در نوشته های پیشین درباره ژئوپلیتیک اورازی و به ویژه خاورمیانه سخن گفتیم. اگر رابطه بین شرق و غرب در دنیای کهن بیشتر پیوندی مکانیکی بود، اما در تاریخ معاصر با رشد سرمایه داری در کشورهای اروپایی و توسعه اقتصاد بازار به سراسر گیتی، پیوند های چند جانبه میان شرق و غرب فزونی گرفت و کالاهای صنعتی به همراه خود روح تازه ای در کالبد جوامع شرقی دمید. ساختارهای بومی در برابر این پدیده جدید و بیرونی واکنش های گوناگونی بروز دادند: از آن پس”این پدیده خارجی” بخش جدا ناشدنی تحولات این جوامع شد .
“نظام های قرون وسطائی عثمانی و ایران عهد قاجار تا زمانی که در برابر نظام هایی از نوع خود قرار می گرفتند، امیدی به ادامه حیات آن می رفت ، اما در برخورد با قدرت های غربی که نیرو های رها شده از انقلابهای بورژوازی را پشت سر خود داشتند، عدم کارایی شان بیش از پیش آشکار می گردید” .” در شرایطی که رژیم های استبدادی نیروهای ملت ها به بند کشیده بودند و از سوی دیگر مردم متنفر از حکام مستبد و فاسد حاضر به از خود گذشتگی در زیر پرچم آن ها برای حفظ نظام نبودند، از اصلاحات سطحی دیکته شده از بالا ، آنهم از سوی حاکمیت های گرفتار دسته بندی ها و تضادها و فساد و خیانت انتظار معجزه ای نمی رفت.ص33 * “ایران و عثمانی”
در سده نوزدهم از آنجایی که ایران، عثمانی و مصر قادر به دفع تعرضات نظامی و سیاسی قدرت های خارجی نبودند، به ناچار به راه وابستگی کشانده شدند و پیشرفت های اجتماعی این جوامع در کادر این وابستگی شکل گرفت، حال آنکه روسیه و ژاپن به دلیل اصلاحات اجتماعی انجام شده ، توانستند از دستاوردهای غرب سود برده و استقلال سیاسی و اقتصادی خود را پاس دارند.
فهرست
شرق و اخذ تمدن جدید
نمونه روسیه: بکارگیری آموزه های اروپائی
هر چند بخشی از سرزمین روسیه در اروپا قرار دارد، اما مردم روسیه از تحولات دوره رنسانس و روشنگری اروپا به دور مانده بودند. با برتخت نشستن پتر جوان، او به مدت یکسال بطور ناشناس راهی شهر های بزرگ اروپایی شد تا از نزدیک با کار کرد این جوامع آشنا شود.او در این سفر حتی به کار در کارگاه های بزرگ کشتی سازی مشغول شد تا آموزه های مدیریت را فرا گیرد و پس ازبازگشت به روسیه با عزمی راسخ به اقدامات اصلاحی دست زد : بازسازی نظام ارتش و تجهیز آن به سلاح های پیشرفته ، تجدید سازمان دولتی و شکستن موانع فئودالی بخشی از تحولاتی بود که در دوره او انجام گرفت. در زمینه اصلاحات اجتماعی ، تاسیس مدارس مدرن ، ایجاد اکادمی علوم ، اصلاح خط و تقویم ، دخالت دادن بیشتر زنان ، تغییر لباس بخشی از اصلاحات این دوره بود .پتر کبیر در غربی سازی روسیه چنان پیش تاخت که حتی آریستوکرات ها واداشت که ریش خود را بتراشند . دستگاه روحانیت هم از این اصلاحات بی نصیب نماند:” در این مبارزه به گفته لنین ” برای سرعت بخشیدن به پذیرش غرب گرائی در روسیه وحشی ، از توسل به هیچ وحشیگری روی گردان نشد”
ژاپن گفتگوی سنت و مدرنیته
ژاپن تا نیمه سده نوزدهم یک کشور فئودال عقب مانده و منزوی از جهان خارج بود.اما در پرتو بکارگیری آموزه های دنیای مدرن و تطبیق آنها با شرایط ژاپن در مدت چند دهه جهش چشمگیری در مدرنیزه شدن کشور انجام شد. امپراتور ژاپن ،میجی تنو (1852-1912) در حالی که در سال 1867 بیش از 15 سال نداشت به حکومت رسید و در سال 1899با انتشار برنامه پنج ماده ای ” الغای ملوک الطوایفی، برپایی نظام پارلمانی و استفاده از شیوه های غربی به منظور بازسازی ژاپن را اعلام کرد”ص25( نظریه تمدن) او برای آموزش مدیریت و آموختن علوم و فنون، دانشجویانی را به اروپا و آمریکا اعزام نمود و در عرض 15 سال سپهر اجتماعی و سیاسی ژاپن متحول شد : دولت جدید توانست با بهره گیری از تناقضات قدرت های امپریالیستی ،ژاپن را از یوغ قراردادها و امتیازات کاپیتولاسیون که در سالهای 50 سده نوزدهم از سوی بیگانگان تحمیل شده بود رها سازد. به رقم افزایش قدرت امپراتور ، بورژوازی به میدان آمده در پرتو انقلاب 1867 خواهان قدرت بیشتر در مدیریت دولتی بود . با این جنبش طبقه نو ظهور بورژوا- لیبرال گام به گام به خواست های خود نائل شد.منافع سرمایه داری ژاپن چنان با احساسات ملی و دفاع از وطن پیوند یافته بود که فداکاری برای تراست ها همسان فداکاری برای وطن تلقی می گردید. طبقه سرمایه دار ژاپن با استفاده از نیروی کار ارزان قیمت توانست به بازارهای خارجی دست یابد و از رقبای اروپایی خود که گرفتار ماشین های فرسوده و كارگران شورش طلب بودند، پیشی بگیرد .
متفکر ژاپنی فوکوتساوا یوکیشی رویارویی سرزمینش با دنیای غرب را آغاز پیدایش ژاپن مدرن می داند: “رابطه با خارجیان را قدرتمند ترین مجموعه رویداد هایی است که از زمان ورود آیین کنفوسیوس و آئین بودا از سوی چین در گذشته صورت گرفته است. این آموزش ها فقط از نظر مرتبه با نهاد های ژاپنی تفاوت داشتند ….اما این امر در مورد روابط با خارجیان در تاریخ اخیر ما صادق نیست .ما ناگهان به سوی تماس نزدیک با کشور هایی پرتاب کرده اند که تمدن بومی آنها از نظر تحول این عنصر های فرهنگی و مرتبه تحول آن ها دارای تفاوت است.” ص2 از دید این متفکر حضور غرب با تمدنی کاملا متفاوت ، همچون آیینه ای بود که ژاپن در آن نگریست و خود را مشاهده کرد و به کاستی ها و توانمندی های خود پی برد. ازلاک عادات و سنت های هزاران ساله خارج شد و خود را به چالش کشید. این شناسائی”به سان گذار از عدم به وجود بود”ص4. برخورد این پدیده خارجی موجب به حرکت درآمدن نیرو های درونی جامعه ژاپن شد و آن را از وضعیتی ساکن به جامعه ای پویا و پرسشگر مبدل نمود. ژاپن موفق ترین کشور آسیا برای صنعتی شدن و مدرنیزاسیون دولت بود.
همگونی تحولات اجتماعی در خاورمیانه
مصر: اخذ عناصری ازتمدن با هدف کشورگشایی
لشکرکشی ناپلئون به مصر در سال 1802 اگر سودی برای گشودن هند نداشت ، اما در کنار صدماتی که او به مصر زد ، افکار ترقی خواهانه انقلاب فرانسه را در مصر در میان هیئت حاکمه و روشنفکران رشد کرد. محمد علی پاشا پس از خروج فرانسوی ها ، توانست ممالیک را قلع و قمع نماید و خود مختاری مصر را در مقابل خراج سالانه از سلطان عثمانی بدست آورد. نخستین اقدام اصلاحی او بازسازی ارتشی مدرن به مدل ارتش ناپلئون بود. در این دوره صنعت و تجارت پیشرفت چشمگیری داشت. اما تاسیسات صنعتی و سرمایه گذاری های موسسات تولیدی اعم از صنعتی و کشاورزی و تجارت محصولات تولید شده در انحصار دولت و زیر نظر پدرسالارانه محمدعلی پاشا بود ” ص15 ” کارشناسان فرانسوی را جهت سازماندهی ادارات کشور به شیوه اروپایی به مصر دعوت نمود و ضمن اعزام گروه های دانشجوئی جهت کار آموزی و تحصیل به اروپا ، اقدام به ایجاد مدارس غیر دینی نوین چون مدارس پزشکی ، دامپزشکی ، فنی و مهندسی ، کشاورزی ، زبانشناسی و موزیک کرد مهمتر از همه تاسیس مدارس رایگان بود. نخستین چاپخانه مصر در سال 1822 ایجاد گردید. به گفته مارکس ” آن زمان مصر تنها عنصر زنده در امپراتوری عثمانی بود.”
اما محمد علی پاشا با ایجاد ارتش قوی گام در راه توسعه طلبی نهاد و تصرف عربستان (شهر های مقدس برای مسلمانان) و سوریه و لبنان را در دستور کار خود قرارداد و ناوگان دریائی را برای اشغال استانبول فرستاد که البته با کمک روسیه و پا در میانی فرانسه و انگلیس از این کار صرف نظر کرد . هر چند که او به حاکمیت مصر، کرت، عربستان ، سودان ، فلسطین، سوریه و کلیلیه دست یافت و قلمروش از عثمانی پهناور تر شد.” ص17
محمد علی اصالتی آلبانیائی داشت و بر سر زمین هایی حکمرانی می کرد که چندین سده زیر حاکمیت مملوک های بیگانه قرار داشت. محمد علی پاشا بیش از هر چیز به “قلمرو” خود علاقه داشت و دلبستگی خاصی به این سرزمین نداشت و مصر برایش پایگاهی بود برای توسعه حاکمیت بر امپراتوری عثمانی ، تفاوتی اساسی میان او و “پتر کبیر” در روسیه و میجی در ژاپن. دیگر اینکه دز این دوره هیچ تحولی در ساختار اجتماعی مصر به وجود نیامد.
عثمانی
تلاش برای حفظ امپراتوری بیمار
امپراتوری عثمانی در طی سده های 15و16در اوج قدرت و شکوه خود بود و از نقطه نظر نظامی مقتدر ترین دولت جهان به شمار می رفت” ص12 ج2 “ایران و عثمانی”.اما قلمرو این امپراتوری شامل سرزمین هایی بود ناهمگون از جهت اقتصادی ، فرهنگی ،زبانی که به ضرب شمشیر به هم چسبانده شده بود و از هیچ پیوستگی ارگانیکی برخوردار نبود. تا زمانی که امپراتوری عثمانی در برابر نظام هایی از نوع خود قرار می گرفت،می توانست به ادامه حیات امیدوار باشد، “اما در برخورد با قدرت های غربی که نیرو های رها شده از انقلابهای بورژوازی را پشت سر خود داشتند، عدم کارایی شان بیش از پیش آشکار می گردید” .در پایان سده هفدهم با شکست های پی در پی این ناکارائی آشکار شد.کاهش انسجام درونی نظام و شکست های نظامی خارجی ، آینده ای تاریک برای حاکمان ترسیم میکرد و محافل و جناح هایی از “باب عالی” را متوجه این حقیقت ساخت که کشورشان از اروپا خیلی عقب افتاده است .در نتیجه، این اندیشه در میان نخبگان سیاسی پدید آمد که تنها با پذیرش و کاربست اصول نظام مندحکومتی متکی بر قانونی که با مقتضیات زمان موافق باشد، می توان بقایای قلمرو امپراتوری را حفظ کرد. از میانه سده نوزدهم شماری از سیاستمداران نیز به پشیبانی از این حرکت تلاشهایی زا آغاز کردند که به دوره “تنظیمات” شهرت یافت و با صدور انقلاب گلخانه در 1839 آغاز گشت و به اعلان قانون اساسی ختم شد ، نهایتا به دلیل کارشکنی های و ناساز بودن ساختار اجتماعی و به ویژه مقاومت بخش های قدرتمندی از هیئت حاکمه با شکست روبرو شد.هر چند اصلاحات نیمه کاره از هم پاشیدگی عثمانی را به تاخیر انداخت اما نتوانست این “مرد بیمار” اروپا را برای مدتی طولانی سر پا نگاه دارد.
ایران
اصلاحات برای بقای استبداد
عباس میرزا و نمونه ایران/1798-1833/” . او ولیعهد و شاهزاده ای نوگرا بود که از رایزنی و رهنمود های کارگزاران ترقی خواهی چون میرزا عیسی(قائم مقام اول در گذشته در 1821) و میرزا ابوالقاسم (قائم مقام دوم کشته در سال 1835) برخوردار بود “. ولیعهد در آذربایجان مستقر بود. ایالتی، همسایه روسیه و عثمانی و دروازه ایران به سوی اروپا . همانگونه که سلطان سلیم عثمانی در نتیجه شکستهای کشورش در برابر روسیه نظام جدید را پایه ریزی کرد، عباس میرزا هم که در جنگ با روس ها شکست خورده و سرزمین های گسترده ای را در معاهده گلستان به امپراتوری روسیه وانهاده بود، سخت در پی نو سازی سپاه ایران برآمد. عباس میرزا از نماینده ناپلئون می پرسد :”چه باید کرد تا ایران هم در مقابل دشمن قدرتمند شود” ص29 . او در پی یاری گرفتن از انگلیس و فرانسه برای بازسازی سپاه بر آمد و در همین راستا دانشجویانی را رهسپار اروپا کرد تا بتوانند کارخانجات اسلحه سازی در ایران تاسیس نمایند .
اقدامات عباس میرزا نمی تونست به نتیجه دلخواه بیانجامد چرا که ساختار عشیرتی جامعه و حاکمیت سیاسی از یک سو و دستگاه روحانیت از سوی دیگر گشایش جامعه بسوی دنیای مدرن را بر نمی تافت و آن را خطری بر موجودیت خود میدانست. همچنانکه در دوره بعدی زمانیکه میرزا تقی خان امیرکبیر، صدر اعظم ناصرالدین شاه در پی اصلاحات مختصری در دستگاه دولتی بر آمد، طولی نکشید که مقام و جانش را با هم از دست داد. نواندیشان نزدیک به شاه او را تشویق به سفر اروپا کردند تا مگر آشنایی با پیشرفت های کشور های غربی او را علاقمند به تغییرات سیاسی در ایران نماید. هرچند دیدن فرنگستان به مذاق شاه خوش آمد و خواستار سفر های دوم و سوم شد ، اما هنوز از سفر برنگشته ، صدر اعظمی که بانی این سفر بود با فشار روحانیون از کار خلع شد و و نتوانست به پایتخت باز گردد*. طرفه آنکه سوغات فرنگ برای شاه همانا هوس های گاه و بیگاه تجدد خواهی بود که به پشتوانه فکری و سیاست عملی دراز مدتی نمی انجامید. نیرو های تحول خواه جامعه به شماری از تجار و کارگزاران دیوانی و تعداد انگشت شماری از منورالفکر ها محدود می شد که عموما در ارتباط با دنیای مدرن قرار گرفته بودند . مسیر ارتباطی این افراد عموما از پایتخت های کشور های چون عثمانی و هند و قفقاز می گذشت . شهر هایی که ایرانیان تجدد خواه با امکانات بسیار محدود شان نشریاتی چاپ و با سختی به دست شمار اندکی از هوادارانشان در ایران می رساندند. در این دوران که بیش از 75 درصد مردم در روستاها می زیستند و یا کوچ نشین بودند و بیسوادی بیش از 90 درصد از مردم را در بر می گرفت، ارکان قدرت , درباریان و روحانیون ، تنها در پی حفظ موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود بودند و با هر نوع تحولی که نظم کهن و سنت را بر هم بزند مخالف بودند.
نتیجه : گشایش به سوی دنیای نو و اصلاحات در روسیه و ژاپن با حمایت راس قدرت سیاسی انجام گرفت و با محدود کردن دستگاه روحانیت مدافع سنت و جامعه بسته ، کشور با کسب دستاوردهای علمی، فنی، اداری، آموزشی غرب ،وارد سپهر دنیای مدرن شد. در حالیکه ضعف نیرو های تحول خواه و شمار اندک روشنفکران در عثمانی و ایران از یک سو و عدم حمایت راس قدرت از اصلاحات از سوی دیگر، این نظام ها رابه سمت فروپاشی سیاسی و اجتماعی سوق داد: سلیم سوم ( سلطان اصلاح طلب ) در عثمانی کشته شد و” تنظیمات ” نیمه کاره رها شد و خدیو مصر درپی توسعه قدرت شخصی خود برآمد. در ایران هم ناصرالدین شاه گاه گاهی دم از اصلاحات می زد اما در عمل عزم و برنامه ای نداشت و در کنار روحانیت نگهبان سنت، همچون سد سکندر در برابر هر تغییری مقاومت می کرد.