و ادیان ابراهیمی می باشد.

واژه هایی که ریشه در زبان سومری دارند

*** کاسی ها :قومی آریایی تبار که پیش از پارس ها از باختر دریای کاسپین به فلات ایران آمدند ( واژه کاسپین همپیوند با نام آنهاست) بنای شهر قزوین و کاشان را به آنها نسبت داده اند . بخشی از این قوم در کوه های زاگرس میزیستند و پس از مرگ حمورابی امپراتور بزرگ بابل ،این سرزمین را تسخیر کردند و چهار سده بر آنچیره بوند.

**** مامون، در ری به دنیا آمد و در طرطوس( شهری در غرب آناتولی) مرد809م/193ه. هارون خود از کودکی زیر نظریحیی  برمکی  پرورش یافت و تحت نظارت این خانواده بغداد دوران شکوفائیش را اغاز کرد. مامون از مادری ایرانی به نام (مرجان؟) بدنیا آمد همسر او نیز  خراسانی بود .سر پرست مامون نیز  فضل بن سهل ، اهل خراسان که در سال 805م مسلمان شده بود(تاریخ ایران .اشپولرص93). هارون الرشید فرزند بزرگش امین را به نیابت خلافت تعیین نمود . به  پیشنهاد فضل بن سهل مامون  به خراسان رفت و   مرو را پایتخت خود قرار داد .مرو از دوره ساسانی  شهری آباد  و از مراکز علمی خراسان بحساب می امد که کتابخانه اش بسیار معروف بود .علاوه بر زردشتیان ، گروهی مسیحی نیز در آنجا بودند .گفته می شود که زمانی که یزدگرد آخرین شاه ساسانی  در مرو کشته شد ، راهبان مسیحی او را بخاک سپردند. مامون در چنین شهری فرمانروایی بر خراسان را  تحت نظارت وزیر کاردانش فضل بن سهل آغاز کرد و کتابخانه شهر را با آثار ترجمه شده یونانی رونقی تازه داد.

جندی شاپورص 6و7

اضافات

ابوسعدالعلاءِبن سعل (ابن سهل ) (۱۰۰۰میلادی–۹۴۰میلادی/۳۷۹-۳۱۹ هجریی شمسی)  ریاضیدان، فیزیکدان و نورشناس ایرانی در دوران طلایی اسلام بود و با دربار خلافت عباسی در بغداد رابطه داشت. ابن سهل در سال ۳۶۳ هجری شمسی رساله بسیار مهمی به نام (در باب آینه ها و عدسی های سوزان) نوشت و در آن تشریح کرد که چگونه آینه های خمیده و عدسی ها می توانند نور را کانونی کنند. بنابه منابع متعددی، او پیش از اسنل، دانشمند هلندی، قانون شکست نور را کشف کرده بود.