فهرست

پیش زمینه

بخارا ، سمرقند، بلخ و مرو نام شهر هایست رویایی برای شمار زیادی از ایرانیان. این شهرها پاره ای از پیکره تنومند خاطره مشترک مردمانی است که در درازای تاریخ در پهنه این فرهنگ گسترده زیسته اند .سرزمین هایی که از سرچشمه “ورا رودان” در خاور، تا “میانرودان”در باحتر، و از دریاچه اورل و کاسپین و ارومیه و وان در شمال تا خلیج فارس و دریای عمان در جنوب دامن گسترده است. پیوند های فرهنگی باشندگان این سرزمین ها از ژرفای تاریخ ریشه گرفته و در درازای هزاره ها از تنه برومند این درخت شاخه های در هم تنیده ای روییده است. بازشناسی همریشگی ها میتواند چشم انداز همکاری های آینده را میان ما و همسایگان مان هموار نماید، به ویژه در زمینه مشکلات محیط زیستی. نگاهی به سرچشمه رودخانه هایی چون آمو دریا، سیر دریا،هیرمند، دجله و فرات و… شاخه های کوچکتر آن و مسیری را که این رود ها  از کشور های همسایه می پیمایند،نشانگر نیاز به یک خِرد جمعی  است برای استفاده بهینه از این ثروت مشترک. شوربختانه این نیاز به یکدیگر، گاهی ابزار قدرت مداران کشور ها برای مشروعیت یافتن داخلی می شود. نمونه جدال حق آبه”آمو دریا” میان تاجیکستان و ازبکستان است که ترجمان خود را در افزایش تشنج های گاه بگاه قومی نمایان می سازد.

دو صاحبدل نگه دارند مویی— همیدون سرکشی و آزرم جوئی

وگر بر هر دو جانب جاهلانند — اگر زنجیر باشد، بگسلانند

قدرتمداران هرطایفه، با سود جوئی از برتری خواهی اقوام کوشیده اند تا در نبود قوانین بین المللی بر سرزمین همسایه چنگ انداخته و بر او چیرگی یابند. در روزگار ما پس از دو جنگ جهانی مرز های سیاسی برای واحد های جغرافیایی تعریف جدیدی یافته است که از سوی یک نهاد جهانی /سازمان ملل/ به رسمیت شناخته شده است. نخستین هدف از بنیاد چنین نهادی تدوین قوانینی برای راه گشایی صلح جویانه تشنجات میان کشورها و پرهیز از جنگ میان همسایگان است. اما برای دستیابی به این اهداف تنها به قوانین نمیتوان بسنده کرد، بلکه آموزش همزیستی با دیگری و نهادینه شدن گفتمان مدارا و سازش در تن جامعه نیاز است.

اما شماری از مخالفان “مرز” بر معایب آن انگشت می گذارند و آن را موجب جدایی می دانند و البته سخن شان هم بی پایه نیست . اما پیچیدگی مشکلات زندگی اجتماعی را نمی توان در گستره کلان و بدون زمینه سازی و ساماندهی پایه های محلی به نتیجه دلخواه رساند.. این پیش زمینه ها از یک سو باید در مرزهای شناخته شده موجود، بنیاد استوار پیدا کند و از دیگر سوی با تدوین اصولی در سطح فراملی و بنیاد نهاد های مناسب گواهی اجرا بیابد. تجربه سده پیشین نشانگر بی پایه و دهشتناک بودن ایدئولوژی ها فراگیر بوده است که حاصلی جز دشمنی بیشتر نداشته است .”پان” ها رنگارنگ نژادی، قومی، مذهبی و ایدئولوژیک هر یک به گونه ای ناکارآمد بوده است. تجربه یگانه شدن کشور ها ( نمونه مصر و سوریه در دوره پان عربیسم ناصری) چنان بی پایه بود که عمر آن به دو سال هم نرسید. بدون نهادینه شدن مفهوم شهروندی و سامان یابی آن در چارچوب ساختار اجتماعی- سیاسی هر کشور، گام نهادن در برداشتن مرز ها جز به درگیری بیشتر و جنگ و ستیز به نتیجه دیگری نخواهد رسید. نمی توان در کشور خود با به ضرب چماق حکومت کرد و ادعای صلح و یگانه شدن با همسایه را داشت . تنها نمونه نیمه موفق اینگونه همنوایی ها ” اتحادیه اروپا” است که چندین دهه  کشورهای بزرگ اروپا کوشیده اند تا دشمنی های کهن را کاهش داده و گام به گام به سوی ساختار فراملیتی رهنون شوند. چنین فرآیندی برای کشورهایی که ساختار دموکراتیک ندارند ، ناممکن می نماید.

آسیای میانه ،خاستگاه مهاجران آریایی به نجد ایران

“ایران به معنی سرزمین قوم آریاست. آریاییان اقوام سفید پوستی بودند که حدود سه هزار سال پیش از میلاد از سرزمین اصلی خود به آسیای مرکزی مهاجرت کردند.” دانشنامه ص 15. اقوام بیابانگرد برای ورود به نجد ایران با سد رشته کوهای سربلندی از قفقاز تا به هند روبرو میشدند که  تنها دو گذرگاه ،یکی در باختر دریاچه کاسپین/در نزدیکی بلخ/ و دیگری در کرانه باختری دریاچه کاسپین /در منطقه دربند. گمانه های تاریخی بر آنست که شاخه “کاسی”* از باختر دریاچه کاسپین و پس از آن ماد ها و پارس ها از سوی خراسان وارد نجد ایران شدند. آخرین شاخه آریایی ها “سکا ” ها هستند که در سیستان “سکزستان” ، پاکستان و افغانستان کنونی جاگیر شدند.

پیوند اساطیری

“داستان بنای بخارا  با افسانه آمیخته است ،شماری بنیاد شهر را به افراسیاب و برخی نیز به سیاوش منسوب می کنند . گویا گور افراسیاب در کنار دروازه معبد بر در شهر بخارا بوده است و ابوالحسن عبدالرحمان نیشابوری  آرامگاه سیاوش را نیز در بخارا کنار دروازه غوریان دانسته است.” تاریخ بخارا

415/ سمرقند و بخارا از شهرهای مهم راه ابریشم، در ادامه دره زرافشان* و در شمال آمو دریا و در سرزمین باستانی سغد  قرار دارد . بخارا ، تبعیدگاه سیاوش ، تختگاه سامانیان و از مراکز عمده نوزائی  زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است.

سغد ، مرکز اقوام ایرانی  در آسیای مرکزی

سرزمین باستانی سغد در میان آمودریا و سیردریا قرار دارد و از خاور با ترکستان چین و از باختر با سرزمین های ایران هم مرز می باشد. از دوران هخامنشی، ساتراپی سغد دفاع از مرز های شمالی امپراتوری را در دست داشت. شهر استروشن (در تاجیکستان امروزی) را دژ دفاعی و پایتخت زمستانی کوروش خوانده اند. یورش اسکندر به فلات ایران در سغد با پایداری اهالی بومی روبرو شد و اسکندر در این جنگ ها زخم خورد. او پس از پیروزی با شاهزاده سغدی،رخشنه/رکسانا/ ازدواج کرد. فرزند آنها پس از مرگ اسکندر در مقدونیه زاده شد و در درگیریهای جانشینان اسکندر کشته شد. جانشین اسکندر، سلوکوس، با شاهزاده دیگر سغدی به نام آپامه* به همسری گرفت. فرزند آنها چندین شهر در انطاکیه(ترکیه امروز )را به افتخار مادر بنیاد نمود، حکومت جانشینان اسکندر تمدنی یونانی -سغدی را بنیاد نمودند که به نام مرکز این تمدن ، شهر بلخ ،باکتریا خوانده می شود. این فرمانروایان بخش باختری قلمرو خود را در جنگ با اشکانیان از دست دادند با اینهمه همچنان بیش از یک سده در شمال افغانستان امروز و هند فرمانروا بودند.

سغد در زمان اشکانیان هم چنان نقش میانجی در شاهراه تجارتی شرق و غرب را داشت و بازرگانان آن سرزمین از چنان شهرتی برخوردار بودند که چینی ها واژه “سولی” از ریشه سغدی را برابر “بازرگان “میدانستند. شهر های بزرگ سغد چون سمرقند و بخارا و بلخ و دره های حاصلخیز فرغانه و زرفشان پذیرای پیروان ادیان آسیایی چون زرتشتی (زادگاهش را شهر بلخ دانسته اند) ، بودایی و هندو، مسیحی نستوری و مانوی بود.کاوش های باستان شناسی حکایت از وجود پرستگاه های این ادیان و اسناد و نوشته مربوط به آن ها است. ورود این ادیان به سرزمین پهناور چین از شهر های سغد انجام گرفت و نه تنها اویغور های ترکستان “واقع در ترکستان چین امروزی” بلکه در شهر های شرقی چین هم پرستشگاه ها و مراکز این ادیان گسترده شد.

سغد ، همآوردگاه امپراتوری ها

سغد، میانه راه تجارت چین به روم بود و وجود اقوام صحراگرد در ترکستان(چین) و از بیابان های بخارا تا شمال ایران ، فرمانروائی بر سغد چالش مهمی برای امپراتوری ها بود. دوری پایتخت امپراتوری ایران ، از تیسفون تا آسیای مرکزی ، سبب فرمانروایی قوم ترکی-چینی تبار هپتالیان بر سغد در سال 420 مسیحی شد.اما در سده آتی خسرو انوشیروان با حکومت رم شرقی پیمان صلحی بست و توانست همِ خود را به شرق نجد ایران متمرکز نماید .از سوی دیگر اقوام صحراگرد شرق نیز خواستار دست اندازی به بخارا ،مرکز سغد شدند: ” بخارا پُر از گرز و کوپال بود –که لشگر گه شاه هیتال بود”…نتیجه اینکه قلمرو هپتالیان میان امپراتوری ساسانیان و خاقان ترک بخش شد، صلحی که دیر نپایید و فشار صحرا نشینان در آسیای مرکزی فزونی گرفت و پیشروی آنان بسوی مرزهای شرق ایران گسترش یافت.

یورش اعراب به نجد ایران و ورا رودان”ماورا النهر”: پس از تسخیر فلات ایران ، اعراب در دوران خلافت عثمان از آمو دریا گذشته وارد آسیای میانه شدند . در این دوره در” ورارودان” حکومت توانمندی نبود و دولت های کوچک بومی توان نظامی زیادی نداشتند با این همه پایداری مردم در همه جا سلحشورانه بود ، از جمله شهر بخارا که به گفته تاریخ طبری چهار بار غارت شد و هر بار با خروج سپاه عرب ، مردمانش شوریدند تا آنکه سردار خونریز عرب قتیبه ابن مسلم “مردم شهر بخارا را مجبور نمود که نصف خانه هایشان را به عرب ها بدهند، تا آنکه مردم غیر مسلمان را به دین مبین اسلام بلد سازند”ص224 تاجیکان. حتی پس از حاکمیت خلفای اموی و عباسی ، جابجایی سغد و ختلان و در تمامی خراسان بزرگ ادامه یافت.

پس از سرنگونی بنی امیه ، عباسیان به پشتوانه سلحشوری لشکر خراسان به خلافت رسیدند و به همت وزرای ایرانی چون خانواده نوبختی و برمکی، نجد ایران و به ویژه شهر های خراسان جایگاه گذشته خود را باز یافتند. نیشابور ، بلخ، بخارا، سمرقتد، مرو،هرات و… شهرآئینی از سر گرفته و زمینه برای نوزایی فرهنگ ایرانی فراهم گردید.

آسیای مرکزی ،گهواره نوزایی فرهنگ ایرانی

صفاریان در سده نهم و سامانیان در سده دهم مسیحی نخستین فرمانروایان ایرانی پس از یورش اعراب بودند که زبان پارسی و فرهنگ ایرانی را ارج نهادند. پایتخت اولی در زرنج یا زرنگ سیستان بود و تختگاه دومی شهر بخارا. از آغاز جنبش ترجمه، نسخه هایی برگردان شده از آثار دانشمندان یونانی و هندی و عرب در کتابخانه های شهر های خراسان رواج یافت و ازآنجا که در این شهر های تجاری، خواست آشنایی با “دیگری” وجود داشت، نخبگان این گوشه از جهان را به میدان هماوردی برخورد اندیشه کشانید و خراسان را در درازای دو سده یکی از مراکز آفرینشِ دانش و اندیشه جهان کرد. سامانیان که تبار بلخی داشتند ، به نیکی از خواست مردمان بومی در دشمنی با کارگزاران خلیفه و دلبستگی مردم بومی به آیین و رسوم و زبان خود ، آگاه بودند. فرهنگ پروری آنها می توانست پایه حکومتی شان را توانمند تر نماید. پس وزیران به میدان آمدند که خود از نخبگان روزگار بودند .”ابو عبدالله جیهانی وزیر نصربن احمد سامانی خود یکی از تاریخگاران بزرگ زبان فارسی است. او مجموعه ای از کتاب های آیین مملکت داری را گرد آورد، و نیکوترین را دستچین و در اختیار فرمانروایان قرار داد . وی خود کتابی درباره جغرافیای سرزمین های همسایه نوشت و به مطالعه در باب آداب و رسوم اقوام گوناگون پرداخت” . ” پس از او ابوالفضل بلعمی به وزارت رسید و مقام بخارا را تا حد شکوه بغداد بالا برد” .پسرش ابوعلی بلعمی تاریخ طبری را که نخستین و بزرگ ترین تاریخ آنروزِ جهان بود به فارسی برگرداند.”151 دانشنامه.

محمد بن جعفر نرشخی (۲۴۸–۳۸۶ ه‍.ق) و ابوالفضل بلعمی (فوت ۳۸۴ ه‍.ق) را نام برد. میان پرده 2 3

شعر و ادب پارسی

نخستین بار یعقوب لیث صفار از شاعرانی که او را به عربی مدح می کردند خواست که به زبان فارسی دری سخن گویند.نام محمد بن وصیف سَگَزی (سیستانی) از دبیران یعقوب که در محضر او اشعار فارسی به وزن عروضی سرود، در تاریخ ادب فارسی به عنوان نخستین شاعر پارسی گوی معروف شده “ص286 دانشنامه. اما در “ورارودان ” است که شعر و ادب پارسی شکوفا می شود .”نظم داستان های پهلوانی و افسانه های ملی از دیگر موضوع های شعر این دوره است .رودکی نخستین شاعر پارسی گوی است که به نظم آثار داستانی پرداخته” همانجا.

در همین دوره است که شعر حماسی پارسی با دقیقی توسی پا می گیرد. او روایت شاهنامه ابومنصوری را به شعر می سراید و راهگشای حکیم بزرگ توس فردوسی برای سرودن استوارترین ستون فرهنگ ایرانی، شاهنامه فردوسی می گردد.

شکوفایی ادب فارسی در قرن چهارم و پنجم هجری/یازدهم میلادی در مشرق ایران تنها به سرودن اشعار محدو نماند:

جغرافیا دو کتاب قدیمی عجایب البلدان و حدود العالم من المشرق الی المغرب به زبان فارسی و در زمینه جغرافیا از دو نویسنده ناشناس در آن دوره بجا مانده . ابوریحان بیرونی که به چندین زبان مسلط بود در سفر های خود به هند و دور و اطراف نجد ایران نوشته های پر ارزشی از جغرافیای این سرزمین ها نگاشت ، هرچند که نام آوری او بیشتر در زمینه ریاضیات است چنانکه محاسبه او از شعاع کره زمین تنها نزدیک 17 کیلومتر با محاسبات امروزی کارشناسان تفاوت دارد . او در ستاره شناسی، فیزیک و فلسفه نیز نوشته های گران مایه ای بر جا گذاشت . تولد بیرونی در خوارزم در سده چهارم هجری /11 میلادی است، دیگر اندیشمند و ریاضیدان پرآوازه این خطه ابوجعفر محمد خوارزمی، پایه گذار جبر ،لگاریتم است که با سفر به هند و آشنایی و آوردن دستاورد دانش ریاضیات به حوزه تمدنی ایرانی -اسلامی راهگشای دگرگونی عصر خود شد. اندیشمند دیگر این سرزمین ابونصر فارابی است که در شهر فاراب در نزدیکی سیر دریا (سیحون) چشم به جهان گشود و با خرد و اندیشه فلسفی خود چشم اندیشمندان شرقی را به دنیای فلسفه گشود، جایگاه او چنان برجسته است که او را معلم ثانی، پس از ارسطو دانسته اند. فارابی چون دیگر بزرگمرد بخارا، پورسینا

در بسیاری از شاخه های دانش استاد بود، فارابی در چشم پزشکی و پورسینا در تشریح. دانشمندان این دوره یکجا نشین نبودند و میان شهر های بزرگ خراسان و عراق و هند در آمد و شد بودند و در یادگیری و گسترش دانش در حوزه تمدنی شرق و غرب کوشا بودند، این نوزایی و شکوفایی و انتقال آن به آندالوزی اسپانیا ، یکی از عوامل مهم در پیدایش رنسانس در اروپا بود.

در دربار سامانی نه تنها متون تاریخی و علمی را به پارسی برگردانند بلکه حتی با همراهی بزرگان دینی کتاب مقدس مسلمانان هم به فارسی ترجمه شد.

پیوند شهر ها 

سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست…….کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست. ابوسعید ابوالخیر

خراسان بزرگ اقلیم نوزایی فرهنگ ایرانی است . دل خراسان نیشابور ،بلخ ،بخارا ، سمرقند، هرات و مرو را در بر میگیرد. شهر هایی در سر راه ابریشم، بازار دادوستد بازرگانان ،قیل و قال داعیان ادیان گوناگون و میعاد گاه اندیشمندان و دانشوران. نخستین عرفای نام آور در سده چهار و پنج هجری 11 و 12 میلادی/در این خاک ریشه داشتند. ابوسعید ابولخیر،خرقانی، بایزید بسطامی، عطار. ستون استوار عرفان ایرانی هستند، آنهم از شاخه ناب و بی غل و غش آن. روشن بینانی بیزار از قدرت حاکمان روزگار، خلوت گزیدگانی که آنچه را میدانستند و آن چیز که داشتند با مردمان در میان می گذاشتند، گویند بر سردر خانه خرقانی چنین نگاشته شده بود : “هرکه در این سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید”. آئین این اندیشمندان رگه هائی از “آئین خسروانی” داشت و منش فردی شان رواداری و مدارا بود. آیینی که که سده های بعد ، در زبان سرخ سهروردی و حلاج پی گرفت و جانمایه فرهنگی شعر و ادب فارسی شد. حافظ مرگ حلاج را چنین سروده است :” گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند …جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد” از یکسو فرهنگ خشونت و تعصب و زبان شمشیر حاکمان، از سوی دیگر پندِ بردباری و مدارا با هم نوع در نزد شمار زیادی از اندیشه ورزان! دو فرهنگ موازی در تاریخ این سرزمین

پانوشته ها

*آپامه ، نام شهر های کهنی در آنطاکیه/ترکیه امروز/ در شامات /سوریه/و یونان. به یادگار آپامه، شاهزاده سغدی و همسر سلوکوس اول.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%84%D8%A7

منابع

پیوست

درباره اساطیر و حماسه های ایرانی:

             1/فرهنگ ایرانی فرهنگی است تلفیقی که از برخورد فرهنگ پیشرفته آسیای غربی(عیلامی- بین النهرینی) و فرهنگ آریایی هند و ایرانی پدید آمده است . و فرهنگ بومی بیشتر ساختار ها و آیین های خویش ، و در حد کمتری اسطوره های خویش را در این تلفیق به فرهنگ ما بخشیده .علاوه بر آن فرهنگ پیشرفته بین النهرینی در آن عصر بینش یکتا پرستانه ای در پیش داشت و آن یکتا پرستی را دین گاهانی زردشت پذیرفت و به آن رشد و تعالی عظیم داد.

             2- شکل گرفتن دین اهورایی در ایران تمایل قطعی گاهان زرتشت به یکتاپرستی و تمایل آهسته تر پارس ها و محتملا ماد ها ، به آن را باعث شد که روایات اساطیری هند و ایرانی دیگر جایی جدی در تفکر یکتا پرستانه اهورایی در ایران نداشته باشد.ولی قدمت و قداست و محبوبیت آنها باعث این شد که مجموعه روایات اساطیری کهن ما از حیطه دین خارج شود و ادبیات حماسی ما را پدیدار سازد و حماسه های ایرانی مستقل از دین و خدایان اساطیری گشته ایزدان  به حد شاهان و پهلوانان درآیند.ص400و 401.

.         فرهنگ های همجوار در طول تاریخ قطعا در سطح عمیق تری از هم وام می گیرند …..باستان شناسی در نجد ایران هم به این نتیجه رسیده است  که تمدن از زاگرس در غرب به شرق ایران می رود …این وقایع زمانی رخ می دهد که هنوز آریاییان پایشان به این منطقه نرسیده است.

           ورود آریاییان به دره سند (1200ق.م.) و نجد ایران(900-1000 ق.م) و همجواری آنها با مردم بومی: در پی مطالعه تطبیقی اساطیر ایران و هند به این نکته برخوردم که چرا تفکر هند و ایرانی(آریایی) در طی دوران کوتاهی پس از اقامت آریائیان در دره سند و نجد ایران به کلی تحول می یابد.تحقیق بیشتر ،عوامل غیر آریایی را در این تحول و تغییر نشان داد. پس باید  فرهنگ بومی ایران و دره سند را پیش از آمدن آریاییان شناخت ، زیرا این تحول ها باید منطقا مربوط به تاثیر گذاری فرهنگ بومی باشد که در دره سند و ایران وجود داشته است .این بحث ها این نتیجه سال ها جست و جو و مطالعه است .

…. از جمله داستان سیاوش است* ، داستان سیاوش یا چیزی شبیه آن در کهن ترین بخش های “ودا “وجود ندارد .ولی نمونه  بسیار قدیم آن وسیعا در تمام فرهنگ های آسیای غربی وجود داشته است ..بعدا در اوستای جدید ( حدود 500 ق.م. ) دیده می شود  این مطمئنا وام گیری فرهنگی است ، که البته کاشف آن خانم میرزاپور بود.

                سنت سلطنت در ایران به احتمال بسیار زیاد از آشوری ها به ماد ها و سپس از طریق عیلامیان به هخامنشیان می رسد. بعد ها سلطنت رمی تقلیدی از سلطنت ایرانی و مصری است. آریاییان تاثیرات قومی و فرهنگی عمیقی از ترکیب با اقوام و فرهنگ های بومی غرب آسیا و نجد ایران پذیرفتند و از این ترکیب فرهنگ ایرانی شکل گرفت که باید عاقلانه و دلاورانه با آن روبرو شویم ../ص409..فرهنگ و دولت عظیمی که بعدا به وجود می آید دیگر نه دین بومی و نه دین آریایی کهن است ، بلکه تلفیق این دو است .در هند هم همین است . دوره عظمت تفکر هندی پس از این تلفیق است که شما به مرحله “براهمنه ها “، به عصر “وپه نیشید”می رسید، به تفکر بودایی و غیره می رسید این شکوفایی عظیم برآیند دو فرهنگ متفاوت است ، و به این علت خودکامگی شرقی نمی تواند در هند جدی عمل کند، هند از آزادی اندیشه و بحث برخوردار است . اما همین اندیشه های فلسفی و دینی درخشان در تاریخ هند ، در ایران را به علت دسپوتیسم (خودکامگی) وجود ندارد.

             ما مردم مغروری هستیم، نمی دانم چه هنر بزرگی به خرج داده ایم ، ولی سخت به خود می نازیم، و این ظاهرا از کمی اطلاعات ما است، آدم های جدی احساساتی نمی شوند و حقیقت را می بینند ، برای ما دشوار است که بپذیریم که ما هم از دیگران وام گرفته ایم ، همین الان هم می گریم و اصولا یکی از کیفیات جدی و خوب یک فرهنگ این است که هرگز از وام گیری خود داری نکرده است ص410 .اما تلفیق به معنی تکرار نیست ، وام گیری فرهنگی تسلیم کامل فکری نیست ، ما در افکار زرتشت عینا عقاید بومی ثنوی را نمی بینیم …در افکار زرتشت یک انقلاب فکری عظیم می بینیم ، و معتقدم که این نتیجه برخورد دو فرهنگ  است که ، به علل ویژه ، همراه با یک تعالی فکری یکتا پرستانه ظاهر می شود…..این ها نشان می دهد که بین النهرین به علت تحجر و تبلوری که در اندیشه دینی پیدا کرده و مرکز یک تمدن سه چهار هزار ساله شده است به آسانی نمی تواند سرزمین یکتا پرست شود.ولی در نزد آریاییان هنوز نرمی عقاید وجود دارد ، عدم بت پرستی رایج است ، و درقوم نوعی انگیزه فرمانروایی بر جهان دیده می شود و مسایل را جهانی می بیند .علت جهش فکری آریاییان ایران در اینجاست . به گمان من اهورمزادی دادخواه پیشرفته تر از خدای یهودی است

***************************

2-سیاوش در بخارا

ن3-وزائی فرهنگی

حاکمیت عباسیان بر سرزمین های گسترده امپراتوری ، رونق اقتصادی ، زبان واحد علمی که از هند تا غرب اروپا تسلط یافته بود و استفاده از کاغذ برای نگارش آثار ترجمه شده و کارگاه های تکثیر این آثار  نه تنها بغداد را به مرکز علمی عالم مبدل نمود ، بلکه سپهر دانش جدید ازسمرقند تا تولدو در اسپانیا نسل جدیدی از دانش پژوه ان را پرورش داد.

البته کار مامون تنها  به گسترش علم محدود نبود ، او خلیفه مسلمین بود و در پی گسترش مرز های خلافت و مبارزه با” کفار” داخلی و خارجی .اگر در مجمع بحث و گفتگو تسامحی در مقابل دانشمندان بود ، اما پاسخ مردم عدالتخواه که از بی عدالتی ماموران به تنگ آمده بودند، بند و زنجیر بود….خرمدینان در هر جایی بودند مورد تعقیب شحنه و سپاه خلیفه بودند .آنها از آزار ماموران  خلیفه  به کوه ها پناه می برند  .از میان رهبران شورشی دوره مامون ، کار بابک ، سرکرده خرمدینان بالا گرفت که آن خود” داستانی است پر اب چشم ” و بیانگر شخصیت چند وجهی  مامون: شخصیتی علم دوست، خرد گرا، ایرانی تبار که برای حفظ قدرت موروثیش  از هیچ توطئه  و جنایتی در مقابل رقبایش کوتاهی نمی کرد ، در کشتن خدمتگزاران  ایرانیش پند پدرانش را به ارث برده بود و مخالفان سیاسی اش را زندیق و کافر می خواند تا اموالشان مصادره نماید.

نهضت ترجمه بیش از دویست سال به درازا کشید.و به هیچوجه رخدادی گذرا نبود . در طول این مدت  تمامی نخبگان جامعه از این پروژه دفاع می کردند : خلیفه ، شاهزادگان ، دستگاه دیوانی ، سران لشگری و بازرکانان. به سخن دیگر نهضت ترجمه برنامه یک گروه ویژه در خدمت یک  هدف محدود نبود  و از حمایت مالی دولتی و افراد  جامعه بر خوردار بود . حمایت از این پروژه غیر عرب ها و غیر مسلمانان را نیز در بر می گرفته است  -ص24 از کتاب فکر یونانی و فرهنگ عرب  بزبان فرانسه .

نهضت ترجمه مهمترین عامل تاریخی رشد و گسترش دانش و تفکر در گستره فلات ایران بوده است.